English Version
This Site Is Available In English

همسفران ما در طول سفر بال پرواز ما هستند

همسفران ما در طول سفر بال پرواز ما هستند

هشتمین جلسه از دوره اول سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و هم‌سفران نمایندگی سنایی نیشابور در روزهای پنج‌شنبه با استادی: مسافر حسین، نگهبانی: مسافر وحید و دبیری: مسافرابراهیم با دستور جلسه «وادی نهم» در تاریخ ۱۴۰۳/۸/۱۰ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد


خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان، حسین هستم، یک مسافر و شکرگزار از خداوند که امروز این سعادت نصیبم شد که در جمع شما دوستان عزیز و مهربان، در شعبه سنایی حضور داشته باشم. امروز در گلریزان حضور داشتیم و هر یک از بچه‌ها را به جایی فرستادند و قسمت من این بود که با شما باشم. اگر صحبت‌های لایو را گوش داده باشید، حتماً متوجه شده‌اید که من همان کارگر ساده‌ای هستم که در شعبه رضا شروع کردم. خداوند کمک کرد که در مسیری قرار بگیرم که با وجود اینکه پول یا قدرت خاصی در کار نبود، حال خوشی را تجربه کردم و به آن چیزی رسیدم که همیشه آرزویش را داشتم؛ حالتی که شاید بتوان آن را پهلوانی خواند، هرچند که من در حد و اندازه پهلوانی نبودم. زمانی که در شعب کار می‌کردم، بچه‌ها کارهای سخت و سنگین را به من می‌سپردند. استاد زرکش و آقای لطفی به شوخی می‌گفتند که قبل از این شال هم پهلوان بودی، ولی پهلوان کارگری ساده در شعب رضا و رضوی و جاده قدیم. الحمدلله از این خدمت‌ها ناشکری نمی‌کنم؛ برکات این خدمات در زندگی من نمایان شده، هم در خانواده و هم در کنار بچه‌ها. این حس خوب و حال خوشی که دارم را به دنیا نمی‌دهم.
اجازه بدهید در مورد دستور جلسه هم صحبت کنم. خاطره‌ای دارم از زمانی که شال را گرفتم. حقیقتش را بخواهید، تا دو سال و نیم نمی‌توانستم در زمان مشارکت چیزی بگویم. وقتی نوبت به مشارکت من می‌رسید، به قول معروف مثل شخصیت "میگ میگ" فرار می‌کردم و بیرون می‌زدم. در این دو سال و نیم، دوبار مرا به مشارکت فراخواندند. اولین بار آقای غفوریان در شعبه فردوسی بود که من در انتهای سالن نشسته بودم و بچه‌ها اشاره کردند تا مشارکت کنم. آن روز فقط گفتم: «سلام استاد، حسین هستم، مسافر. ممنون از نگهبان، دبیر و استاد که اجازه دادند صحبت کنم.» این اولین باری بود که مشارکت کردم. بار دوم هم بعد از اینکه از سالن بیرون رفتم، مهماندار آمد و گفت که باید برگردم و مشارکت کنم. حالا دیگر به مرور یاد گرفتم که چطور صحبت کنم و با فضای مشارکت خودمانی‌تر شدم. حالا هرچه می‌گویم، شما برداشت خودتان را داشته باشید. آقای مهندس همیشه می‌گویند هرچه داری همان بیرون بگذار. من در حد سواد سیکل ناقصی دارم، و با این حال دارم تجربه‌های خود را به اشتراک می‌گذارم. در کنگره و شعب، پیشکسوتان و استادان بزرگی حضور دارند و اگر آنها نبودند، شاید شعبی نبود و شاید ما هم نمی‌دانستیم که در چه خرابه‌ای زندگی می‌کردیم. توصیه می‌کنم که در مشارکت‌ها حضور پیدا کنید و بدانید که این مسیر سرانجام آن‌ها را به حال خوش می‌رساند. در مورد همسفران هم بگویم که حضور آن‌ها واقعاً لازم است. من در شعبه خودمان که در روستاست و مردم با تعصب زیاد زندگی می‌کنند، سختی‌های زیادی را در رابطه با همراه کردن همسفران داشتم. اما حالا می‌بینم که چقدر این همراهی ضروری است. اگر همسفری داشتم که در کنارم بود، شاید مسیر برایم آسان‌تر می‌شد و کمتر بال بال می‌زدم تا به رهایی برسم.
حالا که هفته گلریزان نزدیک است، یادی کنم از اولین باری که با ۲۰۰ هزار تومان در سفر اول به گلریزان آمدم و دیدم بچه‌ها مبالغی مانند یک یا شش میلیون تومان کمک می‌کردند. آن زمان یارانه من ۴۵ هزار تومان بود و همین ۴۵ هزار تومان را کمک کردم. یکی از دیده‌بان‌ها دستم را گرفت و گفت: «تو از پهلوانی که چند میلیارد کمک کرده بالاتری، چون همه زندگیت را به میدان آورده‌ای.» چند سال بعد، زمانی که برای کسب اجازه پهلوانی به نزد آقای مهندس رفتم، از من پرسیدند که چه اموالی دارم. شروع کردم به گفتن از قرض‌ها و بدهی‌هایم. حتی گفتم که از دو زندگی قبلی‌ام دو همسر دارم و حدود ۱۷۰ میلیون بدهی دارم. آقای مهندس با تعجب پرسیدند که چرا با این شرایط آمدی؟ گفتم که به این خدمت نیاز دارم و زندگی به من فهمانده که وقتی تعهدی داری باید به آن عمل کنی، وگرنه مشکلاتت بیشتر می‌شود. آقای مهندس که زیر بار نمی‌رفتند، به ایشان گفتم که واقعاً به این خدمت نیاز دارم. زانو زدم و زار زار گریه کردم. به ایشان گفتم که وقتی قول می‌دهی، حتی با وجود قرض و بدهی، نباید کوتاه بیایی. با خدا عهد بستم که این بار به تعهدم پایبند باشم. سه روز بعد از پایان مرزبانی، توانستم مبلغ لازم را جور کنم و در راه پهلوانی قدم بگذارم. در این مسیر، متوجه شدم که بدون همسفرانم هیچ نیستم. درست است که ما با مواد تخریب شدیم، ولی همسفرانمان هم پابه‌پای ما دچار آسیب‌های روحی و روانی شدند. آن‌ها در سفر همراه ما هستند و مانند بال پرواز برای ما عمل می‌کنند. برای همین به شما پیشنهاد می‌کنم همسفرانتان را به کنگره بیاورید. صحبتم طولانی شد، ولی امیدوارم که در این مسیر، همه ما از سبد گلریزان شروع کنیم، به لژیون سردار بپیوندیم و ان‌شاءالله به پهلوانی برسیم و برای عزیزانمان و خانواده‌هایشان هم سرپناهی فراهم کنیم.

 

تایپ بخش اول مسافر علی لژیون یکم
تایپ بخش دوم مسافر رضا لژیون سوم
عکس مسافر پیام لژیون یکم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .