English Version
This Site Is Available In English

همچون شمع سوختی تا من ساخته‌شوم

همچون شمع سوختی تا من ساخته‌شوم

به نام خدایی که دوست داشتن را آفرید،

خدایی که ایثار و محبت را آفرید. لحظه‌ها را ثانیه‌به‌ثانیه می‌شمردم، و در پس هر ثانیه، بیهودگی‌های زندگی‌ام را ورق می‌زدم. نه‌تنها شب‌ها، حتی روزهایم نیز تاریک بودند، نه کورسوی امیدی بود، نه دست‌گرمی که دستان سرد و لرزانم را گرم کند، و نه آغوشی که در پناهش، مانند یک کودکِ آرمیده و به خواب‌رفته در آغوش مادر، آرام بگیرم... همچون یک ساعت شنی بودم، ساعتی که نفس‌های آخر را می‌کشد و منتظر است تا یکی پیدا شود و آن را برگرداند! و آنگاه بود که آمدی ... چراغی در دست گرفتی و مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کردی. آرامش آغوشت، و گرمای دستان مهربانت را کم داشتم. آمدی و بدون هیچ چشم‌داشتی با من پیمان بستی، که در تمام لحظات، همچون کوه کنارم بایستی، تا بیاموزم اندیشیدن را، امید را، راه و رسم زندگی را، ایستادگی را ... همچون شمع سوختی، تا من ساخته شوم، آب حیات را جرعه‌جرعه در پیمانه زندگی‌ام ریختی، تا خزان زندگی‌ام را به بهار تبدیل کنی. مانند آموزگاری عاشق، الفبای زندگی را به من سرمشق دادی، و با صدایی پرمهر، در گوشم زمزمه کردی، عشق را، گذشت را، صبر و مهربانی را، چگونه زیستن را ... سخنانت آن‌چنان دل‌نشین بودند که تمام ناخوشی‌هایم از یادم رفتند، خورشید نگاهت چنان گرمایی به وجود یخ‌زده‌ام تاباند، که جان تازه‌ای به من بخشید. حتی نگاهت با من حرف زد، مرا وادار به تغییر کرد، و ناامیدی و سکون را تبدیل به دنیایی از امید و حرکت نمود. آمدی مرا دلگرم کردی، تا جاده پرپیچ‌وخم زندگی را با امید طی کنم. روزی که شما را دیدم، جسم و جانم را غبار غم فراگرفته بود. نه چیزی می‌دیدم، نه چیزی می‌شنیدم و نه امیدی به زندگی داشتم، آمدی و دنیای تازه‌ای به من هدیه کردی، روح تازه‌ای در من دمیدی. پدری می‌شوی باجذبه و مغرور، که تنها با یک نگاه، با فرزندش صحبت می‌کند و پیامش را می‌رساند. از من خواستی تا بنویسم در کنگره چه آموخته‌ام؟ و من گفتم و نوشتم؛ "کنگره دری بود که خداوند بعد از صدها دربسته، به روی من گشود‌، حال می‌دانم هر راهی برای دیده شدن، وجود یک نفر را می‌طلبد، و برای من، آن‌ یک نفر شما بودید. راه رسیدن به خداوند، همین نزدیکی بود، اما چشم دلِ من نابینا بود. گام نهادن در این راه، با حضور عاشقانه راهنمای خوبم، و به خواست و مشیت خداوند صورت گرفت. تنها دارایی من برای شما، دعای خیری است که به‌پاس تمام الطافتان می‌توانم بدرقه راهتان کنم، تا پایدار باشید، تا بمانید برای من، و برای هزاران هزار انسان دیگر مانند من...‌ آرامش امروزم، حال خوشم، سلامت جسم و روحم، همه و همه به خاطر تلاش‌های بی‌وقفه، و ایثار و از خودگذشتگی شما بوده است.

نویسنده: همسفر غزاله رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی گرگان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .