English Version
English

ما درکنگره یاد گرفتیم که ما در کنار هم هستیم.

ما درکنگره یاد گرفتیم که ما در کنار هم هستیم.

جلسه پنجم از دوره سی‌ و چهارم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره 60 نمایندگی شمس به استادی مسافر جواد نگهبانی مسافر پویا و دبیری مسافر فرید با دستور جلسه وادی دوم و تأثیر آن روی من در تاریخ 5 اردیبهشت 1403 رأس ساعت 17 آغاز بکار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
در وادی اول، وادی تفکر به این نتیجه رسیدیم که فکر کنیم، ببینیم چه می‌خواهیم؟ وادی دوم می‌گوید: ما بیهوده به دنیا نیامده‌ایم و قطعاً یک مسئولیتی داریم. اصلی‌ترین سؤال بشریت این است که از کجا آمده؟ آمدنش بهر چه هست؟ و کجا قرار است برود؟ بقیه سؤال‌ها حاشیه است. ما در آموزش‌هایمان داریم که می‌گوید: از خداییم و به خدا برمی‌گردیم. یعنی در یک جمله مبدأ و مقصد را مشخص کرده است. اما هدف چیست؟ آیا ما بیهوده به این حیات آمده‌ایم؟ در پیام اول وادی می‌گوید: از ذرات جرقه می‌توان به روشنایی وسیع رسید. بعد می‌گوید از نقطه‌ای که نوری بتابد، در جمع آن تفکر کنید. من روزی که به کنگره آمدم، در پایین‌ترین نقطه تاریکی‌ها که می‌توانستم تجربه بکنم، بودم و هیچ روزنه امیدی وجود نداشت. وقتی باراهنمای تازه‌واردان صحبت می‌کنید، یک‌ذره جرقه‌ای از نور در ذهن شکل می‌گیرد، که امکان دارد اینجا بشود. ولی از ذرات دیگر، باید تفکر بکنیم. تمام کسانی که قبل از شروع این جلسه حضور داشتند،در حال حرکت به سمت نور هستند. اولویتشان درمانشان است. در حال حرکت هستند و آن نقطه نور را که دیده‌اند، دارند در جمعش تفکر می‌کنند و حرکت می‌کنند. من تابه‌حال ندیده‌ام، کسی درکنگره ۶۰ سفرش را جدی نگیرد و به رهایی برسد.شاید موادش قطع بشود ولی به سفر دوم وارد نمی‌شود یک سفر اولی است که بدون مصرف مواد مخدر سرگردان است و حال خوبی را تجربه نمی‌کند. رسیدن به سفر دوم یک سری پارامتر دارد. یک سری کارها را باید انجام بدهم که وارد سفر دوم بشوم. می‌گوید: ما به مصرف‌کننده‌ای که خواستار درمان اعتیاد است، مسافر اطلاق می‌کنیم، نه کسی که اینجا می‌نشیند و خواستار مصرف است و خواستار درمان اعتیاد نیست. صرف حضور در اینجا به این معنی نیست که من مسافر هستم و قرار است رها بشوم .خیر. سفر اول هم یک سری پارامتر دارد واصلی‌ترینش این است که درمانم اولویت اول من باشد، نه کارم، نه زندگی‌ام و نه حتی رسیدن به عرش الهی . در پیام سفر اول می‌گوید: در جای خود بنشین و به آنچه علاقه داری مشغول باش. کارت را انجام بده.دارویت را داری استفاده می‌کنی، خوب، به آن مشغول باش. می‌گوید این سفر از مصرف مواد است تا قطع آن. من، الآن آمده‌ام، دو ماه است سفر می‌کنم، قرار نیست تمام بدهی‌های من پاس بشود، ازدواج کنم و خانه بخرم و خداوند با من شام بخورد. خیر. من ۲۰ سال خراب کرده‌ام. اینجا می‌گویند ۱۰ ماه بیا سفر کن. کیفیت این ۱۰ ماه را یک آدم باید هزاران سال برود تا بیدار بشود و بتواند بفهمد که چه هست. همه ما مصرف مواد مخدر و ترک‌های پیاپی را تجربه کرده‌ایم و بارها زجه زدیم که خدا کند یک روز فقط مواد نکشیم. هرکسی هر راهی را گفت امتحان کردیم. چون می‌خواستیم رها بشویم. ولی اینجا نازت هم می‌کشند و می‌گویند ۱۰ ماه سر ساعت بیا، سر ساعت برو، بعد برو دنبال زندگی‌ات. ولی من ناز می‌کنم. فکر می‌کنم برای راهنما دارم می‌آیم. من بیهوده به این دنیا نیامده‌ام. من به‌عنوان یک سفر اولی، اگر بد حرکت بکنم، یک نفر هم که قرار است بیاید اینجا درمان بشود، می‌گوید این‌که نمی‌آید.هر وقت می‌خواهد می‌آید هر وقت نمی‌خواهد می‌رود. پس بگذار من هم مثل او بشوم و مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند. ما در قبال کسانی که دارند برای ما خدمت می‌کنند و باید بهایش را پرداخت کنیم، مسئولیت داریم. راهنمای من آقا وحید همیشه می‌گفتند: پنیر ما فقط در تله‌موش است. هیچ‌چیزی نیست که شما بهایی ندهید و به دستش بیاورید. بهای سفر اول این است که درست سفر بکنید. بهای سفر دومی این است که خدمت بکند و از چیزی که به او داده‌اند،انفاق بکند. از آن محبتی که به او داده‌اند انفاق بکند. در حد توان خودش سهم خودش را پرداخت بکند. هیچ‌چیزی بدون بها نیست. امیدوارم این‌یک نقطه تفکری باشد که من هدفم را پیدا کنم. چون واقعاً هیچ موجودی جهت بیهودگی نیامده. هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت نمی‌افتد. بعضی وقت‌ها برای من سؤال بود که چرا حیوانات شکار می‌کنند؟ جناب مهندس این را برای ما باز کردند، که همه آن‌ها در حال انجام‌وظیفه‌شان هستند. در این هستی همه آن‌ها دارند خدمت می‌کنند. یک درخت تمام گرما و سرمای زندگی را می‌چشد، وقتی می‌رسد به محصول، محصول را می‌بخشد به دیگران و محصول را خودش استفاده نمی‌کند.  اصل خلقت را برای من باز کردند. من به‌عنوان یک انسان، دارم چه‌کار می‌کنم؟ چقدر دارم در این بازی، بازی می‌کنم؟ امیدوارم وادی اول و وادی دوم مسیر و تفکر من را مشخص کند. چون من به هرچه فکر می‌کنم تبدیل می‌شود به پندار من پندار من می‌شود گفتار من،گفتار من تبدیل می‌شود به رفتار من و رفتار من تبدیل می‌شود به شخصیت من. اگر فکر کنم بیهوده به دنیا آمده‌ام و قرار است بمیرم و هیچ اتفاقی نیفتد، به پوچی می‌رسم و دیگر عملکردی ندارم .حرکتی نمی‌کنم. امیدوارم خودم بیشتر به این قضیه فکر بکنم. چون این تفکر، خیلی وقت‌ها سراغ آدم می‌آید، فقط در سفر اول نیست و یک‌وقت‌هایی طرف همه‌چیز دارد، ازنظر ثروت ازنظر شهرت، ولی ممکن است به نقطه‌ای برسد که بگوید دنیا دیگر به درد نمی‌خورد. همه‌چیز بیهوده است و خودکشی بکند. این به خاطر آن جهان‌بینی و آن تفکری هست که دارد. ولی ما درکنگره یاد گرفتیم که ما در کنار هم هستیم. ما در پی هم روان شده‌ایم تا به یک نقطه‌ای برسیم که ازآنجا انشعاب یافته‌ایم و در کنار هم به این مقصد قرار است برسیم.
تهیه گزارش و ارسال به سایت مسافر محمد لژیون نهم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .