سومین جلسه از دوره شصت و دوم سری کارگاههای آموزشی - خصوصی کنگره ۶۰، ویژه خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی یاس اصفهان، با استادی راهنما مسافر زهره، نگهبانی مسافر معصومه و دبیری مسافر نگین، با دستور جلسه «نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش» در روز شنبه ۱۴ مهرماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۳:۳۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان زهره هستم یک مسافر
خداوند را شکر میکنم از اینکه در کنار شما عزیزان هستم. امروز راجع به دو موضوع مشارکت میکنیم؛ موضوع اول نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش است، و دیگری تولد یک سال رهایی خانم سمانه عزیز را داریم.
در ابتدا به تازهواردین میگویم که قدم در راه بسیار خوبی گذاشتهاید، انشاءالله امروز با گوشفرادادن به این دستور جلسه و مشارکتها بیشتر به اهمیت سی دی و نوشتن آن پی ببرید. در کنار آموزش شما باید خواسته داشته باشید و تلاش کنید تا به درمان قطعی و تعادل برسید. من سالها قبل زمانی که به کنگره آمدم، اپلیکیشن در دسترس ما نبود و بهنوعی من مخالف نوشتن بودم و تنبلی بسیاری میکردم، اگر هم مینوشتم در واقع نصفهنیمه بود.
به قول آقای حکیمی؛ خلاصهنویسی سی دی همانند کارخانهای است که یک ماشین را ناقص تولید میکند. حال آیا این ماشین قابلاستفاده است؟ طبیعتاً خیر. در کنگره آقای مهندس نوشتن سیدی را اجبار کردند و من مجبور شدم سیدیهایم را بنویسم تا بتوانم خدمت کنم، و گویی متوجه شدم با نوشتن سی دی روزبهروز حس و حالم عوض و حالم بهتر شده است چرا که من حتی بعد از رهایی خود، حس و حال خوبی نداشتم. این جا لازم است این پیام را به دوستانی که هنوز سی دی نوشتن را جدی نگرفتهاند بدهم، ما باید این را بدانیم که اگر سی دی ننویسیم حالمان قطعاً خوب نخواهد شد.
آری، تا این حد نوشتن و این قلم ارزشمند است که خداوند در قرآن به قلم قسمخورده است. نوشتن تا گوشدادن بهتنهایی، فرق بسیار دارد، مادامی که من فقط گوش بدهم، مسلماً مطالب در ذهنمان باقی نخواهد ماند و فرار است. در واقع در اینجا ما با مثلث ارتباط که همان صوت، نور و حس است، سروکار داریم که در اینجا گوشفرادادن همان صوت، وقتی میبینم میشود نور و زمانی که مینویسم، دارم حسش میکنم و در ذهنم آن کلمات را تصویرسازی میکنم و در ناخودآگاهم باقی خواهد ماند.
در کنگره راهنما، ایجنت، دیدهبانان و حتی خود آقای مهندس مینویسند که بهوسیله اپلیکیشن به دست ما میرسد. آموزشهایی که اکنون در کنگره داده میشود، حتی در دانشگاهها برای ما تعریف نشده بود. ما مثلثی به نام مثلث درمان که اضلاع آن همان جسم، روان و جهانبینی است را، داریم که؛ قدرمسلم جسم با همان داروی OT ترمیم میشود، لیکن روان، افکار و اندیشه ما بهوسیله آموزش و نوشتن سیدی، ذرهذره به تعادل میرسد و باعث تغییر در جهانبینی مسافر و همسفر میشود.
سخنان استاد در مورد تولد یک سال رهایی مسافر سمانه:
خانم سمانه یکی از رهجوهای خوب و عالی هستند. در ابتدا که آمدند، حالشان بسیار بد بود لیکن در عرض ۲-۳ ماه اینقدر تغییر کردند که دخترشان برای من دلنوشته فرستاد و خیلی تشکر کرد و گفته بود حال مادرش بسیار خوب شده و خوشحال بودند. من این دلنوشته را نگه داشتهام.
این رهایی را ابتدا به آقای مهندس و همچنین به خودم و در ادامه به همسرشان تبریک میگویم. خانم سمانه با این که از راه دور میآمدند، همیشه سروقت در کنگره حضور داشتند و اگر هم غیبت داشتند حتماً قبلش اطلاع میدادند. بعد از رهایی حالش بسیار خوب شده است و اکنون درحالخدمت است. انشاءالله بیشتر از قبل تفکر کند و در زندگیاش همیشه موفق و پیروز باشد. ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.
اعلام سفر :
نام راهنما: خانم زهره - آنتی ایکس مصرفی: شیشه - روش درمان: DST - داروی درمان: شربت OT -مدت سفر: ۱۰ ماه و ۱۸ روز - مدت رهایی: ۱ سال و ۳ ماه - ورزش در کنگره: دارت
خواسته:
خواسته اول: خواستهام این است که دخترم عاقبتبهخیر شود.
خواسته دوم: از صمیم قلبم میخواهم پدر و مادرها عاقبتبهخیر شدن بچههایشان را ببینند.
صحبتهای مسافر سمانه:
سلام دوستان سمانه هستم مسافر
ابتدا خدای بزرگ را شاکرم که مرا در این مسیر قرارداد، چرا که توانستم خودم را پیدا کنم و زندگیام را نجات بدهم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم. از راهنمای عزیزم خانم زهره، ایجنت محترم شعبه و کادر مرزبانی تشکر میکنم. از دختر گلم و همسر عزیزم بیاندازه تشکر میکنم.
من هیچوقت فکر نمیکردم یک روزی بتوانم در این جایگاه با افتخار در حضور شما صحبت کنم. روزی که وارد کنگره شدم، از خجالت فقط گریه میکردم، اصلاً نمیتوانستم خودم را بهعنوان یک تازهوارد معرفی کنم، چرا که تصور میکردم چرا من کارم به این جا کشیده شده است؟ زیرا روی خودم حساب میکردم و خیلی به خودم اعتماد داشتم.
پیام تولد من تفکر است. من قبلاً فکر میکردم فوقالعاده آدم با تفکری هستم، لیکن یک جایی در زندگی مشترکم، احساس کردم شکستخوردهام. اکنون که به آن قضیه فکر میکنم میبینم چیزی نبود که من بخواهم خودم را به خاطرش از بین ببرم.من نه خانوادهام مصرفکننده بودند و نه همسرم مواد مصرف میکرد، لیکن به دلیل اینکه همسرم ناراحت بشود و ازدستدادن من را ببیند، این کار را کردم تا اینکه یک روز متوجه شدم که خود را دارم از بین میبرم و اینکه چهقدر خانوادهام بابت من غصه میخورند.
دخترم خیلی اذیت شد و استرسهای زیادی را تحمل کرد. زمانی که دیگر دیدم نمیتوانم ادامه بدهم، نزد همسرم رفتم و گفتم من یک مصرفکنندهام و نمیخواهم دیگر مواد مصرف کنم؛ اما راهی هم ندارم. نهایتاً همسرم در این مسیر بسیار به من کمک کرد از همینجا برای عزیزی که راه کنگره را به ما نشان داد، آرزوی خوشبختی میکنم. او همان ابتدا به همسرم خاطرنشان کرد که راه درمان قطعی اعتیاد فقط کنگره است.
وقتی به کنگره آمدم، یک آشنایی را اینجا دیدم و میخواستم کلاً بروم و این جا بود که تفکر کردم و با خود گفتم؛ من به این مکان آمدهام که خودم را پیدا کنم، حالا هر کس هر چه میخواهد پشت سرم بگوید و ماندم، سفر کردم و یک سفر خوب داشتم. امیدوارم بمانم و بتوانم با خدمتکردن جبران کنم، از تمام خدمت گزاران تشکر میکنم.
تایپ: مسافر اعظم، لژیون بیست و یکم - نمایندگی یاس اصفهان
ویرایش: مسافر نگین، لژیون هجدهم - نمایندگی یاس اصفهان
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
- تعداد بازدید از این مطلب :
134