جلسه نخست از دوره چهارم جلسات لژیون سردار کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی باشگاه تیراندازی باکمان کنگره ۶۰ به استادی پهلوان همسفر نیره، نگهبانی همسفر عصمت و دبیری همسفر شرمینه، با دستور جلسه «وادی هشتم (با حرکت راه نمایان میشود.) و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه ۸ مهرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.
سخنان استاد:
شاید گاهی برای شما هم پیشآمده که به جلسهای رفته باشید وکلا ذهنتان پاک شده باشد ونمی دانید که چه میخواهید بگویید. الان برای من همین اتفاق افتاده است. من دو سه خطی از وادی هشتم را نوشتهام میخوانم و بعد صحبت کوتاهی میکنم. در واقع آمدم که یاد بگیرم. اینجا خیلی چیزها برای یادگرفتن بود و من یاد گرفتم.
گرچه نقطهای که برای این سفر پر ماجرا آغاز مینمایید و نقطهای که باز، پس از گذشتن از سختیها، رنجها و عشق، باز هم به آن میرسید، هر دو یکی هستند، ولی بایستی بدانید که با هم تفاوت فاحش دارند، زیرا درک، آگاهی، معرفت و آموزشها در نقطه و یا در شما باقی میماند. با حرکت راه نمایان میشود یک قانون است.
آقای مهندس در همین سی دی آخر هم راجع به قوانین صحبت میکنند که قوانین چه هستند؟ و میفرمایند که با حرکت راه نمایان میشود یک قانون است و قانون هم باید اجرا شود. حال این را چطور میتوانیم اجرا کنیم؟ اولین چیزی که مطرح هست، خواسته است. دومین مورد، آن چیزی است که با تمام وجود در خواست شود. برای من اتفاق افتاد. هم در اینجا که خانم نرگس دربارهاش صحبت کردند و هم در مسیر پهلوانی که الان تازه تعهدم تمام شده است.
روزهای خیلیخیلی خوبی اینجا داشتم. حال که بعد از مدتی به اینجا آمدم وهمان حسها را گرفتم که مدتی از آنها دور بودم، ولی برایم زنده شد.
من بیشترین آموزش را در لژیون سردار گرفتم. یعنی اینکه ایمان را امتحان کردم. وقتی که صندلیها را میچیدم میخواستم ببینم که چیزی که باور دارم انجام میشود؟
امروز یکشنبه در سی دی، آقای مهندس میفرماید که هر چیزی که شما تفکرتان هست همان به نمایش در میآید و این را من بارها در زمین کمان انجام دادم و به دست آوردمش، حتی موقع تیر زدن.
خیلیها روزها حالم بد بود، برای ورزش نمیآمدم فقط میآمدم که حالم را خوب کنم. خانم لیلا به من یاد داده بود که حسهای بد را با تیری که رها میکنم از خود دور کنم و بعد انرژی را به خودم برگردانم. شخصی که پا میگذاشت در زمین کمان با شخصی که میرفت واقعاً تفاوت داشت. هفت سال مداوم اینجا بودم، شاید گاهی جست و گریخته؛ ولی من هدفم این جایگاه بود و از اینجا حالم خوب بود که آن را گرفتم.
در لژیون سردار هم بخششها مرتبه به مرتبه انجام شد. یک روز گوشهای نشسته بودیم. خانم مونا که انشاءالله هر جا که باشند سلامت باشند گفتند: من هر وقت یک چیزی را در لژیون سردار میگویم و یا خواستهای دارم انجام میشود. من همان لحظه در دلم گفتم که من پهلوانی میخواهم و انجام شد. ولی راه انجامشدنش دست من نبود. من فقط آن خواسته را پالایش کردم و هر چه جلوتر رفتم این پالایش بیشتر شد ورسید به پرداخت و قسط آخر که از همه کمتر بود. اتفاقات مالی پشتهم میافتاد، آن پول قطرهقطره و ذرهذره جمع و پرداخت شد.
پس از اینکه هدف مشخص شد بایستی فرد با تمام وجودش بخواهد که خواستهاش برآورده شود، دائماً به خواستهاش توجه کند وبر روی آن متمرکز شود. من شبانهروز فکر میکردم. تمام سلولها بدنم با هم هماهنگ شدند و تمام آن چیزهایی که به من میرسد هماهنگ شده که این تعهد پرداخت شود، یعنی پیمانی دیگر.
من خیلی به آقای مهندس فکر میکنم، خیلی وقتها فکر میکنم که آقای مهندس زمانش چطور هست؟ و چطور میشود به همه کارها برسد؟ از همه ما در کنگره بیشتر حضور دارد و خدمت میکند و از همه ما بیشتر کار میکند. از همه ما بیشتر مطالعه میکند و تحقیقات و آزمایش میکند و ارتباط دارند. ارتباط خیلی چیز مهمی است. یکی دو سالی به این فکر کردم، جوابش برای من این بود که ایشان برنامهریزی دارند. دوباره رفتم در مرحله بعد و فکر کردم خب ایشان برنامه دارند و چطور این برنامه انجام میشود؟ فهمیدم که انسان متعهدی نسبت به خودشان هستند. همان پیمانی که در وادی هشتم نوشته شده است. در واقع من متعهد میشوم به خودم که آن خواسته را به انجام برسانم و کائنات هم به من کمک میکند و انجام میشود.
تایپ: همسفر طاهره رهجوی راهنمای تیراندازی با کمان همسفر فخری
عکس: مرزبان خبری همسفر اسرا
ویراستاری و ارسال: همسفر شهرزاد رهجوی راهنمای تیراندازی با کمان همسفر فاطمه
همسفران نمایندگی تیراندازی باکمان کنگره ۶۰
- تعداد بازدید از این مطلب :
257