English Version
This Site Is Available In English

هرچه در بخشش پیش می‌روی، انرژیت بیشتر و حالت بهتر می‌شود

هرچه در بخشش پیش می‌روی، انرژیت بیشتر و حالت بهتر می‌شود

اولین جلسه از دوره اول سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی سنایی نیشابور در روزهای یک‌شنبه با استادی: مسافر اکبر نگهبانی: مسافر حمید و دبیری: مسافر وحید با دستور جلسه «هفته گلریزان» در تاریخ ۱۴۰۳/۸/۱۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد


سلام دوستان، اکبر هستم، مسافر. اول از همه از نگهبان جلسه تشکر می‌کنم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم. همچنین از تمام عزیزانی که با تلاش‌های شبانه‌روزی‌شان این سقف را برای ما آماده کردند و از راهنماهای عزیزم، آقای زرگرانی و دیگر راهنماها، صمیمانه سپاسگزارم. می‌خواهم درباره گلریزان چند کلمه صحبت کنم. چند سال پیش که با حالی بسیار خراب وارد کنگره شدم، هیچ چیز درباره گلریزان نمی‌دانستم و اصلاً درکی از آن نداشتم. اولین روزی بود که سفرم را آغاز کرده بودم، کنارم کسی نشسته بود و از او پرسیدم: "چقدر باید کمک کنم؟" او گفت: "هرچقدر که دوست داری." من هم بلند شدم و ۳۰۰ تومان اعلام کردم. بعد دیدم خیلی‌ها بیشتر از من کمک کردند و با خودم گفتم: "واقعاً اگر من نباشم هم خیلی‌ها هستند که مبالغ بیشتری بدهند و نیازی به پول من نیست." سال بعد به همراه لژیون عطار به مشهد رفتیم و پهلوان جواد گفت: "هرکس می‌خواهد سردار شود، خودش اعلام کند." ناخودآگاه دستم بالا رفت و اولین سال به عنوان سردار شرکت کردم. از آن به بعد، خودم به عینه دیدم که هرچند اصلاً دنبال برگشتن مبلغ نبودم، ولی خدا هزار برابرش را به من برگرداند. چون حال خوبم، به قدری برایم ارزشمند بود که فراموش کرده بودم این هزینه‌ها برایم کوچکترین اهمیتی دارد. زمانی که در تاریکی‌ها و ضد ارزش‌ها غرق بودم، اصلاً این روشنایی‌ها را نمی‌دیدم. شرایط زندگیم در آن زمان واقعاً بحرانی بود؛ همسرم رفته بود، خانه‌ام را از دست داده بودم و همه چیز از هم پاشیده بود. وقتی به محمدآقا می‌گفتم چرا این اتفاقات می‌افتد، او به من می‌گفت: "اکبرآقا، صبر کن." اما من در عمق تاریکی بودم و طاقت صبر نداشتم. سالی که در لژیون سردار نشسته بودم، پهلوان جواد دوباره گفت: "کسی هست که بخواهد سال دیگر دنور شود؟" ناخودآگاه دستم بالا رفت. با خودم گفتم: "تو اعلام کردی، ولی واقعاً می‌توانی این مبلغ را بدهی؟ با این همه مشکلاتی که داری؟" اما می‌خواهم بگویم که وقتی نیت کنی، خداوند حتماً به تو می‌دهد. این را از تجربه خودم می‌گویم و درکش کرده‌ام. امکان ندارد چیزی را از خدا بخواهی و نشود، مگر اینکه خودت نخواهی و کوتاهی کنی. یک بار راهنمای محترمم آقای جعفری گفتند: "کنگره چیزی به نام 'چرا' ندارد؛ مهندس حتماً چیزی دیده که این‌گونه برنامه‌ریزی کرده است." من دستم را بالا بردم و به لطف خدا توانستم مبلغی را که نیت کرده بودم بدهم. ما همیشه فکر می‌کنیم باید چیزی داشته باشیم تا بتوانیم ببخشیم، اما این درست نیست. در دوران مصرف، پولی که برای مواد خرج می‌کردیم به مراتب بیشتر از مبلغی است که در کنگره می‌دهیم. این مبالغ در مقایسه با کمکی که کنگره به ما کرده، هیچ است. چند روز پیش پدر و مادرم را به مشهد بردم و آنها با دل و جان برای کنگره دعا کردند، هرچند حتی نمی‌دانند کنگره کجاست. روزی بود که هیچ‌کس جرأت نزدیک شدن به من را نداشت، چون حالم بسیار بد بود. اما حالا، حال خوبم را با هیچ چیزی عوض نمی‌کنم. زمانی فکر می‌کردم خوشبختی یعنی پول، اما حالا فهمیده‌ام خوشبختی یعنی همین حال خوب و آرامشی که دارم. چند سال پیش، وقتی داشتیم این شعبه را می‌ساختیم، محمدآقا به من گفت: "ما اینجا مثل بذری می‌کاریم که بقیه هم از آن بهره‌مند شوند." وقتی اینجا افتتاح شد، آن‌قدر خوشحال بودم که انگار خانه‌ای خریده‌ام. الان دیگر خیالم راحت است؛ این مکان امن است و دیگر کسی نمی‌آید بگوید اینجا را خالی کنید. اگر چنین نبود، ما هم مثل خیلی از انجیوها باید آواره مساجد و پارک‌ها می‌شدیم. خدای بزرگ شاهد است که هر چه در کنگره بخشیدم، چندین برابرش به من برگشت. زمانی که دنور شدم و این موضوع را به خانه گفتم، همسرم گفت: "ما به یخچال و چیزهای دیگری نیاز داریم، چرا این کار را کردی؟" گفتم: "یخچال را همیشه می‌شود خرید، اما شاید این جشن گلریزان دیگر نصیبم نشود." بعضی‌ها می‌گویند: "حالا ندارم، باشد برای بعد." مهم این است که حتی اگر نداری، باز هم با هر چقدر که می‌توانی شرکت کنی. اگر دیگران هم دل دل می‌کردند، حالا چنین جایی برای خدمت و آرامش نداشتیم. یادم است بعد از آن روز، وامی گرفتم و حتی توانستم وسایل دیگری هم بخرم. این است معنی بخشش. شاید گاهی چیزی ببخشی و اثری از آن نبینی، اما اینجا بخشش ماندگار است و تأثیرش در زندگی خودت می‌ماند. همه کسب‌وکارم و موفقیتم را مدیون کنگره هستم. یک روزی قصد داشتم کسب‌وکارم را جمع کنم، اما حالا بهترین موقعیت را دارم و همه این نظم و آرامش را از کنگره دارم. وقتی از پهلوان جواد پرسیدم که حالا که پهلوان هستید، چه حسی دارید، گفت: "انرژی‌ام هزار برابر شده است." و این حقیقت دارد؛ هرچه در بخشش پیش می‌روی، انرژی و حالت بهتر می‌شود. بهترین حالتی که می‌توان به آن رسید، این است که با عشق به دیگران کمک کنی و بخشنده باشی. اینجاست که خداوند به تو حالتی را می‌دهد که با هیچ چیز دیگری قابل خریدن نیست. حال خوب، آرامش و خوشبختی واقعی چیزی نیست که با پول به دست آید، بلکه نتیجه درک و خدمت در کنگره است. ممنونم که با سکوت زیبایتان به حرف‌هایم گوش دادید. امیدوارم که در جشن گلریزان همه با دست در دست هم و شانه‌به‌شانه، جشنی زیبا برگزار کنید و خوشحال و سلامت باشید. سپاسگزارم.


عکس و تایپ مسافر رضا لژیون سوم
ویراستاری مسافر مرتضی لژیون اول

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .