جلسه سوم از دوره سوم جلسات لژیون سردار نمایندگی یوسفآباد، با استادی پهلوان مسافر احسان، نگهبانی دنور مسافر علیاصغر و دبیری دنور مسافر شهاب با دستور جلسه «وادی نهم و D.sap» دوشنبه 7 مهر ۱۴۰۳ ساعت 15:45 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه این هفته در مورد D.sap و وادی نهم است. غالبا گفته می شود آقای مهندس با تریاک سفر کرد؛ ولی من آن طرف قضیه را هم میبینم که تریاک هم با آقای مهندس سفر کرد. تریاک یک ماده بسیار باارزشی در هستی است که مواد تشکیل دهنده آن با مواد تشکیل دهنده درونی بدن انسان شباهت بسیار دارد ولی متأسفانه به بیراهه رفت و تبدیل به هروئین، شیره و سورچه شده است.
آقای مهندس به تریاک جایگاه داد و آن را به عنوان داروی درمان اعتیادی معرفی کرد. تریاک مسیر تکاملی خودش را طی کرد و به سمت درمان بیماریهای خاص میرود. همچنین سیب هم با آقای مهندس سفر کرد. در سیدی 1D.sap آقای مهندس گفتند: سیب ابتدا تبدیل به الکل میشود، سپس 14 مرحله فرآوری روی آن انجام میشود. در واقع سیب با سفر کردن و گذراندن 14 مرحله، به D.sap تبدیل میشود. در ابتدا D.sap دارویی بود که برای یبوست آمد ولی وقتی در مسیر درستش قرار گرفت در دوره کرونا جلوه کرد و خودش را نشان داد. در حال حاضر همانطور که OT راه خودش را در کنار یک استاد بزرگ پیدا کرد، D.sap هم دارد وجهه پیدا میکند و در سیستم ایمنی و موارد دیگر نقش بسیار مهمی دارد.
با توجه به موضوع فوق، باید بررسی کنم که آیا من هم در مسیر تکاملی خودم قرار دارم تا بتوانم ظرفیتم را افزایش دهم. اصلاً حکایت سفر زندگی که در آن تمام انسانها مسافر هستند، حکایت بزرگ شدن است. گاهی باید روی واژهها تأمل کنیم، من احسان هستم یک مسافر چه معنی دارد؟ تمام انسانهای کره زمین مسافر هستند ولی گاهی این کلمه را و اینکه چه چیزی قرار است با خودمان ببریم را فراموش میکنیم. ما از یک مبداء شروع میکنیم تا به مقصدی برسیم. در کنگره تأکید میشود که تو مسافر هستی و باید قدر خودت را بدانی، این سفر کوتاه است و در نهایت باری را با خودت نخواهی برد. (بسیار سفر باید تا پخته شود خامی، صوفی نشود صافی تا سر نکشد جامی) برای صاف و بزرگ شدن باید تلخیها و سختیها را پشت سر بگذاریم. در واقع من برای این سفر میکنم که ظرفیت و گنجایش پیدا کنم و بزرگ شوم.
و اما راجع به وادی نهم، شاید تمام زندگی وادی نهم باشد. آقا آبتین از راهنمایان کنگره هستند به ایشان گفتم بعد از اینکه داماد آقای مهندس شدید و در این مدتی که در بیت آقای مهندس قدم گذاشتهاید، چه درسی آموختهاید؟ اشان گفتند: تمام زندگی انسان وادی نهم است و ما آمدهایم اینجا تا ظرفیت خودمان را بزرگ کنیم، پس تمام سختیهای زندگی مرا بزرگ میکند. وادی نهم وادی عظیمی است، چرا قبل از گلریزان است؟ تا بحال به آن فکر کردهاید! هیچ بخششی انجام نخواهد شد تا ظرفیت آن بوجود نیاید و همینطور تا بخششی انجام نشود، ظرفیتی بوجود نخواهد آمد. بخشش و ظرفیت لازم و ملزوم یکدیگر هستند و برای تکامل یکدیگر آمدهاند. من تا وارد سختی بخشش نشوم، بزرگ نخواهم شد.
من چند مورد را در لژیون سردار یاد گرفتم: اول، درست است که از من میخواهند که با ضلع اختیار پولی را بدهم، اما باید توجه کنم که در این ترازو چه چیزی را برای من گذاشتهاند تا بردارم و به جای آن مبلغی را بگذارم. شما نمیتوانید یک 20 هزار تومانی ببرید و بگویید به من یک کیلو پسته اعلاء بدهید، باید نگاه کنم متاعی که به من دادهاند چه چیز است و براساس آن پول را روی ترازو بگذارم. وقتی خوب دقت کردم دیدم متاعی که به من دادهاند بسیار ارزشمند است و مدتها به دنبال آن بودم، بنابراین نگاه نکردم که چقدر دارم میدهم.
دوم، درس بخشیدن؛ در سفر زندگی، واحد بخشیدن را باید پاس کنیم. خوشا به حال کسی که واحد بخشش را ارزان و راحت بردارد، یعنی این واحد را با بخشش مالی پاس کند. یک زمان ممکن است انسان در شرایط سخت و دشوار ببخش را بیاموزد. اگر سری به دادگاههای جنایی بزنید، کسانی را میبینید که عزیز از دست دادهاند و در تلاطم بخشش یا عدم بخشش هستند. پول هم بسیار ارزش دارد و سخت بدست میآید، از دست دادنش هم سخت است ولی بازهم خیلی راحتتر میشود این واحد را با پول پاس کرد.
سوم، رسم جوانمردی؛ روزی که قدم در کنگره گذاشتم، من را با آغوش باز پذیرفتند. در زمستان سرد، اینجا گرم بود و در تابستان گرم اینجا خنک و مطبوع. همراهیم کردند تا کلینیک، راهنما گرفتم و ... خلاصه حواسشون به من بود و به من آموختند که حواسم به دیگران باشد. هوای من را داشتند، حالا من میتوانم هوای دیگران را داشته باشم. اگر این کار را انجام بدهم، رسم جوانمردی را یاد گرفتهام.
چهارم، یکی از گزینههایی که در بخشش مالی برای من پررنگ بود، ترس بود. زمانی که رفتم کارت را بکشم دستانم میلرزید، دلیلش هم این بود که یک لیست از تمام هزینههای زندگی در نظرت میآید در نظرت؛ قسط، اجاره، تعمیرات ماشین و ... در گلریزان و لژیون سردار به ما یاد میدهند که با ترس خود مبارزه کنیم. در جهانبینی گفته میشود که باید آگاهانه در دل ترس برویم. در کلام الله هم در سوره بقره آیات انفاق را نگاه کنید، میگوید شما زمانی که میخواهید انفاق کنید، شیطان میگوید این کار را نکن، بیچاره میشوی. اصلا امکان ندارد که شیطان این بازی را شروع نکند. در ادامه آیه هم آمده است که خداوند تو را دعوت به بخشش میکند و میگوید نترس و ببخش. در واقع مال، مال خداوند است و تو فقط باید دستت را برای بخشش بالا ببری.
روالی که آقای مهندس در لژیون سردار به صورت پلکانی گذاشته اند معنا دارد، 5 میلیونی، 50 میلیون و بعد 500 میلیون، تا من ذرهذره بزرگ شوم و عمق پیدا کنم. پیام گلریزان پیامی است که من باید به دوش بکشم. حرکت کنگره قابل توصیف نیست، تمام مقالاتی که بیرون میآید و علمی که در حال رشد است پشتوانه مالی میخواهد. همه جا هم آقای مهندس میگویند ما کنگرهایها، من احسان و تمام اعضای کنگره را در علمش، در تمام اکتساباتش و هر چه بدست آورده است را شریک دانسته است. در آخر کتاب 60 درجه هم اگر دقت کنید نوشته شده است بیایید این آتش ویرانگر را خاموش کنیم، من منتظرتان هستم. آقای مهندس میگویند من با یک چراغ به دنبال خدمتگزار میگردم، خدا هم با یک چراغ دنبال کسی میگردد که اسبابش کمک و خیررسانی به دیگران شود. خداوند میگوید من به شما بخشیدم که شما سبب خیر شوید.
سپاسگزارم از این دعوت و فرصتی که به من دادید تا در این شعبه خدمت کنم.
عکس: مسافر محمدحسین لژیون 2
تهیه گزارش، تایپ و ارسال: مسافر محمد خدمتگزار سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
175