جلسه هفتم از دوره اول کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی خواجو به استادی اسیستانت پهلوان همسفر اعظم، نگهبانی دنور همسفر صدیقه و دبیری دنور همسفر فاطمه با دستور جلسه «گلریزان» روز دوشنبه 14 آبانماه 1403 ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دستافشان غزلخوانیم و پایکوبان سر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را بهپیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خدمت روزی به حوض کوثر اندازیم
خیلی خوشحال هستم و خداوند را سپاسگزارم که یکبار دیگر به من اجازه داد که در جشن گلریزان شرکت کنم و در کنار شما آموزش بگیرم، از همسفر فاطمه ایجنت نمایندگی و همسفر صدیقه نیز بسیار تشکر میکنم که به بنده این افتخار را دادند که امروز اینجا حضور داشته باشم و از شما همسفران، انرژی و حال خوب دریافت کنم. انشاءالله بتوانیم امسال در کنار هم جشن بسیار خوبی را برگزار کنیم و زمانی که از این درب بیرون میرویم، همه با حس و حال خوبی رفته باشیم. فرقی نمیکند چه مبلغی، چهکاری یا چه اندازه مهم این است که من تمام توان خودم را گذاشته باشم؛ مهم این است که امروز از خداوند به خاطر تمام نعمتهایی که در کنگره ۶۰ دریافت کردهام، سپاسگزاری کنم. در جشن گلریزان قرار است بعد از یک سال، آموزش دیدن خود را محک بزنیم و ببینیم از نظر تفکر و جهانبینی تا چه اندازه توانمند شدهایم که بتوانیم از خواستههای خود برای دیگران بگذریم. ما میگوییم دیگران؛ اما درواقع برای خودمان است، از خواستههای نامعقول خود میگذریم که به خوبیهای بیشتری برسیم.
ما یک سال در کنگره و لژیون نشستهایم و آموزش دیدهایم؛ هرماه یکبار در لژیون سردار نشستهایم و فکر کردهایم که چرا باید ببخشیم؟ چرا مالی را که با زحمت به دست آوردهام را برای دیگران بدهم، دیگرانی که حتی آنها را نمیشناسم؟ تفکر را قوی و قویتر کردهایم و امروز، وقت عمل است که خودم با خودم بیشتر آشنا شوم. هیچکس به یک نفر دیگر نمیگوید که چرا شما مقدار کمی پرداخت داشتید یا چرا اینقدر زیاد، منتها آن شخص که با ما حرف میزند، نفس، وجدان، عقل و عشق ما است که به ما میگوید: در اینیک سال اینهمه برداشت کردهای حالا چهکاری انجام میدهی؟ دوازده سال است که به کنگره میآیم، هرچه فکر میکردم که امروز در اینجا چه بگویم، دیدم همه آن چیزهایی که من میخواهم به شما بگویم، شما در طول سال و سالهایی که در کنگره۶۰ حضور داشتهاید، همه آنها را آقای مهندس بهصورت یکسان به ما یاد دادهاند. هیچ فرقی هم نمیکرد؛ همان مطالبی که تهرانیها در آکادمی یاد گرفتهاند، همان را اعضاء در زاهدان، سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد، اصفهان و ... یاد گرفتهاند؛ مهم این است که کدامیک از ما به آن نقطه تفکر رسیده و آگاهی در او بیدار شده باشد و این بستگی به تلاش خود ما دارد.
با ده دقیقه صحبت کردن امروز من در اینجا هیچ اتفاقی نمیافتد و تنها یک مروری میکنیم. همه ما بار خود را در این یک سال بستهایم و میدانیم چه توانایی داریم؛ اما امروز یکبار دیگر مرور میکنیم که کنگره به من چه داده یا امروز در این جشن نشستهام که چه عملی را انجام بدهم؟ زمانی که وارد کنگره شدیم، به ما گفتند؛ باید سفر کنید باحال بد، با مسافر مصرفکننده، با فرزندانی حال خراب، با یک زندگی آشفته، با یک شخصیت درهمشکسته و شکستخورده که هیچ جایی نه خودمان، خودمان را قبول میکردیم و نه دیگران قبول میکردند که مسئولیتی به ما بدهند یا چیزی از ما بخواهند. با اینکه هیچکس نمیتوانست حسهای ما را باز کند؛ اما به کنگره آمدیم و همهچیز به ما داده شد، اولازهمه سلامتی مسافران ما را برگرداند؛ یعنی درمان اعتیاد، پساز آن سیگار را از مسافرمان گرفت و سلامتی دوبارهای به او هدیه داد، سپس نوبت وزن ما رسید؛ به آنهایی که اضافهوزن داشتند کمک شد تا مشکل اضافهوزن خود را درمان کنند و به وزن ایدهآل برسند. اصول غذا خوردن حتی طرز صحیح به دست گرفتن قاشق و چنگال، ورزش کردن و همهچیزهایی که در صور آشکار به ما داده شد و ما را توانمند کرد.
کنگره۶۰ انسان را در دو مسئله قوی میکند، هم در صور آشکار و هم در صور پنهان و قدرتش روی همین است. ازلحاظ جهانبینی یا صور پنهان هم کنگره ۶۰ به ما چیزهای بسیاری داده است. به من یاد داد که از مرگ نترسم؛ چراکه مرگ، پایان زندگی نیست؛ نترسم از اینکه چرا تا امروز خراب کردم و ناامید نباشم؛ زیرا اینها همه قابل جبران است. اگر سن بالایی دارم، فکر نکنم که همهچیز تمام شده، میتوانم بروم تحصیل کنم، میتوانم بچهدار شوم، میتوانم با هر سنی به زندگی کردن فکر کنم و بهترین زندگی را داشته باشم. نوع نگاه و جهانبینی به من یاد داد که در آسایش و آرامش زندگی کنم و درواقع فلسفه و روش زندگی را به ما یاد داد. زمانی که آمدم، به من گفتند؛ اگر میخواهید حال شما خوب شود؛ باید سفر کنید، از وادی اول شروع و به وادی چهاردهم برسید که اگر به آنجا برسید؛ قطعاً بسیاری از مشکلات و حال بدیهای شما حل میشود آنجا محبت و عشق را لمس میکنید. برای من تعریف کرد که عشق یعنی چه؟ گفت: گذشتن از خودت عشق؛ یعنی تشنهای خود نیز اگر واگذاری آب را بر تشنهتر. عشق را برای من معنی کرد و گفت: اگر به اینجا رسیدی؛ یعنی حرکت کردهای؛ باید آگاهی و شناخت داشته باشی.
کنگره هیچ کاری را از ما از روی شور نمیخواهد؛ هیچوقت به یک سفر اولی که از این درب وارد میشود، اجازه نمیدهد پرداختی داشته باشد، اجازه نمیدهد که شش یا پنجاه میلیون پرداخت کند؛ بلکه میگوید اول باید روی این صندلی بنشینی، حالت خودت خوب شود، کمک کنی حال خانوادهات خوب شود، سلامتی به دست بیاوری، آگاه شوی، شناخت پیدا کنی و سپس خودت تشخیص بدهی که باید چهکار کنی؟ طبق همان مثلث تشخیص که آقای مهندس برای همه ما گفتند؛ باید اول شناخت و آگاهی داشته باشیم. مهمترین اصل در زندگی انسان آگاهی است. ما هر کاری که میکنیم؛ باید بر مبنای آگاهی باشد. اگر میخواهیم نماز بخوانیم؛ باید آگاه باشیم برای چه؟ علت را باید بدانم؛ اگر میخواهم روزه بگیرم؛ باید برای آن دلیل محکم داشته باشم؛ زیرا اگر دلیل محکمی پشت آن نباشد، یک روز انجام میدهم و یک روز انجام نمیدهم. بایستی تا حدی ازلحاظ تفکر قوی شده باشم که صبح به صبح، رختخواب گرمونرم را رها کنم، وضو بگیرم و نماز بخوانم، همه فلسفه آن را باید بدانم، تشخیص بدهم که حتی آن موقع که خوابم میآید یا مریض هستم نیز باید این کار را انجام بدهم.
بخشیدن هم به همین شکل است؛ بایستی شناخت پیدا کنیم که برای چه باید ببخشم؟ ابتدا فکر کردم که باید اول ببخشم تا دیگران به اینجا بیایند و به رهایی برسند. اینیک طرف قضیه است؛ اما اصل کار ما این نیست. از طرفی میگفتم من اگر میبخشم به این دلیل است که کنگره به من خیلی چیزها داده است سلامتی همسرم، سلامتی خودم، زندگی، جایگاه و حال خوب؛ اما اینها هم دلایل قانعکنندهای نیست. کمی که پیش رفتم متوجه شدم که باید ببخشم؛ زیرا به این بخشیدن احتیاج دارم و این بخشش، جزئی از قوانین زندگی است. حال که به اینجا رسیدهام و این شناخت و آگاهی را پیدا کردهام، حال به مرحله تشخیص میرسم که چهقدر، چه زمانی، به چه اندازه و به چه کسی ببخشم؟ اینجا میتوانم تشخیص بدهم که اگر قرار است ماهی ده میلیون تومان حقوق داشته باشم؛ باید یکمیلیون تومان را بدهم. هنگامیکه به این شناخت و آگاهی رسیدم که این ببخش برای من است دیگر نمیگویم: من وضع مالی خوب یا بدی دارم، از همانجایی که دارم، آن کار را انجام میدهم و اینجا عمل من تبدیل به عمل سالم میشود.
دیدهبان مسافر علیرضا در لایو روز چهارشنبه گفتند: آقای مهندس همیشه در مورد سرنوشت خدمات مالی که انجام میدهید، برای ما میگویند؛ اینکه با این مبالغ دانشگاه ساخته میشود، آزمایشگاه تأسیس میشود، نمایندگیهای جدید کنگره۶۰ به وجود میآیند؛ اما در مورد اینکه چه اتفاقی برای آنکه خدمت مالی انجام میدهد چیزی نمیگویند، گویی اصرار دارند که افراد آن بخش را خودشان تجربه کنند. سیستم کنگره۶۰ و روش آقای مهندس شبیه به خالق است؛ ابتدای ورود از کسی پولی دریافت نمیکنند و همهچیز رایگان است، دوست داشتید بنشینید و درمان شوید؛ دوست نداشتید بروید؛ اگر مایل بودید میتوانید پولی پرداخت کنید. این من هستم که باید تجربه کنم و تا زمانی که پا در وادی تجربه نگذارم، آموزش نگیرم، تجربه نکنم و در مورد آن تفکر نداشته باشم مثلث دانایی من هیچ رشدی نخواهد کرد. این خیلی مهم است که من بدانم امروز به چه دلیل میخواهم کارت بکشم یا به چه علت کارت نمیکشم، چهقدر میخواهم پرداخت کنم، شش میلیون یا یک میلیارد تومان یا پانصد هزار تومان یا هر مبلغ دیگری؟ اینقدر که آقای مهندس به این فکر میکنند که حال ما با انجام این عمل خوب شود، باور کنید که بههیچعنوان نگران کنگره نیستند؛ قطعاً تیتر تقدیرنامهها را دیدهاید.
«انجامها انجام میگیرد» چه من باشم و چه نباشم، دانشگاه ساخته میشود، چه من پرداخت کنم و چه نکنم نمایندگیها یکییکی به وجود میآیند، صندلیها خریده میشود و ... خوش به حال آنکس که میدهد و باز نمیستاند بلاعوض و بدون چشمداشت. این فرد بسیار زیرک و باهوش و به آن آگاهی و بیداری لازم رسیده است. هرگاه پیام سفر دوم را میخوانم یا گوش میدهم، آنجایی که میگوید «دستهایت را به نشان پیچش در هم و بهسوی آسمان نگهدار و تا آنچه دریافت ننمودهای از ادامه باز نایست» با خود فکر میکنم که آنچه یعنی همه حس و حالهای خوبی که میتوانم تجربه کنم. همیشه میگویم که باید از اینها بیشتر را تجربه کنم؛ زیرا پیام به من میگوید که از ادامه بازنه ایست! در آوای کنگره۶۰ همه ما میخوانیم:
تا انسان پر گیرد
از پستی برخیزد
فردا را روشن کن
گلباران میهن کن
این را هر جلسه میخوانیم، چگونه میتوانیم میهن خود را گلباران کنیم؟ با شرکت کردن در جشن گلریزان، میتوانم امروز نقشی داشته باشم. یک بزرگی میگوید: حیف است به دریا رسیدن و از دریا به آبی یا به سبوحی قانع شدن. دریا گوهر و چیزهای بهتر و ارزشمندتری هم دارد، حیف است که به کنگره برسیم و تنها رفع تشنگی کنیم و برویم. اینجا جای پیشرفت بسیاری برای من انسان دارد که بتوانم کارهای که میخواهم را بتوانم انجام بدهم. من جملهای را همواره در دفاتر سیدی بچهها مینویسم که مربوط به وادی چهاردهم است که امروز نیز سخنان خودم را با بیان آن به اتمام میرسانم.
آغاز به کار لژیون دوم با راهنمایی همسفر کبری
تصاویری از برگزاری جشن گلریزان
مرزبانان کشیک: همسفر مرضیه و مسافر احمدرضا
عکاس خبری: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
تایپ: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون هفدهم) و همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر بنفشه (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: نگهبان سایت همسفر زینب (لژیون اول)
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
1249