سخنان استاد:
سلام دوستان امین هستم یک همسفر. انشا الله که حال همگی خوب باشد. با این گرما که امسال مثل دو ماراتن میماند و خب اینهمه گرم شدن کره زمین، دارد به کسانی که درواقع باور نمیکنند چه اتفاقی افتاده است خودش را درواقع نشان میدهد. جالب اینجاست که کشورها و آدمهایی که قبول نمیکنند، الآن همه جای کشورشان آتش میگیرد مانند جنگلها و یواشیواش متوجه میشوند که واقعاً چنین چیزی هست.
وادی یازدهم و تأثیر آن روی من که دستور جلسه این هفته هست. رودهای خروشان و چشمههای جوشان همگی به بحر و اقیانوس میرسند. جامهای خالی و نیمهپر عاقبت پر خواهند شد.
من لحظاتی را در زندگی خودم به یاد دارم که واقعاً این اختلافپتانسیل برای من جابهجا شد، یک مقدار راجع به این بگویم و بعد داستانی که در وادی هم مطرحشده. وقتیکه این اختلافپتانسیل به وجود آمد مثلاً یادم هست که یک آزمونی بود که من خیلی بهسختی رفتم شرکت کردم، وقتیکه قبول شدم خیلی خیلی حالم خوب شد یعنی ظرف یک مدت خیلی کوتاهی احساس کردم توان خیلی عجیبی پیدا کردم و بعد که رفتم جواب منفی آمد بعد دیدم که یکزمان خیلی کوتاهی بازهم آن انرژی که داشتم همه را از دست دادم و آن روزی که آن اتفاق برای من اتفاق افتاد بلافاصله بایستی به یکی از جلسات کنگره میرفتم و صحبت میکردم که برای من این کار خیلی سخت بود.
میخواستم برگردم و آخرین جوابی که گرفتم منفی بود. کار تمام بود و آخرین تیرمان هم به سنگ خورده بود میخواستم برگردم خانه گفتم برگردی خانه زیاد خوب نیست، حداقل برو یکی از جلسات کنگره ببین چه میشود. آقای خدامی و حکیمی به کرج میرفتند. گفتم من هم میایم رفتم با آنها در جلسه، جلسه هماهنگی راهنماها بود واقعاً یکی دو ساعت گیج میزدم. اینجا این اختلافپتانسیلی که به وجود میآید آدم کاملاً میتواند احساس بکند و بعد چهره خودم را آن روز نگاه میکردم در عکسها میدیدم کاملاً چهره بههمریخته و تحتفشار بود.

حالا انسان در زندگیاش بایستی این نقطه تحملها را در خودش به وجود بیاورد، من خودم این چیزی که متوجه شدم و حکمتی که متوجه شدم و در این اختلافپتانسیلها به وجود میاید و به شخصی داده میشود بایستی ظرفیتش در شخص به وجود آمده باشد این اتفاق باید بیافتد تا بعد به او این جایگاه داده بشود یا به او تفویض گردد اگر این اتفاق بیفتد یعنی درواقع ظرفیت شکلگرفته باشد پتانسیلی که به شخص داده میشود کاملاً برای او قابلاستفاده هست و کاملاً برای او حفظ میشود.
ما دیروز اجرا داشتیم و اتفاقاً آقا روزبه هم آنجا بود، یکی از دوستان صحبت میکرد و میگفت که برای مسابقات فوتبال هم اگر ما بتوانیم مثلاً لژیون موسیقی برود برنامه اجرا کند خیلی خوب است. گفتم برو از آقای مهندس سؤال کن سه هزار نفر آنجا ممکن است آدم حضورداشته باشد، رفت سؤال کرد و آقای مهندس گفت نه اجرا نکن بعد ناراحت بود گفتم تو زیاد ناراحت نباش چون الآن ما هنوز شکل نگرفتیم اگر برویم برای سه هزار نفر اجرا کنیم دیگر بعد برای صد نفر ناز میکنیم و میگوییم اینها کم هستند و فایده ندارند و جایش کوچک هست و از اینجور صحبتها.
به او گفتم که ببین اگر شخصی در مسئلهای به پختگی برسد برای او جلوی پنج نفر اجرا کردن هم همان کار خودش را میکند جلوی دو نفر هم همان کار خودش را میکند جلوی دویست هزار نفر هم کار خودش را انجام میدهد یعنی کسی که در کارش به آن پختگی رسیده باشد دیگر این جابجایی پتانسیلها او را از تعادل خارج نمیکند هرچند جابهجایی پتانسیل در انسان انرژی به وجود میاورد اما بعضی وقتها ما از این انرژی سرمست میشویم.
آنجا که میگوید که از بندی که آزادشدهای تو را سرمست نگرداند، از بند آزاد شدن پتانسیل در شخص به وجود میاورد وقتی فرزند ما یا برادر ما و یا یکی از نزدیکان ما به درمان میرسد این اختلافپتانسیل در ما هم کاملاً به وجود میاید اینجا آن سرمستی ممکن سراغ آدم بیاید، اتفاق بیفتد و بعدش گفتم خوب شد ما بایستی به آن نقطه برسیم قدرمان پر شود منتها در همهی مسائل هم همینطور هست.
داستان وادی یازدهم که خیلی آموزنده هست و برای اینکه الگو گرفته از طبیعت اینجا آقای مهندس با یک نگاه خیلی ژرفی قضیه را باز کردند و اصلاً الگوی ما طبیعت است بهطورکلی اگر بخواهیم چیز خوبی یاد بگیریم من فکر میکنم اگر انسان بخواهد که در مسائل شناخت پیدا بکند هیچ گنجینهای مثل طبیعت وجود ندارد به طبیعت بایستی خیلی دقت بکنیم چون انسان هم در ادامه طبیعت به وجود آمده است یعنی اول طبیعت به وجود میاید مراحل آفرینش که میگوید، اول نمیگوید ما انسان را آفریدیم بعد آسمانها و زمین را میگوید اول آسمانها و در مرحله آخر انسان. پس یعنی طبیعت یک بستر و شرایطی بوده است که انسان بهصورت اتفاقی در آن قرار بگیرد.
در وادی یازدهم تمامی جریان زندگی و حیات در کره زمین که بهواسطه چشمهها ورودها به وجود میاید یعنی اگر ما چشمهها و رودها را از سطح زمین برداریم دیگر چیزی به اسم حیات وزندگی و سرسبزی وجود نخواهد داشت بهطور کامل یکچیزهایی هست که اگر ما از روی زمین حذفش بکنیم دیگر کره زمین قابل سکونت نیست و چیزی ندارد یعنی ممکن است حیات خیلی جزئی به وجود بیاید. چشمههای جوشان، شما میدانید رودخانهها چگونه به وجود میایند؟ رودخانهها، خوب من اول خودم اینطوری فکر میکردم میگفتم که برفها که آب میشوند رودخانه به وجود میاید ولی الآن که وقتی میبینیم تابستان هست برفها هم آبشده است رودخانه از کجا آب دارد آب آن از کجا تأمین میشود؟
چشمهها آن برفها و آبهای باران را در خودشان ذخیره کردهاند بعدازاینکه برفها آب میشوند آن چشمهها همچنان دارند کار خودشان را انجام میدهند و بعضی از وقتها ممکن چشمهها یک قدرتی داشته باشند که یک سال حتی اگر بارندگی نشود آب را در اختیار شما قرار بدهند پس چشمهها یک ویژگی خیلی خاصی دارند میتوانند چیزها را در خودشان ذخیره بکنند تا زمانی که ذخیرهها هست چشمهها هم هستند.
انسانها هم دقیقاً همینطور هستند انسان هم میتواند مطالب و مفاهیم را در خودش ذخیره بکند البته باید یک شرطی هم داشته باشد یک کویر یک زمین شن زار هیچوقت نمیتواند خاصیت چشمه را داشته باشد شما در کویر چشمه نمیبینید چشمهای وجود ندارد مگر در حالتهای خیلی خاص یعنی یک کوهی باشد در کنارش بعد دو کیلومتر آنطرف ترش شنزار باشد ولی آن آبی که میآید مال کویر نیست زیر سر آن کوه است.
انسان اگر بخواهد خاصیت چشمه را در خودش به وجود بیاورد بایستی از حالت شنزار خارج بشود نمیتواند یعنی اگر شن باشد و جنس وجودیاش از جنس شن باشد هیچوقت به چشمه تبدیل نمیشود یعنی هیچوقت نمیتواند پتانسیلها یا ذخایر را در خودش نگه دارد هرچه که به او داده میشود همهاش فرو میرود در اعماق زمین یعنی اگر شما روی کویر آب بریزی پانصد متر پایینتر هزار متر پایینتر شاید دنبالش بگردی و پیدا کنی.
یک انسانی که ویژگی او این هست چه جور انسانی هست؟ انسانی که هرچه به او محبت میکنی فراموش میکند هر کاری دیگران برای او انجام میدهند فراموش میکند هر خوبی که برای او انجام میدهند یادش میرود ولی کوچکترین بدی یادش میماند این انسان مثل شن میماند حالا اگر سنگ سفت هم باشد بازهم تبدیل به چشمه نمیشود اگر صخرهای هم باشد باز به چشمه تبدیل نمیشود چون ذخایر را میگیرد و اینها را تبخیر میشود.
پس اولین شرطی که ما بخواهیم چون در وادی توضیح میدهد میگوید ما بایستی بتوانیم اختلافپتانسیل داشته باشیم بتوانیم منابع را در خودمان به دست بیاوریم یعنی منابع را به دست بیاوریم و ذخیره کنیم اما اگر بخواهیم منابع را انسان در خودش ذخیره کند نکتهاش اینجاست نه بایستی مثل شن زار باشد نه بایستی مثل سنگلاخ باشد پس کسی میتواند تبدیل به چشمه شود که قدرت جذب داشته باشد برای اینکه قدرت جذب داشته باشد باید خاصیتش متعادل باشد اگر هر کاری دیگران هم برای او انجام میدهند فراموش میکند یعنی شن زار است اگر هرکسی برای او هر کاری میکند نمیپذیرد میخواهد یکی به او بیسکوییت بدهد رد میکند میخواهد کسی به او چایی بدهد رد میکند محبتی که دیگران به او میخواهند بکنند رد میکند آن شن همه را قبول میکند هرکس هر چیز به او میدهد میگیرد ولی هیچچیز یادش نمیماند. آن سنگ هرچه به او بدهند رد میکند یعنی اجازه نمیدهد کسی به او کمکی بکند اجازه نمیدهد کسی به او راهنمایی بکند یعنی اجازه به دیگران داده نمیشود که با او ارتباط برقرار بکنند من البته هر دوتایش بودم.
این دو تا ویژگی را بایستی بتواند انسان در خودش متعادل بکند آنوقت شرایط جذب پیدا میکند وقتی شرایط جذب را پیدا کرد یواشیواش منابع و اطلاعات را میتواند به دست بیاورد حالا این منابع اطلاعات که به دست آمد شش ماه دیگر یک سال دیگر دو سال دیگر تبدیل میشود پس انسانهایی که دلشان سنگ هست انسانهایی که سنگدل هستند و انسانهایی که وجودشان مثل شنزار و کویر هست اینها به چشمه جوشان هیچوقت تبدیل نمیتوانند بشوند همهچیز در آنها بهصورت آنی و ناگهانی اتفاق میافتد یعنی یکدفعهای شما میبینید طوفان شن آمده همه کور شدند کنار همچین آدمی که بنشینی اینطوری میشود یکدفعهای میبینی باران آمد سیل راه افتاد یعنی زمانی که یکچیزی برای او اتفاق بیفتد یک اتفاق خوشایندی برای او میافتد.
یکدفعه تبدیل به سیلاب میشود بازهم تخریب ایجاد میکند یعنی باران رحمت هم برای انسان تبدیل میشود به ویرانی پس نکته مهم به نظر من در این وادی که انسان باید جنس وجود خودش را متعادل بکند و در کلامالله هم یادشده است از کسانی که سختدل هستند و انسانهای که بیماردل هستند اینها پرونده شأن میخورد به همین چیز که من فکر میکنم بیماردلها بیشتر به همان شنزارها شباهت دارند اگر اشتباه نکنم و سختدلها هم به همان سنگلاخها شباهت دارند که اینطوری میشود پس یعنی بایستی انسان تغییراتی را در خودش به وجود بیاورد که مشمول رحمت بشود یعنی رحمت وجود دارد ولی بتواند رحمت را دریافت بکند و جذبش بکند.
اوایل وادی همصحبتهایی میکند راجع به نقشه اهریمن که میگوید اهریمن میاید و صحبت خیلی مهمی را انجام میدهد میگوید که قوانین خیلی محکمی را خداوند برای انسان قرار داده که ما این قوانین را نمیتوانیم نابودش کنیم، قوانین نابود شدنی نیستند ولی قابل تحریف است. صبح یکی از دوستان پیش من بود و باهم صحبت میکردیم راجع به دین و اینها همصحبت شد گفت تناقضاتی وجود دارد گفتم که تناقضاتی که وجود دارد معمولاً از چند جا به وجود میآید یعنی شما وقتیکه کتاب خداوند را میبینید یا مثلاً کلامالله را میبینید یکجا یکسری از افراد تفسیر میکنند این تفسیرها اگر یکذره بیدقت باشد و یا اشتباه باشد تناقض به وجود میاید گفتم اینیک موردش.

گفتم جای دیگر اتفاق میافتد کلمهای در متن وجود ندارد ولی شما در ترجمه آن کلمه را میبینید یعنی نگفته که جبرییل آمده این کار را کرده میگوید مثلاً از خاکپای جبرئیل میبینی اصلاً جبرئیل در متن آیه کلامالله وجود ندارد گفتم این هم در ترجمه اتفاق میفتد شاید آنکسی که تفسیر میکند و شاید آنکسی که مینویسد هیچوقت قصد بدی ندارد ولی اگر یک مقداری حواسش پرت باشد یا در امانتداری که به او شده است کوتاهی بکند خود آن شخص ناخودآگاه تبدیل میشود به همان فرمان اهریمن که میگوید تحریفشان میشود کرد آن فرمان را نمیشود از بین برد ولی میشود تحریفش کرد پس بایستی خیلی در معانی و کلمات وقتیکه داریم جهانبینی کار میکنیم باید در معانی و کلمات خیلی دقت بشود که مسائل تحریف نشود و وقتی تحریف اتفاق افتاد دیگر شرایط و بستر آماده میشود چون تناقض در ذات خودش باعث ایجاد تردید در انسان میشود.
یعنی وقتیکه انسان کاری را انجام میدهد و میبیند که در این کار عملش باکارش و نتیجهاش همخوانی دارد در او باور به وجود میآورد مثلاً شما میروید یکجا ده ساعت کار میکنید بعد به شما دو هزارتویمان حقوق میدهند آدم تعجب میکند دیگر میگوید پس اینجا مشکلداریم تناقض به وجود میاید تناقض که به وجود بیاید دیگر اعتماد از بین میرود و این اعتماد که از بین برود شرایط و مسائلی مهیا میشود و الآن این تناقضات میتواند خیلی خوب کار کند. خوب بیشتر از این دیگر صحبت نمیکنم از اینکه به صحبتهای من گوش دادید از همه شما سپاسگزارم.