چهاردهمین جلسه از دور بیست و سوم سری کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران نمایندگی باباطاهر همدان با استادی راهنمای تازه واردین مسافر داوود، نگهبانی مسافر محمود و دبیری مسافر شاهرخ با دستور جلسه «وادی دوم و تاثیر آن روی من» روز سهشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت۰۰ :۱۷ برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان داود هستم مسافر
هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر به هیچ فکر کنیم. دوستان، کسانی که به کنگره ۶٠ میآیند بعضی از وادی ها خیلی به آنها بیشتر میچسبد و بیشتر کمک حال آنها میشود برای بهتر شدن حالشان. برای من همین وادی بود. همینطوری که همه ما تجربه کردیم اکثر مصرف کنندهها قریب به اتفاق به پوچ گرایی و بیهودگی میرسند. من هم دقیقا به این مرحله رسیدم. همیشه سوالم این بود که هدف از خلقت من چی بوده است؟ من چرا خلق شدم؟ وادی دوم وادی امید هست. اکثر ما از زندگی کردن ناامید بودیم. این ناامیدی از کجا نشاُت میگرفت؟ ناامیدی، همانطور که استاد امین میگوید؛ شما وقتی در راه ضد ارزشها قرار میگیرید شهر وجودی شما که پر از چشمهها و نهرهای مختلف است، کم کم شروع به یخ زدن میکند. وقتی اکثر حسهای بدنتان یخ میزند یواش یواش به مرحله آخر که همان برگ برنده شیطان و ناامیدی است میرسید. حالا وقتی شخص به این مرحله رسید چطوری میتواند باز به زندگی برگردد؟
استاد امین میگوید: "ناامیدی مثل یک زندان نامرئی است" ناامید یعنی که شما در یک زندانی قرار گرفتید و هیچ حرکتی از خودتان نمیتوانید انجام دهید. در جزوه جهانبینی خواندیم که نقطه مقابل ناامیدی، تجربه کردن است و ناامیدی شما را از تجربه کردن منع میکند، این یعنی چی؟ میخواهیم برویم پارک، نه من نمیآیم که چی شود؟ با خانواده برویم تفریح که چی شود؟ وقتی شما به این چی و چرا رسیدید، یعنی یک مرحله دیگر قبل از افسردگی و مرگ، یعنی جزء مراحل آخر حساب میشود. شهر وجودی شما مثل یخچال پر از میوه و پر از غذاهای خوشمزه است ولی شما اجازه دسترسی به آن را ندارید، چون حسهای شما یخ زده است. شما نگاه میکنید ولی نمیبینید، شما گوش میکنید ولی نمیشنوید، شما فکر میکنید ولی تفکر نمیتوانید کنید.
استاد امین میگوید: وقتی شما با ناامیدی کامل وارد کنگره میشوید اگر شرطهای کنگره را درست انجام دهید، یخهای شما کم کم شروع میکند به آب شدن و حسهای شما باز میشود وبعد میتوانید فکر کنید. استاد امین میگوید: شما زمان مصرف هم تفکر میکردید، ولی آن نوری که میتابد، وقتی که حسها گرم میشود و آن یخ ها آب میشوند، وقتی نور وارد زندگی شما میشود، آن وقت شما بهتر میتوانید روبه جلو قدم بردارید. همه اینها مستلزم این است که راه مشخص شود. آقای مهندس می فرماید: جسم انسان جهان اکبر است، یعنی هر چیزی که در بیرون پیدا میشود کوچک شده آن در درون من هست، پر از میلیونها سلولی که دارند زحمت میکشند که من سرپا باشم، خوشحال باشم، از زندگی لذت ببرم. من در حق آنها نامردی میکنم جای اینکه به آنها حال بدم، برم ورزش کنم، برای آنها دوپامین طبیعی بفرستم، با مواد مخدر آنها را نابود میکنم. بهترین راه برای اینکه ما امیدوار شویم این است که خوبیها را ببینیم نه موارد منفی را. در راه مستقیم باشیم خوبیها را ببینیم؛ روی نقاط منفی تمرکز نکنیم، امیدوار باشیم. این وسط خدایی وجود دارد، قدرت مطلقی است، برای گرفتن دستان شما با القاء و احیاء و همه جوره هوای شما را دارد فقط کافیست راه خودتان را عوض کنید، بگویید که حتی اگر در راه ارزشها باشید اتفاق بد برایتان افتاد خیر است. ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ : مسافر الیاس
عکس و ویرایش: مسافر مرتضی
مرزبان کشیک: مسافر ابراهیم
تنظیم و ارسال: مرزبان خبری مسافر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
136