سومین جلسه از دوره اول جشنهای خصوصی گلریزان کنگره ۶۰ همسفران نمایندگی تاکستان با استادی دنور راهنما همسفر پریسا، نگهبانی همسفر معصومه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «گلریزان» در روز دوشنبه 14 آبان ماه ۱۴۰3 ساعت ۱۵ آغاز به کارکرد.
سخنان استاد:
خیلی خوشحال هستم که در جمع شما عزیزان هستم و میتوانم در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم.
دستور جلسه خیلی قشنگی است و خداراشکر میکنم که راجع به آن صحبت میکنم. صحبتهای آقای مهندس را گوش میدادم که گفتند هر NGO یا هر سازمانی برای رشد و پیشرفت خود به سه مؤلفه احتیاج دارد: اولین مؤلفه علم و دانش است، برای اینکه یک هدفی را پیش ببریم باید در آن زمینه دانش داشته باشیم که خداراشکر ما با جزوهها، کتابها و سیدیها از آن دانش برخوردار هستیم. گزینه دوم نیروی متخصص است؛ نیروهای متخصصی که ما در کنگرهداریم همان راهنماها، مرزبانها، ایجنت و دیدهبانان و کسانی که خدمت میکنند و در کنگره هستند؛ پس باید یک نیرویی باشد تا آن دانش را به ما انتقال بدهد. اما گزینه سوم پول و مادیات است؛ آقای مهندس گفتهاند چه کسی گفته پول اهمیتی ندارد یا پول چرک کف دست است، چنین چیزی نیست؛ ما در جهان ماده زندگی میکنیم، پس مادیات قطعاً مهم است. اولازهمه آقای مهندس به ما یاد دادند تا پسانداز کردن را در زندگی خودمان پیاده کنیم و بعد آن را در کنگره هم کاربردی کنیم و به نظر من کنگره هم خانه دوم ماست و بخش زیادی از وقتمان را در اینجا میگذرانیم.
آقای مهندس میگویند که شأن خانمها باید حفظ شود. اگر ما پول نداشتیم باید الآن در گاراژها جلسه را برگزار میکردیم یا در پارک کلاس را برگزار میکردیم. هرکسی میتوانست بیاید ما را از آن پارک بیرون کند؛ اما خداراشکر که ما در کنگره توانستیم یک نمایندگی برای خودمان داشته باشیم تا بتوانیم باعزت نفس کلاسها را برگزار کنیم. زمانی که من در شعبهٔ دهخدا بودم جلسات ما در زیرزمین یک پاساژ برگزار میشد و هرروز مغازهدارهای پاساژ به مرزبانها اعتراض میکردند که شما سروصدا میکنید و ماشینها را اینجا پارک میکنید؛ یعنی مدام دلخوری و تنشی بود که حضور شما اینجا باعث مزاحمت کسبوکار ماست که خدا شکر شعبه دهخدا ازآنجا رفت. بههرحال میخواهم بگویم که اگر ما یک شعبهای از خودمان داشته باشیم دیگراین صحبتها نیست و جا دارد از خانم ایران عزیز تشکر کنم که با اهدای زمین کمک کردند که شعبهٔ تاکستان یک نمایندگی از خودش داشته باشد.
زمانی که راهنمای تازه واردین بودم یک سؤالی که در هفته گلریزان رهجوها از من میپرسیدند این بود که ما چرا باید به کنگره از نظر مالی کمک کنیم؟ مگر نه این که کنگره رایگان است؟ همیشه راهنمای خودم میگفتند که کنگره رایگان است اما مفت نیست؛ یعنی چه که رایگان است ولی مفت نیست ؟ این به این معنی است که وقتی شما وارد کنگره میشوید کسی از شما پول نمیگیرد یا نمیگویند که اول یک چک اینجا بگزارید و بعد وارد کنگره شوید، شما را در اینجا به درمان میرسانند و وقتی آقای مهندس برگه رهایی مسافران را امضا میکنند ما هیچ بدهی به کنگره۶۰ نداریم؛ اما ما باید ببینیم که واقعاً معرفت ما کجا رفته است؟ روزی که ما به اینجا آمدیم همه با اشتیاق و آغوش باز ما را پذیرفتند و در غم و شادی ما را شریک دانستند و از ما استقبال کردند و کسی از ما نپرسید که چقدر پول در جیبدارید، فقط به ما عشق دادند تا به درمان برسیم. حالا که به درمان رسیدیم و یا درراه رسیدن به درمان هستیم نباید کمک بکنیم؟ شاید روزی بچهی من مصرفکننده شود و شاید هم نوهی من مصرف کننده شود، هیچکس آینده را تضمین نکرده است؛ من باید کمک کنم تا چراغ کنگره روشن باشد. شاید کسی بگوید که نمایندگی تاکستان از خودش ساختمان دارد، ما برای چه کمک کنیم؟ اول از همه باید بگویم که ما میخواهیم مکانی جداگانه برای همسفران اختصاص دهیم؛ اگر کمک کنیم و گلریزان خوبی داشته باشیم میتوانیم جلسات خصوصی همسفران که دوشنبهها است تغییر کند تا بتوانیم با مسافرمان این مسیر را رفتوآمد کنیم. دوم از همه میخواستم بگویم حتی اگر این مسئله هم نباشد باید به این فکر کنیم که کنگره۶۰ مانند یک کشتی است و همه جای این کشتی باید روی آب بماند، نمیشود گفت من اتاقک خودم را روی آب حفظ میکنم.
یکزمانی شعبه تاکستان در پارک برگزار میشد و افراد از نمایندگیهای دیگر آمدند و کمک کردند تا نمایندگی ایران را احداث کردند و باید نمایندگی ایران باید آنقدر قوی شود که بتواند از خودش زایش داشته باشد و نمایندگی دیگری را از خودش به وجود آورد. ما نباید این زنجیره محبت را قطع کنیم، باید این زنجیره را حتماً ادامه دهیم.
در آخر میخواستم بگویم که در کنگره۶۰ دیگر اعتیاد حل شده است و میتوانیم بیماریهای صعبالعلاج را درمان کنیم. بیمارهای اتوایمنی و سرطان را درمان میکنیم و همه اینها نیازمند هزینه است. آقای مهندس میگفتند من همه زندگیام را در راه تحقیقات میدهم. من در دوران کودکی آرزو داشتم که یک پزشک شوم تا بتوانم سرطان را درمان کنم. من پزشک نشدم ولی من رهجوی شخصی شدم که میتواند سرطان را درمان کند. حالا چرا من نباید کمک کنم؟ یکی از راهنمایان نمایندگی دهخدا مشارکت کردند که فراموش نمیکنم، میگفتند که من از روزی نمیترسم که دچار مریضی بشوم یا یک بیماری سخت بگیرم که درمان نداشته باشد، چون میدانم که در کنگره هستم و میتوانم درمان شوم و بیماری را شکست دهم. از اینکه به پزشک مراجعه کنم و به من بگوید مبتلا به بیماری کنسربرس هستید یا هر سرطان دیگری از آن لحظه و شنیدن آن جمله ترسی ندارم و واقعاً میبینیم که این بیماری مانند سونامی شده است و همه ما عزیزان زیادی را از دست دادهایم و ما باید کمک کنیم تا آقای مهندس بتوانند تحقیقاتشان را به اتمام رسانند. تحقیقات در مرحله جانوری است و ما باید کمک کنیم که به مرحله انسانی برسد تا همه مردم دنیا بتوانند از آن استفاده کنند.
امیدوارم که امروز جشن گلریزان خوبی داشته باشیم. درمورد پرداخت مبلغ گلریزان اصلاً نگران نباشید. من خودم تجربه داشتم و به این فکر نکنید که باید هزار برابرش به من برگردد؛ چون خداوند هزار برابرش را به ما داده است و ما الآن تنها یک هزارمش را پرداخت میکنیم و زمان پرداخت به دنبال چیزی نباشید، فقط به این فکر کنید که چراغ کنگره ۶۰ روشن بماند. اینجا نقطه امن ما است. انسان وقتیکه یکچیزی را از دست میدهد، متوجه میشود که چه چیز ارزشمندی را از دست دادند؛ دقیقاً مثل یک ماهی میماند که همیشه به دنبال آب میگشته اما وقتی از آب به بیرون میافتد میفهمد که تمام عمر در آب غرق بوده است و هیچوقت آن را نمیدیده است؛ چون ما هم عشق و محبت تمام اطرافمان را احاطه کرده است ما آن را نمیبینیم؛ ما اول باید به خودمان عشق بدهیم و بعد به اطرافیانمان.
مرزبانان کشیک: همسفر فریده و مسافر حمدالله
عکاس خبری: همسفر لیلا (ح)رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون سوم)، همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون پنجم)
تایپ: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر سهیلا(لژیون دوم) خدمتگزار سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون سوم) خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی ایران
- تعداد بازدید از این مطلب :
454