English Version
This Site Is Available In English

باید گره‌ای که می‌توانم را باز کنم

باید گره‌ای که می‌توانم را باز کنم

جلسه‌ دوم از دوره‌ دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره‌‌‌‌‌‌‌‌ ۶۰ نمایندگی بندرعباس با استادی راهنما مسافر علیرضا و نگهبانی راهنما مسافر امید و دبیری مسافر فرید با دستور جلسه «گل‌ریزان» سه‌شنبه ۱۵ آبان  ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

ساکنین آبادی در کنگره بودند و حضور داشتند و بستر را آماده کردند که این بنای مخروبه (جسم ما) را تبدیل به آبادی بکنند که ما بتوانیم از جسم‌مان استفاده کنیم، انرژی داشته باشیم و از زندگی‌مان لذت ببریم و کار کنیم.

سال گذشته ما در پارک بودیم، در شرایط مناسبی نبودیم که بتوانیم جشن گلریزان را برگزار کنیم، ولی دوستانی که از قبل بودند همت کردند و با آن مبلغی که جمع شد توانستیم این ساختمان را بگیریم و از تمام مشکلاتی که داشتیم رهایی پیدا کنیم.
در این آب و هوای گرم بارها دوستانی می‌آمدند و در پارک می‌دیدند که ما خیس عرق هستیم، اصلا تمایلی به ماندگار شدن نشان نمی‌دادند، با این‌که تحت فشار بودند و اعتیاد داشت زندگی‌شان را خراب می‌کرد، ولی نمی‌توانستند به کنگره بیایند چون نشستن آن‌جا خیلی کار معقولی به نظر نمی‌آمد. ولی یک سری انسان‌ها خواسته‌هایشان این‌قدر قوی بود که نه فاصله و نه سرما و گرما برایشان مهم بود (چون زجری در آن اعتیاد کشیدند که حاضر بودند هر کاری کنند که اعتیادشان را کنار بگذارند) و شانس این را داشتند که پیام کنگره را بشنوند.

آمدند در پارک و همت کردند، در جشن گلریزان شرکت کردند، خدمت مالی و جانی کردند. هم به خودشان خدمت کردند و هم شرایطی را فراهم کردند که ما امروز بتوانیم زیر این سقف و زیر کولر باشیم. من چندین‌بار در جلسه دیدم که باد کولر مستقیم به بچه‌ها می‌خورد، من خودم سردرد می‌گیرم، ولی آن روز که با بچه‌ها صحبت می‌کردیم دیدیم که چقدر دغدغه‌هایمان نسبت به آن موقع که در پارک بودیم عوض شده بود. در پارک حتی صندلی نداشتیم، همه روی زمین می‌نشستیم. هر چند دقیقه یک‌بار بچه‌ها از روی زمین بلند می‌شدند و روی آن پا می‌نشستند که این پا استراحت بکند یا در گرما لباس‌ها خیس از آب می‌شد و الان دغدغه‌هایمان فرق کرده است.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که دارد، قسمت همسفرهاست و در پارک امکانش نبود که بتوانند به ما ملحق بشوند، اما امروز با ما هستند و می‌توانند از آموزش‌های کنگره استفاده کنند و ما هم می‌بینیم که چقدر فرق می‌کند که یک نمایندگی قسمت همسفرهایش فعال باشد یا نباشد.
تشکر می‌کنم از تمام سفر اولی‌ها، سفر دومی‌هایی که توی پارک بودند و به این‌جا آمدند، دست به دست هم دادیم و درست کردیم که بتوانیم در این‌جا باشیم و از آموزش‌های کنگره استفاده کنیم. بتوانیم خدمت کنیم و از زندگی‌مان استفاده کنیم و لذت ببریم و از صمیم قلب دست تک‌تک شما را می‌فشارم که کمک کردید به این مسئله، هم به خودتان و هم به تمام چیزی که به آن اعتقاد داشتیم و خدمت می‌کنیم برای آن. و امسال سال جدید هست، دغدغه و اهداف‌مان عوض می‌شود.

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی که تغییر می‌کند این هست که بچه‌ها زحمت می‌کشند و اتاق مرزبانی درست می‌کنند، دیوار درست می‌کنند، این سیستم صوتی و تصویری را درست می‌کنند. سال بعد مجبور می‌شویم از این‌جا بلند شویم و به جای دیگری برویم و این به همه‌چیز آسیب می‌زند و باید از نو شروع کنیم، از نو یک نقشه، یک دیوار و از همه مهم‌تر این هست که پیام کنگره را که همه با این آدرس هست، یک سری آدم‌ها گم می‌کنند و دسترسی‌ها قطع می‌شود.

هدف بعد ما باید برای خریداری زمین باشد که بتوانیم در زمین کنگره ۶۰ باشیم و این لطفی که آقای مهندس، مخصوصاً به این شهر داشتند را جبران کنیم. با اجازه مهندس افرادی از زندگی و خیلی چیزهای‌شان گذشتند که بتوانند به این‌جا بیایند تا ما درمان پیدا کنیم.
الان وقت آن است آن لطفی که به ما شده و آن گذشتی که نسبت به ما کرده‌اند، ما هم آن حرکت را به حد و اندازه خودمان، جوری که معرفت و توانش را داریم، انجام بدهیم. حد و اندازه هرکس را خودش می‌داند.
استاد امین گفتند: کمکی که شما می‌کنید حتماً باید در شما یک حس را به وجود بیاورد و این برای هرکس یک مقدار است. هیچ‌کس خبر ندارد که برای من چه مقدار حس را تولید می‌کند و برای دیگری چه حسی را، یک نفر صد هزار تومان کمک می‌کند و در زندگیش احساس می‌کند نبود آن صد تومن را و یک نفر هست صد میلیون می‌تواند کمک کند و اصلاً احساس نکند این صد میلیون را که از زندگیش خارج شده است.

همان‌طور که جناب مهندس گفتند، حق‌ و حقوق دیگران، خوشبختی و گره دیگران یک وقت‌هایی دست ما است و یک وقت‌هایی خوشبختی و گره ما در دست دیگری است. در کنگره می‌بینیم که وقتی دردمند بودیم، اعتیاد داشتیم و نمی‌دانستم چه راهی را باید برویم، دیگران به ما کمک کردند که ما بتوانیم از آن تاریکی خارج بشویم. من می‌دانم تمام اشخاصی که مصرف‌کننده هستند، نود و نه و نه درصد آن‌ها آرزوی‌شان هست که دوباره سلامتی‌شان را بدست بیاورند و می‌دانم که همه شما با من موافق هستید.

همه ما به این فکر می‌کردیم که اگر یک روز بتوانم اعتیادم را درمان بکنم، کل زندگی‌ام را می‌دهم و فقط این اعتیاد از زندگی من بیرون برود. آرزوی‌مان بود که یک روز صبح از خواب بیدار بشویم و اشتباهی که کرده‌ایم دیگر در زندگی ما نباشد. ولی هیچ‌وقت به آن آرزو نرسیدیم و دیگرانی که خوشبختی و آرزوی ما در دستان‌شان بود، برای ما قدم برداشتند و آرزوی ما را برآورده کردند. الان فرصتی هست که جناب مهندس در اختیار ما قرار داده‌اند، من نمی‌دانم تا کی این جشن گلریزان بر گزار می‌شود، سال‌های آینده آیا هست یا نیست یا من حق این را داشته باشم که کمک بکنم به کنگره یا نه.

فکر کنید یک روزی همه شهرها یک ساختمان خیلی بزرگ دارند، خریداری شده و شاید آقای مهندس بگویند که دیگر از هیچ‌کس کمکی قبول نمی‌کنند و آن روز فکر کنم خیلی‌ها حسرت امروز را بکشند و بگویند کاش بود و من می‌توانستم همچنین خدمتی بکنم و از مال و شیره جانم در این کار سهیم بشوم، در کاری که بتوانم درد یک انسان دیگر را دوا بکنم، آن گره‌ای که من می‌توانم باز بکنم را باز کنم.

در هستی دیده‌ایم که هیچ چیزی رایگان و مجانی نیست. هرچیزی بهایی دارد و ماهم باید سعی بکنیم که هرچیزی که بدست می‌آوریم، بهایش را همان‌طور که خودمان می‌دانیم و حس‌مان می‌گوید، آن‌طور که آموزش دیده‌ایم این بها را پرداخت کنیم که آن آموزش و آن علم مال ما بشود و بتوانیم از آن در زندگی‌مان استفاده بکنیم.

در ادامه تصاویری از جشن با شکوه گل‌ریزان:

تایپ: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویراستاری: همسفر زهرا رهجوری راهنما زهره (لژیون اول)
ارسال: همسفر ساناز رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
عکاس‌ها: همسفر نجمه و همسفر معصومه رهجوهای راهنما همسفر زهره (لژیون اول)


مسافران و همسفران نمایندگی بندرعباس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .