English Version
This Site Is Available In English

موانع بخشش

 موانع بخشش

جلسه دهم از جشن گلریزان کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی ارتش با استادی همسفر پهلوان آتنا، نگهبانی مسافر پهلوان مهدی و دبیری مسافر علی با دستور جلسه «گلریزان» در روز شنبه ۱۲ آبان‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
از خداوند سپاسگزار هستم زیرا فکر نمی‌کردم در این جایگاه قرار بگیرم و این بسیار لذت‌بخش است، از استاد سردار تشکر می‌کنم که همیشه هوای مرا داشته‌اند و آبرویم را خریده‌اند امیدوارم بتوانم کنار استادانی مثل شما به خوبی درس پس دهم. من و مسافرم بعد از پانزده سال تخریب انواع مواد مخدر که آخرین موادش قرص بود وارد کنگره شدیم، روزی سیصد و پنجاه قرص مصرف می‌کردند و به یاد دارم که در هشتمین ماه سفرمان راهنمایم گفت یک چیزی می‌گویم اما نترس، مسافرت روزی سیصد و پنجاه قرص مصرف می‌کند و اگر اطلاعاتش را روی برگه دیدی ناراحت نشو. می‌خواهم از گذشته و حالا بگویم که شاید نقطه تفکری برای عزیزان شود؛ همسرم تشنج‌های زیادی می‌کرد و هر بار که این اتفاق می‌افتاد فکر می‌کردم او را از دست داده‌‌ام، به بیمارستان می‌رفتیم و با ضریب هوشی سه، دوباره به خانه بر می‌گشتیم و نقطه سر خط!
آخرین بار به مشهد رفتیم و همسرم سه روز در کنار امام رضا بود، تنها چیزی که آن زمان می‌خواستم این بود که بتوانم یک‌سال دیگر در کنار مهدی دوام بیاورم و بچه‌هایم بزرگ‌تر شوند، دو روز گذشته بود که از مشهد برگشته بودیم و من وارد کنگره شدم؛‌آرام آرام همه‌چیز عوض شد و همسرم تغییر می‌کرد، خشم، عصبانیت و کینه‌های من وجود داشتند اما ذره ذره تغییراتی رخ می‌داد. مسافرم دیگر همان فردی نبود که پانزده سال با او زندگی می‌کردم. رهایی را که گرفت به وضوح دیدم حالش بسیار خوب است اما من بسیار خشمگین بودم، می‌خواستم انتقام تک تک لحظه‌های زندگی‌ام را از او و تمام اطرافیانش بگیرم. یک هفته بعد از رهایی‌مان پدر همسرم فوت کرد و من که با چالش حس انتقام نسبت به‌ آ‌ن‌ها رو به رو بودم شرایطم سخت‌تر شد.
با خود عهد کردم که در هر قسمتی از لژیون سردار زمانی شرکت کنم که آن‌ها را بخشیده باشم، با بسیاری از بزرگان شعبه صحبت کردم و حال خوبی نداشتم؛ اما نقطه تفکری در درون من شکل گرفت که بتوانم ببخشم و به آرامش درونی برسم تا ذهنم آرام شود. وقتی با راهنمایم برای اجازه پهلوانی رفته بودیم، تنها چیزی که به آقای مهندس گفتم این بود که من بسیار می‌ترسم، گفتند از چه می‌ترسی؟ گفتم می‌ترسم نتوانم اطرافیانم را ببخشم؛ بخشی از این بخشش مادی است و بخش زیاد درونی است که نباید در آن دچار جنگ شوی. خدا را شکر اجازه‌ای که ایشان دادند آبی روی آتش بود و برکت‌های زیادی به زندگی‌ام سرازیر شد، یکی از آن‌ها مرزبانی در ساختمان ققنوس بود. شاید همسفران بدانند من سختی بسیاری در ساختمان ققنوس کشیدم؛ اما برکت بسیاری برایم داشت.

هفته گلریزان را به همه عزیزان تبریک‌ می‌گویم و امیدوارم هفته‌ای خوب و پر برکت داشته باشیم و بتوانیم یوم الفصل جدیدی در کنار هم داشته باشیم. احساس می‌کنم هر سال یک‌بار استاد سردار یا خداوند به بنده اجازه می‌دهند یک روز جدید و سال جدید را شروع کنم. قدیم انسان خرافاتی و کمی سنتی بودم، کاری با خوب و بد آن ندارم اعتکاف و احیا می‌رفتم و همیشه در ذهنم بود که در شب قدر تا سال آینده می‌توانی قدر و اندازه خود را مشخص کنی، به نظر من در گلریزان همین اتفاق می‌افتد و هرکس می‌تواند اندازه خود را عوض کند و هرکس می‌تواند شبیه پارسال خود نباشد. در خانواده خود این را می‌بینم که هرسال شکل دیگری می‌شویم و هر‌ کدام‌مان طور دیگری به زندگی نگاه می‌کنیم. دیگرانی که سعی می‌کنند حال‌مان‌ را بد کنند را بسیار با سرعت از کنارشان می‌گذریم در حالی‌که قبلاً برنامه می‌چیدیم چگونه نابودشان کنیم و فقط می‌گوییم انشاالله آن‌ها هم به درجه‌ای برسند که بتوانند آرامش را تجربه کنند.
همیشه فکر می‌کردم عشق به چیزی است که انسان می‌بیند، عشق به لمس کردن است، به احساسی است که باید بدهی؛ اما حالا به نظرم چیزی بالاتر از بخشش نیست، پهلوانی برای من و همسرم بسیار بزرگ‌ بود و بسیار تغییر کردیم، نمی‌دانم چگونه حسم را بگویم. خواستیم که از آن جهنم بیرون بیاییم و خداروشکر حالا زندگی‌مان خوب است، آرامش زندگی را با چیزی عوض نمی‌کنم. پانصد میلیون تا پارسال برایم بسیار زیاد بود اما حالا اصلا ارزش مادی ندارد. امروز انگار روز من بود، برای جلسه اسیسانت‌ها به ساختمان ققنوس رفته بودم و زمانی که همسرم تماس گرفتند و گفتند که استاد جلسه هستم بلافاصله بعد از آن خانم آذر در راه‌پله‌ها گفتند که دستیارشان شدم، بسیار خوشحالم که امروز خبرهای خوبی دارم و در این جایگاه می‌توانم حس خوبی را منتقل کنم.
لژیون سردار قلب شعبه است، قلب که کار نکند شعبه کار نمی‌کند و اگر با عشق و بخشش بیشتر کنار یک‌دیگر لژیون سردار قوی‌ای داشته باشیم قطعاً به نفع شعبه است، به نظر من استاد لژیون سردار، استاد سردار است و با چیزی نمی‌توان آن را قیاس کرد. روزیِ من هم همین بود که امروز بتوانم پس از دو سال به عنوان استاد این‌جا بنشینم، شعبات دیگر رفته بودم اما شعبه خودمان مدت زیادی بود که در جایگاه استادی نبودم. استاد سردار این موضوع را برایم خواسته بودند و دوست دارم آن‌چه که دریافت کردم شما هم دریافت کنید. انشاالله هرکس سردار است امسال دنور شود و هرکس دنور است پهلوان شود. پهلوان شدن به نظر من قلب بزرگی می‌خواهد نه پول زیادی، شاید این پول‌ها بیاید و برود و کسی نداند از کجا آمده؛ اما آن قلب است که انسان را بزرگ می‌کند. از تمامی پیشکسوتان و پهلوانان شعبه در قسمت همسفران و مسافران تشکر می‌کنم و این هفته را به آن‌ها تبریک می‌گویم.

عکس: همسفر فلورا مرزبان خبری
تایپ: همسفر فاطمه
تنظیم و ارسال: مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .