سومین جلسه از دوره هشتم کارگاههای آموزشی خصوصی جشن گلریزان کنگره ۶۰ به استادی پهلوان محترم مسافر مهدی، نگهبانی پهلوان محترم مسافر احمد و دبیری پهلوان محترم مسافر رضا با دستور جلسه «گلریزان» در روز چهارشنبه شانزدهم آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر، خداوند را شاکر هستم که این توفیق حاصل شد که در این جایگاه قرار بگیرم، تشکر میکنم از آقای مهندس، استاد امین و خدمتگزاران شعبه که باعث شدند که من امروز این جایگاه را تجربه کنم، هفته گلریزان که هفته خودشناسی است را به تمامی اعضای کنگره 60 تبریک میگویم، باید ببینم که قبل از کنگره در چه حالی بودم و امروز در کجای مسیر قرار دارم، چقدر توانستم خودم و صور پنهان خودم بشناسم، توی این مسیر که همه چیز به من داده، قدرت، اندیشه، مهربانی، محبت داده چگونه قدردانی کنم، باید بدانیم که چه بذری در این مسیر بکاریم و چه چیزهایی برداشت کنیم، انشالله خدا به ما کمک کند که عشق و بخشش را بیاموزیم، من برای بخشیدن هیچ مثالی بهتر از کنگره نمیتوانم بیان کنم، هیچ مثالی بالاتر از آقای مهندس را نمیتوانم بیان کنم که از زندگی، آبرو، وقت و خیلی چیزهای خود گذشت میکند که من با اون شرایط بتوانم امروز به حال خوب برسم پس وظیفه خودم میدانم که در این هفته باز پرداخت کنم، من که یک عمر در تاریکی، جهل و نادانی بودم باید امروز بخشش را بلد باشم ویک شعر هست که به زبان دری گفته شده من شاعر آن را نتوانستم پیدا کنم ولی مطمعن هستم که این شعر دقیقا در وصف حال کنگره ۶۰ گفته ترانه ای از زبان کوچهگردهای افغان که در کوچهها جار میزدند برای تاخت زدن کالاهای کهنه با کالای نو.(ثمثیل کنگره 60 که چه چیزهایی از ما میگیرد و به جایش چه چیزی میدهد)
کهنه زری کو؟
[کو پارچۀ زریِ کهنه؟ چه کسی پارچۀ کهنه دارد؟]
اشکهای کهنه؟ غمهای کهنه؟ دردهای کهنه؟ عشقهای کهنه دارید؟
میخرم!
کهنه زری کو؟
گُل به جای گیل [گل و خاک] دارم!
تازه تازه دیل [دل نو و تازه] دارم!
در بدل [به جای] روزنامه،
دیوان بیدل [دیوان شعر بیدل] دارم!
چراغهای بیکاری [ناکار] بیارین،
[به جایش] میدهم ستاره!
عوض گلهای خشک، فوارۀ عطر هاره [بهاره؟]
کهنه کهنه میگیرم، زر میدم جایش!
عشقهای کهنه میگیرم، سر میدم جایش!
کهنه زری کو؟
دل-دِقی [دقِ دل] را میگیرم،
دلتنگی را میگیرم،
عوضش، غزل میدم، شیشۀ عسل میدم!
عوضش، قلم میدم، روشنی و شمع میدم!
شیشۀ گلابین! قصههای نابین! [ناب]
کاسۀ مسی داری؟
باغ اطلسی دارم!
قصههای کابلی! مرغ کاکلی!
کاسۀ مسی مسی
باغ اطلسی
یک سفر اولی از همان بدو ورود به کنگره با سفر کردن درست، در هر پله که بالا میرود یک پنجم مواد خود را کاهش میدهد کمکم بخشش را هم میآموزداین همه بخشندگی در وجود آقای مهندس هست بعد من که امروز سلامتی خودم را مدیون زحمات ایشان و کنگره 60 هستم و در محضر این دانشمند بزرگ کسب علم کردهام باید در جشن گلریزان حتما شرکت کنم از اینکه به صحبتهای من گوش دادیدادید از شما متشکرم.
عکس: مسافر علی
تایپ: مسافر تقی
بارگذاری: مسافر مهدی
مرزبان کشیک: مسافر پرهام
- تعداد بازدید از این مطلب :
311