اولین جلسه از دوره نهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی جهانبین شهرکرد؛ به استادی راهنمای محترم مسافر کامران، نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر آیتالله، با دستور جلسه «DST و تجربه من از سایر روشها» و تولد دهمین سال رهایی ایجنت محترم مسافر محمدجواد، پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳ ساعت ١۶:٣٠ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان کامران هستم یک مسافر؛
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که فرصتی به بنده داد تا به بهانه تولد محمدجواد عزیز، در نمایندگی جهانبین باشم. خدا قوت به همه خدمتگزاران و راهنمایان در دو قسمت همسفران و مسافران عرض میکنم و انشااللّٰه در مسیری که پیش رو دارند موفق باشند.
دستور جلسه این هفته در مورد «DST و تجربیات من از سایر روشها» است. قطعاً همه ما این دستور جلسه را کموبیش، هم قبل از ورود به کنگره و هم بعد از ورود به کنگره، با پوست و گوشت و استخوان، تجربه کردهایم.
کاملاً این قضیه برای ما بازشده و کاملاً بر آن اشراف پیداکردهایم که مشکلی که سالها با آن دستوپنجه نرم میکردیم، افت، شکستها، ناکامیها، دردها و همه و همه در اثر علمی بود که شکافته نشده بود. این علم توسط آقای مهندس دژاکام شکافته شد و منجر به کشف روش درمان DST در ۱۵ آذر ۱۳۷۵ گردید.
وقتی امروز به این مسیر نگاه میکنیم، متوجه میشویم گروه عظیمی از انسانها در سراسر ایران از این روش و مسیر استفاده میکنند و این علم باعث شده که زندگی خیلی از افراد مانند ما به سامان برسد و زندگیها آباد شود.
آنچه در طی سالها در مورد روش DST اتفاق افتاد و همچنین ارتقایی که در این روش رخ داد را ما میتوانیم در روش تکامل درمان در کنگره 60 مشاهده کنیم. در ابتدای کنگره پروتکلها، پروتکلهای تعریفشدهای نبودند و برای مصرفهای مختلف، پروتکلهای گوناگون وجود نداشت و آنهم به این دلیل بود که کمتر شناخته و کمتر شکافته شده بود.
بهمرورزمان با تحقیقاتی که آقای مهندس بهصورت میدانی که همان تجربی است و هم تحقیقات علمی که انجام دادند، آرامآرام پروتکلها در کنگره تعریف شدند و امروز اگر نگاه کنیم، میبینیم که هر نوع ماده مخدری در کنگره قابلدرمان است و با داروی OT پشتیانی و درمان میشود.
البته من نمیتوانم در مورد تأثیر داروی OT در بحث درمان DST چیزی بیان کنم، ولی متد و روش درمان در اثرگذاری دارو بسیار تعیینکننده است. داروی OT در بیرون از کنگره، در کلینیکها فروان است ولی به خاطر نبود متد درست نمیتواند تأثیرگذاری و درمان را انجام دهد. اگر خوب به تجربیات قبل از ورود به کنگره نگاه کنیم، زمانی که برای دریافت دارو مراجعه میکردیم، سؤال میشد که چه مقدار و چه چیزی مصرف میکنید و به ما میگفتند که این دارو را مصرف کن تا حالت خوب شود.
داروی جایگزین را فقط به این صورت تجویز میکردند و هیچ پروتکلی برای آن تعریفنشده بود. فقط میگفتند اگر میتوانی آن را کم کن و زیاد استفاده نکن. در همین حد راهکار ارائه میدادند و همهچیز در دست فرد مصرفکننده بود.
خوب روش DST و روش درمان اعتیاد بهصورت علمی کشف شد و میبینیم که با تحقیقاتی که آقای مهندس انجام دادهاند از مرزها عبور کرده و در کشورهای بزرگی مانند آمریکا، انگلستان و خیلی کشورهای دیگر مطرح است.
همه در تعجب هستند که واقعاً در کنگره چه اتفاقی افتاده است؟
اتفاق این بود که صورتمسئله اعتیاد توسط آقای مهندس شکافته و کشف شد. یکی دیگر از دلایل موفقیت روش DST این است که با زباناصلی بدن همسو است. شما اگر الگوها را در هستی مشاهده کنید، متوجه میشوید که همه از یک قانون پیروی میکنند و DST نیز از همین قانون هستی پیروی میکند. قانون تدریج و این باعث موفقیت درمان در کنگره است. DST زبان بدن را میشناسد و میفهمد و به صورتی بدن را به سمت سلامتی تنظیم و راهبری میکند که کاملاً بدن گامبهگام پیش میآید. همانگونه که بیماری اتفاق افتاده، به همان صورت آرامآرام با این روش بیماری جای خود را بهسلامتی میدهد. امروزه مقالات آقای مهندس در ردههای بالای علمی و در سطح دنیا مطرح میباشند و مقالات ایشان در معتبرترین مجلات دنیا به چاپ رسیده است.
وقتی جلودار ما اینگونه بلند قدم برمیدارد پس ما نیز باید به همان نسبت و با همان قدرت قدمهایمان را بلند و محکم برداریم. وقتی جناب مهندس در سطح دنیا مطرح میباشند، افراد حاضر در کنگره نیز در همین سطح میتوانند مطرح شوند. گذشته از بحث درمان اعتیاد که در کنگره اتفاق میافتد، آن چیزی که به انسان برمیگردد، نهتنها سلامتی جسم است بلکه اعتبار، آبرو و جایگاه رفیعی است که انسان در خانواده و جامعه خودش پیدا میکند.
آقای مهندس در سیدی نامه ۸ در مورد الگوها صحبت کردند که کنگره الگوهای بدون نقصی دارد و از الگوها پیروی میکند و فقط کافی است تا چشمان خود را بازکنیم تا الگوها را در کنگره ببینیم. در کنگره همهچیز درمان را برای ما تعریف میکند. فقط راهنما نیست که درمان را تعریف میکند بلکه سیدیها، افرادی که درمان شدهاند و تجربیات افراد و تمام درودیوار کنگره درمان را برای ما بازگو میکنند، البته برای کسی که واقعاً درمان را بخواهد و دنبال درمان باشد.
من اگر از تجربیات خودم در مورد ترک مواد بخواهم بگویم، من روشهای بسیار زیادی را تجربه کردهام و به قول دوستان در زمان قدیم که میگفتند: کامران در طـول سال دوازده بار ترک میکند. چراکه خودم هم در اواخر دوران مصرف خسته شده بودم و ظرفیتی برای مصرف و کشیدن نداشتم و مواد دیگر به من لذت نمیداد و کاسه چه کنم چه نکنم دستم بود. شاید بدترین روشی که تجربه کردم و این روش باعث شد که خیلی از دوستانم به دلیل این تجربه خطرناک وارد چرخههای سنگین اعتیاد شوند و امروز خیلی از آنها دیگر در قید حیات نیستند، تزریق آمپولهای ترک اعتیاد بود که در سال ۸۴ من این روش را تجربه کردم. آن زمان نمیدانستم این آمپولها چه هستند. بعدها متوجه شدم که این آمپولها، آمپول تمچیزک هستند و در خاطرم هست که خیلیها با این روش بیمحابا وارد دور تزریق شدند و به دلیل دوز بالایی که داشت و فاز خاصی که میداد خیلیها دیگر نتوانستند به مصرف قبل خود برگردند. همهی ما این تجربه را داریم که با هر بار ترک و شروع دوباره مصرف، عمل سنگینتری را پیدا میکردیم. خدا را شکر میکنم که کنگره را پیدا کردم و در کنگره همه آن دردها، امروز جای خود را به شادی داده است و امیدوارم همه ما از این فرصت و از این نعمت بیکران استفاده کنیم و از اینکه عالمی فرهيخته و دانا چون آقای مهندس را در کنار خودداریم تا فرصت هست، از وجودشان بتوانیم استفاده کنیم.
قبل از ورود به دستور جلسه دوم با توجه به نزدیک شدن جشن گلریزان کمی هم در مورد لژیون سردار و بحث گلریزان صحبت میکنم.
گاهی اوقات آقای مهندس میفرمایند که در این 28 سالی که در کنگره هستم کاری برای کنگره انجام ندادهام. این سخن جناب مهندس من را خیلی به فکر فرومیبرد. کسی که خود بنیان کنگره است و کنگره را بنانهاده و ما علم کنگره را از ایشان داریم، معماری کنگره و همهچیز کنگره از وجود آقای مهندس است، خشت بنای کنگره را پایهگذاری کردهاند، میگویند من برای کنگره هیچ کاری انجام ندادهام پس من کامران دیگر چه بگویم؟
چندی قبل یکی از دوستان برای ۱۰ جلسه شیمیدرمانی مبلغ پانصد میلیون تومان پرداخت کرده بود. خوب این کاری که آقای مهندس انجام میدهند و تحقیقاتی که در این خصوص صورت میگیرد و به نتیجه هم رسیده است ولی زمان نیاز است تا در اختیار انسانها قرار بگیرد، چه قدر میتواند درد بشر را کاهش دهد؟
در یک جایی خواندم که زمانی که میخواهید وارد بُعد دیگر شوید برای ورود به بهشت از ما دو سؤال میپرسند: یکی اینکه آیا شادی را پیداکردهاید؟ و دیگر اینکه آیا انسانی را شاد کردهاید؟ در جواب سؤال اول ممکن است هرکسی از هر طریقی شادی را پیداکرده باشد؛ اما سؤال دوم خیلی انسان را به فکر فرومیبرد. واقعاً ما در زندگی خود چقدر در این قضیه نقش داریم و چقدر توانستهایم بهعنوان یک انسان در شادی دیگران سهیم باشیم؟
کنگره مکانی برای یک چنین حرکتی است و بستر و سفره آن برای ما پهن است که ما بتوانیم شادی را به یکدیگر بدهیم. همانگونه که آقای مهندس این کار را انجام دادهاند و از برکت وجود ایشان هزاران هزار زندگی به شادی و سلامتی رسیده است.
الآن این فرصت برای ما مهیا شده است و این بستر آماده است تا ما نیز بتوانیم این کار را انجام دهیم. بارها این جمله را در کنگره شنیدهاید که کمک مالی جیب پرپول نمیخواهد بلکه دلی بزرگ میخواهد. چراکه همهچیز در دل آدمها اتفاق میافتد. فقط کافی است ما از ترسهای خود عبور کنیم. در کلامالله شریف نیز آمده است که: «در آنجایی که تو میخواهی قدمی درراه خداوند برداری، شیطان در آنجا در دل تو ترس را به وجود میآورد». ما نباید بترسیم، البته تأمل و تفکر را انجام دهیم و بدانیم که هیچ اجباری در کار نیست، اما بیتفاوت از کنار این محبت و فرصتی که به ما دادهشده تا در بخشندگی و شادی و شاد کردن دیگران سهیم باشیم عبور نکنیم.
مبلغ آن اصلاً مهم نیست. سرزمین کنگره قوانین خاص خود را دارد. اکثر ما در بیشتر موارد در کنگره نقش خود را بهخوبی ایفا کردهایم پس چرا در این مورد نیز نقش خوبی ایفا نکنیم؟
سرزمین اعتیاد نیز قوانین خاص خود را داشت. مثلاً هیچکسی نمیتوانست در آنجا کلاه سر ما بگذارد و یا کیفیت مواد و افراد مصرفکننده را خوب میشناختیم. در آنجا خوب بازی کردیم و قوانین آن را خوب یاد گرفتیم. کنگره نیز قوانین خود را دارد و باید قوانین آن را یاد بگیریم. آقای مهندس قوانین بازی در این سرزمین را به ما یاد دادهاند و من اسم این سرزمین را سرزمین محبت میگذارم. در سرزمین محبت خودخواهی و اینکه همهچیز برای من است، اصلاً معنایی ندارد. سرزمین محبت مکانی برای دستگیری و کمک به دیگران است. از سفره یکدیگر نان برنمیداریم بلکه جایی است که به یکدیگر نان میدهیم و نان در سفره یکدیگر میگذاریم. ما نباید نقشی را که در بیرون از کنگرهداریم به کنگره بیاوریم. آن نقش مجازی است و ما در کنگره مجازی نیستیم.
آقای مهندس خود واقعی و واقعیت ما را به ما نشان دادند و اگر میخواهند ما در این مکان بازی کنیم، به این دلیل است که با خود واقعی خودمان آشنا شویم. همهی انسانها مجازی بازی میکنند و هیچکس واقعی بازی نمیکند. چراکه قوانین بازی کردن را بلد نیستند. کسی که کنگره را فهمیده باشد و اتفاقاتی که در کنگره رخ میدهد را ببیند، مثل رهاییها و یا تولدها آنگاه است که اتفاقات خوبی نیز در زندگی خودش رقمزده میشود.
مگر میشود یک نفر ببیند که انسانهایی در یک سرزمین شاد هستند و نخواهد در این سرزمین سهیم باشد؟ یا درمان را ببیند و نخواهد که در آن سهیم باشد؟ مگر میشود که ببیند آوازهی کنگره از مرزها عبور کرده و حتی به آمریکا هم رسیده است و همه مشتاق مقالات آقای مهندس هستند و نخواهد سهیم باشد؟ هستند کسانی در آمریکا و سایر کشورها که خواستار مقالات آقای مهندس هستند. وقتی آنها فهمیدهاند که در کنگره چه خبر است، آنوقت ما که هرروز یک سیدی از آقای مهندس گوش میدهیم هنوز نفهمیده باشیم؟ کیلومترها آنطرفتر، در آن سر دنیا، شخصیت آقای مهندس را شناختهاند، بعد ما که یک یا دو سال است سفر میکنیم و آقای مهندس را در کنار خودمان داریم هنوز نتوانسته باشیم ایشان را بشناسیم؟
همهی ما کاری که آقای مهندس انجام دادهاند را به چشم دیدهایم و نتایج آن را هم در استان خودمان و هم در سایر نقاط کشور دیدهایم. در بخش تحقیقات و درمان بیماریها، مقالات ایشان را دیدهایم. فقط امیدوارم که در این سرزمین خوب بازی کنیم. بچهها در کنگره قدمهای خوبی را برداشتهاند. امروز بایستی به همان اندازه که آقای مهندس گام برمیدارند به همان میزان ما نیز اقدام کنیم.
خدا قوت میگویم به آقا حسین، آقا حمید و آقا داریوش عزیز که پهلوانی میگیرند و نشان در بینشانی میگیرند. واقعاً این عزیزان الگویی برای همهی ما هستند. انشالله ما این تفکر را پرورش دهیم و خواسته آن را در وجودمان تقویت کنیم. خواسته که دیگر هزینه ندارد و فقط این خواسته را پرورش دهیم، دو سال دیگر، سه سال دیگر بدون شک جواب خواهد داد. فکر کردن به برداشتن قدم بزرگ در کنگره هیچ هزینهای ندارد و نیازی نیست که برای کسی بازگو کنیم، بین خود و خدای خودمان باشد. «خواسته را باید تقویت کرد تا به حرکت بیفتد و امواج را به حرکت دربیاورد» باور کنید انسان، بزرگ نمیشود مگر به اندیشه و تفکرش. مطمئنم که بچهها با تمام توان خود وارد گلریزان میشوند و خداوند هم یاری خواهد کرد که انشالله این مهم به بهترین شکل رقم بخورد.
اما دستور جلسه دوم: «دهمین سال تولد آقا محمدجواد و همسفرشان» است. قبل از هر چیزی این تولد را تبریک عرض میکنم در رأس خدمت جناب آقای مهندس، خدمت همسفر آقای محمدجواد و خود آقا محمدجواد و همچنین راهنمای همسفرشان، خانم مرجان. به فرزندان محمدجواد، بردیا و ملیکا خیلی تبریک میگویم و میدانم محمدجواد بهترین لحاظت را در کنار خانوادهاش میگذراند و آن عشق و محبتی که در خود و خانوادهاش وجود دارد را تجربه میکند. امروز وقتی به این تولد نگاه میکنم، یک تصویر دور از محمدجواد در ذهن خوددارم چراکه تغییرات بسیار عظیم بوده است، چه در تفکر و اندیشه و چه در قدمهایی که بعد از درمان، ایشان برداشتهاند و به همین دلیل خاطرات چندانی از آن روزها ندارم. فقط به یاد دارم زمانی که محمدجواد وارد کنگره شد، بحث مصرف شیشه در سراسر کشور بسیار داغ بود و آقای مهندس دریکی از سایتها مقالهای با این عنوان که «سونامی شیشه در راه است و باید مراقب بود» را ارائه داده بودند که آن را خیلی جدی نگرفتند و ساده از کنار آن گذشتند.
من تا زمانی که محمد جواد وارد کنگره نشده بود مصرفکننده تمامعیار شیشه ندیده بودم و با حضور محمدجواد بود که متوجه شدم که واقعاً شیشه چه تخریبهایی دارد و چگونه میتواند یک انسان را به ورطه نابودی بکشاند که دیگر هیچ چیزی در زندگی برایش معنا و مفهوم نداشته باشد. من همیشه فکر میکردم یک مصرفکننده هر چیزی را فراموش کند، دیگر همسر و فرزند خود را فراموش نخواهد کرد ولی واقعاً دیدم که شیشه انسان را به چه نقطهای میرساند و در چه شرایط سختی قرار میدهد. آن زمانی که محمدجواد وارد کنگره شد، مثل الآن الگوهایی در کنگره نبود که افراد این الگوهای درمان را ببینند و بهقولمعروف خودش بود و خودش.
البته در آن زمان آقا فرزاد نیز در کنار محمدجواد حضور داشت و باهم دوست بودند اما خودشان یک فرد درمان شده را ندیده بودند و زمانی بود که همه میگفتند که شیشه اصلاً درمان ندارد و میگفتند فقط بایستی افراد مصرفکننده شیشه را با یک سری قرص به خواب ببریم و به یک صورتی آنها را بیحس و ناتوان کنیم تا دست از این خوی وحشیگری خود بردارند و آنها را از زندگی انسانی به یک زندگی نباتی وارد میکردند؛ اما آموزشهای کنگره و متد DST کافی بود تا نشان دهد که هر اعتیادی قابلدرمان است البته اگر شخص بخواهد و تسلیم باشد و من این تسلیم بودن را در فرزاد و محمدجواد دیدم، البته محمدجواد یک دورهای یک مقداری بازیگوشی کرد ولی زمانی که تسلیم شد، روزبهروز بهتر شد و خدا را شکر درمان اتفاق افتاد.
سپس خدمتگزار و بعد هم راهنما و ایجنت شد و تمام این قدمهایی که امروز برداشته و شاهد آن هستیم، در پرتوی آموزشهای کنگره است. مطمئناً اگر محمدجواد این تاریکی را تجربه نکرده بود، امروز حلاوت این شیرینی را نمیچشید و واقعاً بسیار خوشحالم برای این اتفاق خوبی که برای این خانواده رخ داد. امیدوارم همچنان در صحت و سلامتی کامل در این مسیر حرکت کنند و برایشان آرزوی سالهای سال، سلامتی و موفقیت رادارم و انشالله که همه ما در زیر پرچم محبت کنگره در بهترین شکل ممکن بدرخشیم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، از همه شما سپاسگزارم.
سخنان ایجنت محترم مسافر محمدجواد:
سلام دوستان محمدجواد هستم یک مسافر؛
با بیش از ۲۰ سال مصرف وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک، شیره، حشیش، الکل، شیشه، هروئین، قرص، تزریق هروئین، تزریق تمچیزک، سیگار. مدت ١۱ ماه و ۲۱ روز به روش DST همراه با داروی OT به استادی راهنمای عزیزم آقا کامران شریفیان سفر کردم، رهایی از اعتیاد ۱۰ سال و ۱ ماه ۲۱ روز. ورزش در کنگره والیبال.
از حضور تکتک عزیزان که افتخار دادند و در جشن ما شرکت کردند، تشکر میکنم. عزیزانی که از نمایندگیهای عمان سامانی، گوجان، بروجن و کلینیکها و دوستان عزیز در نمایندگی جهانبین و راهنمایان و کلیه مسافران و همسفران محترم که حضور دارند، تشکر میکنم. عزیزانی که سالهای گذشته در خدمت آنها بودیم و الآن این توفیق را نداریم، آقا صادق عزیز و کسانی که در ظاهر در کنگره نیستند ولی یاد و خاطره آنها همیشگی است، سپاسگزارم. از آقا حیدر و دبیران محترمشان، تشکر میکنم و تبریک میگویم خدمت آقا مصطفی و آقا آیتالله عزیز بابت جایگاه دبیری و نگهبانی جلسه. آن لحظه که آقا حیدر شال نگهبانی را به گردن آقا مصطفی انداخت، برای من لحظه بسیار باشکوهی بود و لذت بردم. به قول آقای مهندس هرروز در کنگره برای ما روز محشر است و آن زمانی را به یاد آوردم که آقا مصطفی به همراه آقا حیدر تازهوارد کنگره شده بودند و حال مصطفی اصلاً خوب نبود و آرزوی ما این بود که حال مصطفی زودتر خوب شود.
دریافت شال پهلوانی را به حسین عزیز و داریوش عزیز تبریک میگویم و مطمئن هستم که با آمدن این شالها به این دو شعبه، حتماً خیر و برکت نیز به همراه آنها خواهد آمد و حرکت عظیمی را با خود خواهند آورد. عزیزانی هستند که پا جای پای این عزیزان بگذارند و انشالله امسال بتوانیم گلریزان خوبی را برگزار کنیم. دوست داشتم این تولد بعد از گلریزان باشد، اما گفتم چه چیز بهتر از اینکه من تجربه خودم را در خصوص لژیون مالی و ماندگاریام در کنگره را بیان کنم. آن روزهای خوبی که برای من رقم خورد ارتباط مستقیمی با قضیه مالی و گلریزان دارد. هرچند که این ما نیستیم که تعیین میکنیم کی و کجا تولد را برگزار کنیم چراکه قرار بود هفته قبل تولد را برگزار کنیم اما به دلایلی انجام نشد و امروز ۱۰ سال و ۱ ماه و ۲۱ روز است که آزاد و رها هستم. من بر روی عدد ۲۱ خیلی حساسم چراکه پلههای درمان ۲۱ روزه هستند. من در تاریخ ۵ شهریورماه ۱۳۹۳ رها شدم.
قبل از آنکه صحبتهای خود را شروع کنم جا دارد که سپاسگزار خداوند باشم و شکر خداوند را بهجا آورم. در آنجا که حضرت سعدی میفرماید: در هر نفسی دو شکر باید بهجا آورد، برای ما مسافرانی که در کنگره ۶۰ حضور داریم، بهحق این امر باید انجام شود و غفلتی نداشته باشیم، چراکه جان دوباره پیداکردهایم. البته من خودم را بیان میکنم. به دلیل اینکه آقای مهندس فرمودند، صحبتهای خود را خلاصه کنید زیاد وقت شمارا نمیگیرم و فقط کمی از تجربه خودم میگویم. من در سال ۸۵ تصمیم گرفتم دیگر تریاک مصرف نکنم. به پیشنهاد دوستان شروع به تزریق آمپول تمچیزک کردم و فکر میکردم کار خوبی است. تزریق را ادامه دادم تا زمانی که ساقی این آمپولها را دستگیر کردند. تنها چیزی که در آن زمان میتوانست جوابگوی حال بد من باشد، تزریق هروئین بود تا جایگزین آمپولهای تمچیزک باشد.
به یاد دارم به دلیل جابجایی خانه، قرار شد در یکشب، مهمانی مفصل و بزرگی به فامیلهای خود بدهیم. همهچیز آماده و مهیا بود و با خود گفتم که من برای مصرف میروم و تا ساعت هفت خودم را به مهمانی میرسانم. چون مادرم در خانه ما بود، به خانهی آنها رفتم و تا ساعت یازده شب به دنبال رگ برای تزریق میگشتم و یکی دو بار آن موادی که در سرنگ آماده کرده بودم خراب شد و مجبور شدم برای تهیه مواد به یک محله دیگر بروم و دوباره به خانه مادرم بازگردم. با این اوصاف نصف و نیمه رفع خماری کردم و زمانی که به خانه خودم رسیدم ساعت دوازده و نیم شب بود و دیدم که همه مهمانها رفتهاند و مهمانی تمامشده است و فقط همسفرم در یک اتاق در حال گریه بود و به من گفت که تو که میخواستی به خانه نیایی برای چه مهمانی گرفته بودی و واقعاً حق داشت؛ اما این کار من نیز دست خودم نبود، چراکه میخواستم خودم را درست کنم تا بتوانم با مهمانان سلام و علیک و همراهی کنم. بعد از تزریق بالای مواد، دستم دچار عفونت شدید شد و برای درمان به تهران رفتم. دکترها گفتند بایستی دستم را از آرنج قطع کنند. در راه برگشت با یکدست رانندگی کردم و در راه تایر ماشین پنچر شد و چون نمیتوانستم با یکدست آن را تعویض کنم، همسفرم به همراه خواهرش این کار را انجام دادند.
تمام این قضایا را پشت سر گذاشتم تا به کنگره رسیدیم و اصلاً به اینکه در این مکان درمان شوم، ایمان نداشتم. دوستانی که در کنگره بودند بیشترین مواد مصرفی آنها سنتی بود و دوستانی هم که از اصفهان میآمدند همینطور.
تا اینکه کممصرفی من که آقا فرزاد بود، شروع به حرکت کردند و بعد از رهایی خود به من گفت که دیگر نمیخواهی موادت را درست کنی و من در پاسخ گفتم که باور ندارم. آقا فرزاد گفت من خوب شدم، حالم واقعاً خوب شده است. این روش روشی درست است و تازه آن زمان بود که به کنگره ایمان آوردم. واقعاً روزهای سختی را پشت سر گذاشتم و اگر امروز در این جایگاه نشستهام فقط در پرتوی خدمت و خدمت و خدمت بوده است.
در کنار خدمت مواردی چون آموزشهای راستین کنگره، کمکهای راهنمای عزیزم آقا کامران و راهنمای همسفرم سرکار خانم مرجان، همچنین کمکهای آقای محمد حیدری که چندین ماه در خدمت ایشان بودم نیز تأثیر به سزایی داشت، اما آن چیزی که من را در کنگره نگه داشت فقط و فقط خدمت بود و خدمت. اول خدمت یدی، چراکه آن زمان ازنظر مالی در وضعیت خوبی نبودم و هرروز مشکلات بسیار زیادی داشتم و گاهی که از کنگره بازمیگشتم پولهایمان را رویهم میگذاشتیم تا برای شام چیزی تهیه کنیم و الآن که بچهها از مشکلات مالی صحبت میکنند من یاد خودم میافتم. از خواهر عزیزم و مادر خانم بزرگوارم که ما را بسیار حمایت کردند خیلی تشکر میکنم.
اما در مورد لژیون سردار یک نکتهای را عنوان میکنم که همانطور که آقای مهندس اعلام کردند امسال مبلغ دنور و پهلوانی تغییر کرده است اما لژیون سردار همان شش میلیون است و این جای تفکر دارد که دلیل این کار چیست؟ جوابی که به ذهن من رسید این است که آقای مهندس میخواهند ما را با قضیه بخشش و کمک مالی آشنا کنند. برای اولین بار مبلغ شرکت در لژیون سردار پنج میلیون بود که در آن زمان پول یک پراید چهار میلیون و پانصد هزار تومان بود ولی الآن لژیون سردار همان مبلغ شش میلیون تومان است و آقای مهندس میخواهند به آن عزیزانی که از بخشش ترس دارند این درس را بدهند که با وارد شدن به لژیون سردار ترس آنها بریزد و تبعات مثبت آن را درک کنند.
بر من مسافر و همسفر واجب است که به شکرانه ورود به کنگره در گلریزان شرکت فعال داشته باشم. ترسی نداشته باشم چراکه این مبلغ شش میلیون تومان را بهصورت قسطی نیز میشود پرداخت کرد. در سالهای گذشته پنج میلیون را باید یکمرتبه پرداخت میکردیم و کسانی که میتوانستند پنج میلیون را کامل پرداخت کنند در لژیون سردار عضو میشدند. لژیون مالی به دلیل این است که خودشان به آرامش برسند و برکت به زندگی آنها سرازیر شود. من زمانی که برای اولین بار وارد لژیون سردار شدم، صد هزار تومان هم در حساب خود نداشتم و وقتیکه اعلام دنوری کردم یکمیلیون هم در حساب خود نداشتم و گفتم اگر بخواهم میتوانم و واقعاً هم شد. چندین سال این افتخار را داشتم و در لژیون سردار بودم. بعد از خانم مرجان، نگهبان لژیون سردار شدم در سال ۱۴۰۱ خودم دنور شدم و در سال ۱۴۰۲ همسفرم دنور شد.
کمک در کنگره و خدمت در کنگره ما را بیمه میکند. زمانی که نوهی من به دنیا آمد، همسفرم او را عضو لژیون سردار کرد و گفت من بزرگمهر را بیمه کردهام و حقیقتاً همینگونه است. این وظیفه ما است که از تجربه خود بگوییم و آن را انتقال بدهیم.
به قول آقای مهندس که میگویند: «یادم دادند و یاد نگرفتم؟» پس بر ما نیز واجب است که این را بگوییم تا که قبول افتد و که در نظر آید؟
در آخر، از خداوند بزرگ سپاسگزارم که کنگره را بر سر راه من قرارداد. همینطور از آقای مهندس و استادان عزیزشان، از خانواده محترم ایشان (خانم آنی بزرگ، استاد امین، خانم آنی کماندار و خانم شانی) تشکر میکنم. از گروه دیدهبانان (آقای حکیمی، آقای صدیقی، آقای سلامی و...) بسیار سپاسگزارم. از راهنمای بسیار عزیزم آقا کامران بسیار سپاسگزارم که از ایشان درسهای بسیاری آموختم و تا جان در بدن دارم مدیون این بزرگوار هستم. از راهنمای همسفرم، سرکار خانم مرجان و همینطور از آقای محمد حیدری خیلی سپاسگزارم. از همسفر عزیزم بسیار تشکر میکنم. از ملیکا و بردیای عزیزم که همسفر روزهای سخت من بودند بسیار تشکر میکنم. دو همسفر دیگر نیز به جمع ما اضافهشده است همسر بردیا و فرزندشان بزرگمهر. از این دو عزیز هم تشکر میکنم. از کلیه عزیزانی که بهنوعی کمک کردند تا در کنگره ماندگار شدم تشکر میکنم. از ایجنت دوره قبل آقا جمشید و گروه مرزبانان قبلی و مرزبانان فعلی که در کنارشان بسیار آموختم تشکر میکنم. از راهنمایان تازه واردین آن زمان که آقا اسکندر و آقای رضا شوشتری و سید علی حسینی بودند بسیار تشکر میکنم. در کل از همه شما عزیزان که همراه ما بودید تشکر میکنم. امیدوارم تا زمانی که هستم چه در این بُعد از زمان و چه در بُعدهای دیگر خدمتگزار کنگره باشم و بمانم. مهم نیست در چه جایگاهی باشد بلکه مهم این است که خدمتگزار باشم و دستم در این حلقه باشد.
سخنان راهنمای همسفر سرکار خانم مرجان:
سلام دوستان مرجان هستم یک همسفر؛
خیلی خوشحالم که خداوند این اجازه را به من داد تا در این مراسم بسیار زیبا حضورداشته باشم. در چنین مراسلاتی، یک شادی وصفنشدنی جاری است چراکه افرادی که تولد آنها است از افرادی میباشند که خدمتگزار هستند و بعدازاینکه رها شدند، ماندگار شدند و همواره به خدمت خود ادامه میدهند. شرکت در چنین جشنی بسیار شیرین است. خیلی تبریک میگویم خدمت جناب آقای مهندس دژاکام به خاطر این شادیهایی که به ما هدیه دادند، به خاطر آرامشی که به ما هدیه دادند وزندگیهایی که به قول آقا کامران به سامان شد و اگر مشکلی هم باشد راه آن را بلد هستیم و میتوانیم آن مشکلات را حل کنیم. از آقای مهندس بسیار تشکر میکنم و برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی میکنم. این تولد بسیار زیبا را خیلی تبریک میگویم خدمت آقای کامران، آقای محمدجواد، خانم ندای عزیزم، ملیکا و بردیای عزیزم و همچنین خدمت دو همسفر جدیدشان.
به صحبتهای استاد امین در سیدی همسفر ۲ فکر میکردم، در آنجا که استاد امین میفرمایند: «هر زمان که بر روی معایب یکدیگر زوم کنیم و عیبهای یکدیگر را بخواهیم بزرگ کنیم قطعاً محبت در بین ما جاری نخواهد شد». این مسئله بسیار مهمی است چراکه همسفران در کنار مسافران به چاشنی محبت نیاز دارند و اگر نباشد بههیچعنوان نمیشود قدمی از قدم برداشت. اگر همسفری در کنگره حضور دارد به این دلیل است که متوجه این قضیه شده است که اعتیاد یک بیماری است و در کنار مسافر، او هم بایستی سفر کند تا بتواند به آن چیزی که لازم است برسد. آرامشی که در بیرون از کنگره همه در تلاش هستند تا به آن برسند و هرگز هم نمیرسند، به دلیل این است که آموزش راستینی وجود ندارد. ولی خدا را شکر که این قضیه برای ما میسر شده و همسفران در کنار مسافران خود هستند و از همان روز اول میآموزند که معایب مسافر خود را نبینند و تلاش کنند دوربین را روی خودشان بگذارند و برای اصلاح معایب خودشان انرژی بگذارند.
این اتفاق قطعاً برای خانم ندای عزیز هم افتاده است و تا جایی که من از ایشان شناخت دارم، بسیار ازخودگذشتگی و بسیار تلاش کردند برای اینکه بتوانند این زندگی را حفظ کنند، چراکه عاشق زندگیشان بودند و محبت در زندگیشان جاری بود و دوست داشتند شرایط تغییر کند و برای همین انرژی گذاشتند و امروز شاهد این هستیم که بیش از ده سال از آن سالهای تاریک، رهایی خودشان را جشن میگیرند. به این عزیزان خیلی تبریک میگویم. خیلی مهم است که آدم بتواند در این سفر معایب طرف مقابل خود را نبیند. یک شعر زیبا از استاد امین وجود دارد که متن کامل آن در ذهنم نیست، اما یک مصرع آن میگوید: «گر محبت برود، زهر به جانها برسد» و این همان چیزی است که شاید خیلی از ما در دوران تاریک اعتیاد و حتی بعد از شروع سفر آن را تجربه کردهایم، اما آموختیم که برای اصلاح خودمان تمام تلاش خود را بکنیم.
یک راهنما خیلی خوشحال میشود که آن علمی که در کنگره آموخته میشود و تدریس داده میشود به رهجو انتقال داده شود و رهجو در کنگره ماندگار شود و به این یقین برسد که باید تمام آن چیزی را که آموخته به دیگران انتقال بدهد. خیلی خوشحالم که در کنار خانم ندا بودم و در تمام این سالها از ایشان آموختم. برایشان آرزوی موفقیت میکنم و یکبار دیگر به این خانواده محترم خیلی تبریک میگویم.
سخنان راهنمای محترم همسفر ندا:
سلام دوستان ندا هستم یک همسفر؛ از خداوند بزرگ تشکر میکنم که به بنده اجازه داد تا در کنگره باشم. از آقای مهندس و خانوادهی محترمشان که وقت و زندگی خود را وقف خدمت به امثال خودشان و انسانهایی درمانده مانند من کردند، بسیار سپاسگزارم. از آقا کامران و خانم مرجان بسیار سپاسگزارم. در آن روزها ما خیلی این دو عزیز را اذیت کردیم چراکه در آن زمان فقط دو راهنما وجود داشت. من همیشه میایستادم و آخرین نفر سؤالات خودم را میپرسیدم و ایشان باحوصله میایستادند و تا آخرین لحظه جواب تمام سؤالات من را میدادند و در کنارشان آقای کامران نیز به همین صورت. گاهی مرزبانان کلید را به آقا کامران و خانم مرجان میدادند و خودشان میرفتند، چراکه دیگر حوصله نمیشد که بایستند. ممنون این دو عزیز هستم که برای ما خیلی زحمت کشیدند.
ما خیلی سختی کشیدیم، من و مسافرم و بیشتر از ما فرزندانم بسیار سختی کشیدند. ولی واقعاً ارزشش را داشت، قرار گرفتن در این بهشت واقعاً ارزشش را داشت که اینهمه سختی را تحملکنیم. خدا را شکر میکنم که در کنگره حضور داریم و از آموزشهای ناب کنگره بهره میگیریم. از فرزندانم بسیار تشکر میکنم. پا بهپای ما بودند و درست است در کنگره بازی میکردند اما آموزشهای کنگره را نیز میگرفتند. از مسافرم تشکر میکنم که به من اجازه داد تا در کنارش باشم و حرکت کنم و این روز را به ایشان تبریک میگویم. از گروه مرزبانی و از گروه دیدهبانان محترم نیز تشکر میکنم.
نگارنده: مسافر مسعود لژیون ۷
ویراستار: مسافر بهزاد لژیون ۷
تنظیم: مسافر وحید لژیون ۱۸
ارسال: مرزبان خبری مسافر ایمان
نمایندگی جهانبین شهرکرد مسافران/همسفران
- تعداد بازدید از این مطلب :
1572