جلسه هفتم از دوره چهاردهم کارگاههای آموزش عمومی مسافران نمایندگی ملایر با استادی راهنما مسافر کمال، نگهبانی پهلوان مسافر محمد و دبیری راهنما مسافر سهراب با دستورجلسه « وادی دوم و تاثیر آن روی من » روز پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان کمال هستم یک مسافر، از نگهبان و دبیر تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه باشم و آموزش بگیرم؛ به مرزبانان عزیز که انتخاب شدند تبریک میگویم و امیدوارم که اتفاق خوبی بیفتد این عمل سالم که در کنگره همیشه بوده اینجا هم اتفاق بیفتد.
دستور جلسه: وادی دوم و تاثیر آن روی من؛هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. من خودم یاد گرفتم اگر بخواهم به زندگی عادیام ادامه بدهم و اگر بخواهم توی صلح و آرامش زندگی کنم؛ این وادیها چراغ راه است؛ ما ۱۴ تا وادی مطرح شده توسط مهندس داریم؛ که وادی اول تفکر است و تا ۱۴ تا وادی کاملاً پشتسر هم هستند و با همدیگر ارتباط دارند. شاید ما وادی دوم باشیم ولی وادی دهم هم به آن ارتباط داشته باشد، این زنجیروار است؛ وادی اول با تفکر ساختارها آغاز میشود و در این وادی با تفکر آشنا میشویم؛ یعنی هر کاری که میخواهیم انجام بدهیم باید تفکر کنیم.
معمولاً چون ما مصرفکننده هستیم دچار یکسری مشکلات و موانع هستیم و چون در تاریکیها هستیم؛ باید تفکر را یاد بگیریم و وادیها را باید پشت سر بگذاریم و حرکت کنیم؛ ترس سراغمان میآید، ناامیدی میآید هیچ مشکلی نداریم؛ چون در جهت تاریکی داریم حرکت میکنیم؛ زمانی برای ما ناامیدی و ترس و حقارت پیش میآید که ما بخواهیم یک حرکتی را آغاز کنیم و تفکر کنیم؛ وقتی این تفکر انجام میشود؛نگاه میکنیم ببینیم چقدر پلهای پشت سرمان را خراب میکنیم؛ چقدر مشکلات برای خودمان درست کردیم و وقتی این تفکرات سراغ انسان میآید؛ ناخودآگاه آدم ناامید میشود و این وادی به ما میگوید ما جهت بیهودگی قدم به این حیات نگذاشتهایم. مثال آن کرم را میزند؛ ما اشرف مخلوقات هستیم؛ پس ما جهت یک کاری به این دنیا آمدیم؛ حالا در اثر انتخابات اشتباه راهمان و مسیرمان را اشتباه انتخاب کردیم و دچار یکسری مشکلات شدیم؛ ولی الان که میخواهیم حرکت کنیم خوشحالیم که به جنگ نرم خود ادامه میدهیم؛ این جنگ نرم همان افکار و اندیشه ما است و خوبی ماجرا این است که ما بچههای کنگره دستمان پر است. یکموقع هست یک چیزی از ما میخواهند ولی راهکار را به ما نمیگویند؛ ولی خدا را شکر در کنگره اینطور نیست همه چیز واضح است و ما میبینیم جهت بیهودگی قدم به دنیا نگذاشتهایم. ولی باید حرکت کنیم؛ تمام ماها فکر میکردیم تا آخر عمر مصرفکننده هستیم؛ واقعا من این فکر را میکردم نمیدانستم بحث آن انتخاب اشتباه است؛ ولی خدا را شکر اذنش صادر شده و پای ما به کنگره باز شد و یواشیواش این امیدواری در ما بهوجود آمد چون همه مطالب در درون و برون ماست؛ مثل قله آتشفشان است اما آرام و بی صدا؛ ولی ما باید بهآن توان حرکت بدهیم.
کسی که میآید سفر میکند حالش خوب میشود از آن قدرت درونش و برونش استفاده میکند؛ اول میآید درمان میشود؛ بعد یواشیواش به زندگیش ادامه میدهد.
خوب هفته آینده هفته راهنما است. این اتفاقات قشنگ هم که در کنگره رقم میخورد بهواسطه همین راهنماهای عزیز است. من خودم اگر راهنمایم نبود مشخص نبود که اصلاً وجود داشتم یا نه؟ هفته آینده جشن هفته راهنماها است و بر ما واجب و ضروری است که با تمام وجودمان از راهنمایان عزیزمان تشکر کنیم؛ چون اگر راهنما نبود این حال خوب و این جایگاه و آسایش نسبی وجود نداشت؛ پس وظیفه ما است خدمت راهنما حتماً پاکت را تقدیم کنیم چون اگر بحث پول باشد یک راهنما هیچوقت اینجا نمیآید؛ باید از خیلی از خواستههای معقولش بزند و بیاید اینجا به ما آموزش بدهد. درست است وظیفه راهنما است ولی وظیفه من رهجو هم هست که این احترام و قدردانی را داشته باشم و از آنها کمال تشکر و قدردانی را داشته باشم.
تایپ و عکس: مسافر علی اسدی
ویراستاری و ارسال: راهنمایتازهواردین بهمن مشفق
مسافران نمایندگی ملایر
- تعداد بازدید از این مطلب :
181