English Version
English

در اینجا خیلی نبرد درون صورت می‌گیرد

 در اینجا خیلی نبرد درون صورت می‌گیرد

جلسه هفتم از دوره چهارم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی لویی پاستور با استادی راهنما همسفر زینب دنور، نگهبانی موقت راهنما همسفر مریم و دبیری موقت دنور همسفر بهار با دستور جلسه «قول و قرار، وفای به عهد» ساعت ۱۴:۴۵ روز سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند را هزاران‌هزار بار شکر به‌خاطر فرصتی که در اختیار من قرار داد تا بتوانم در حضور شما آموزش بگیرم و اجازه خدمت‌کردن به من داده شد. از ایجنت محترم خانم زهره عزیز و مرزبانان عزیز تشکر می‌کنم. خدمت نگهبان و دبیر جلسه هم عرض خداقوت و خسته نباشید دارم.

دستور جلسه امروز ما در مورد قول و قرار‌ و وفای به عهد است. مثل دستور جلسات دیگری که داشتیم شامل دو بخش است؛ (قول و قرار) و (وفای به عهد). وقتی به قسمت اول دستور جلسه نگاه می‌کنیم دقیقاً به ‌روز الست برمی‌گردیم، روزی که پیمان بین ما و خداوند بسته شد که خداوند در همان جا می‌گوید: آیا من پروردگار شما هستم؟ قَالُوا بَلَیٰ، بله من بنده شما هستم.

این پیمان به آن مو‌قع برمی‌گردد ولی بعدها که ما وارد بُعدهای دیگری می‌شویم و به بُعد خاکی می‌آییم خیلی چیزها را فراموش می‌کنیم و اولین کاری که وقتی به سمت ضدارزش‌ها می‌رویم انجام می‌دهیم این است که پیمان‌شکنی می‌کنیم؛ یعنی پای آن قول و قرارهایمان نمی‌ایستیم.

در کنگره خیلی در مورد تزکیه و پالایش صحبت شده است و اولین پله در این راه برگشت از ضدارزش‌ها است؛ یعنی من پیمان‌شکنی نکنم. بهترین نمونه برای کسی که به قول‌ها و وعده وعیدهایش عمل می‌کند که خیلی هم فراتر از ما است نیروی الهی خداوند است و همیشه در قرآن آمده وعده خداوند دروغ نیست و همین‌طور خیلی به ما می‌گویند: «انَّ اللّهَ سَریعُ الحِساب» یعنی خداوند به قولی که می‌دهد عمل می‌کند.

یعنی چه؟ یعنی من به اینجا می‌آیم و خدمت می‌کنم، او سریع پاداشم را می‌دهد. پاداشم چه هست؟ حال خوش، حس خوب و انرژی. بعد از اینجا که می‌روم تا یک هفته حالم خوب است و ازآنجایی‌که خداوند صفاتش را در ما نهادینه کرده من بنده هم باید به قول و قرارهایی که می‌دهم پایبند باشم و پای آن عهدی که بسته‌ام بایستم.

ما قول و قرارهای زیادی داریم، اول نسبت به خودم و با خودم در خصوص جسمی که در اختیارم است قول و قرار می‌گذارم؛ مثلاً به خودم می‌گویم باید نسبت به تغذیه‌ام اهمیت بیشتری بدهم، ورزش و پیاده‌روی کنم. آیا واقعاً وفادار هستم یا نه؟! موقع ازدواج پیمانی که بین من و همسرم بسته می‌شود، قول و قرارهایی که گذاشته می‌شود، آیا پای قول و قرارهایی که با خدای خودم و عهدی که می‌بندم می‌ایستم؟!

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد، من یک مسئله و مشکلی در زندگی دارم و دست‌به‌دامن تمام ائمه می‌شوم که خدایا اگر این مسئله و مشکل من حل بشود من فلان کار را می‌کنم. کائنات، هستی، خداوند و هر چه که هست دست‌به‌دست هم می‌دهند تا مشکل من حل بشود اما آیا من پای قولی که به خدا دادم ایستاده‌ام یا نه؟! مردومردانه اگر بخواهم بگویم خیلی مواقع من نوعی ممکن است فراموش کنم «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» انسان فراموش‌کار است.

اما یک‌وقت‌هایی هم یادم است ولی پشت‌گوش می‌اندازم؛ حالا بعداً، حالا بعداً این کار را انجام می‌دهم. آنجا دارم بدقولی و بدحسابی خودم را به خداوند نشان می‌دهم یعنی می‌گوییم پای حرفی که زده‌ام نایستادم. اینجا یعنی وفای به عهدی صورت نگرفته است. دقیقاً وفای به عهد را می‌آورم به روز گلریزانی که اینجا می‌آییم، برگردیم به حس خودمان! این تعهدی که می‌دهم آیا واقعاً ازته‌دل می‌دهم؟ یا یک شوری من را برداشته! آن موقع می‌گویم این مقدار می‌دهم، تعهد هم می‌دهم اما پایش که می‌رسد می‌گویم نمی‌توانم بدهم.

داستان لژیون سردار و این پرداختی‌ها همین است. من بارهاوبارها گفته‌ام که در اینجا خیلی نبرد درون صورت می‌گیرد، واقعاً نبردش خیلی شدید است که برای من هم این اتفاق افتاد. از روز گلریزان برایتان بگویم که یک مبلغی در کارت داشتم و آمدم یکجا پرداخت کردم، تعهدی هم ندادم. از آن روز تا روز یکشنبه که خانم سمیه به من بگویند استاد جلسه هستم واقعاً این نبرد بین عقل، حس و نفسم بود.

عقل به من می‌گفت: همین مقدار بس است، فقط برو یکجا پرداخت کن و تمام. نفس می‌گفت: این هم زیاد است (چون ما قبل از این یک برنامه‌ای برایمان پیش آمد که هر مبلغی داشتیم بابت آنجا واریز کردیم) یک مقدارش را بده و مابقی را متعهد شو و اگر بعدها توانستی پرداخت کن. حس من می‌گفت: نه! و این جنگ ادامه داشت تا بعد از عید که آمدم پیش خانم ثریا و گفتم می‌خواهم دنوری‌ام را اعلام کنم و دیگر خسته شدم که ایشان گفتند تا ۳۱ اردیبهشت آخرین فرصت است.

این فکرها را داشتم می‌کردم که روز یکشنبه (هنوز مبلغی که باید بدهم کامل نشده و هنوز ندادم) خانم سمیه زنگ زدند که ما قرعه‌کشی کردیم و دقیقاً به اسم شما درآمده است. خدا شاهد است قبل از آن داشتم فکر می‌کردم و با خود می‌گفتم اگر نشد می‌روم و به خانم ثریا می‌گویم که نشد! وقتی این زنگ زده شد گفتم دیگر بس است و این فکر را کلاً کنار بگذار.

در همین بحث بود که یاد سی‌دی‌ «پول» جناب مهندس افتادم. استاد امین می‌گویند: پول معادل انرژی است. آقای مهندس می‌گویند: پول خیلی نیرو دارد و خیلی قدرتمند است اما هم می‌تواند نیروی الهی و هم شیطانی باشد و این به من بستگی دارد که چطوری از آن استفاده کنم. چرا می‌گویم الهی؟ چون من را به بالا می‌کشد و به سوی رستگاری، به سمت بلند شدن و الهی شدن می‌برد. از طرفی هم می‌تواند من را به سمت ذلت، خواری، فقر و بی‌پولی که واقعاً با خودش بدبختی و بیماری و هزاران چیز دیگر دارد بکشاند.

وقتی به کسی کمک کنم یعنی واقعاً دنیای آخرت خود را خریدم، یک زندانی آزاد کنم همین‌طور است؛ پس اینجا است که باید قدر پول را بدانیم. زمانی که من می‌آیم در این گلریزان شرکت می‌کنم، تعهد می‌دهم ولی چقدر به عهدی که می‌بندم وفادار هستم؟ این‌قدر این دستور جلسه مهم است که خود خداوند در قرآن فرموده وفای به عهد نشانه‌ای از انسان‌های مؤمن است.

چرا این دستور جلسه برای این ماه است؟ دقیقاً به ۳۱ اردیبهشت ربطش می‌دهم که پایان تعهد گلریزان است که خودم را ثابت کنم که چقدر خوش‌حساب بودم؟ چقدر خوش‌قول بودم؟ با دوستم قرار می‌گذارم فلان ساعت در محل قرار باشم و اگر بودم یعنی من خوش‌قول هستم، روی حرفی که زدم تعهد دارم. خوش‌حسابی و خوش‌قولی باعث می‌شود احساس ارزشمندی به خودم دست بدهد و این احترام هم شامل دیگران است و هم شامل خودم است.

حالا فکر کنید وقتی به اینجا می‌آییم اگر با تمام وجودم بخواهم پای این تعهدی که دارم بایستم چقدر پیش خداوند ارج‌وقرب دارم. امیدوارم هستم نسبت به تمام تعهدهایی که در زندگی می‌دهم اعم از تعهد مالی، کلامی و هر چه که هست، اول خداوند ظرفیتش را به من بدهد که این حرف را بزنم و بتوانم پایش بایستم.


تایپ: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر خندان، عضو لژیون سردار
عکاس خبری: مرزبان همسفر راحله، دنور
ویراستاری و ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی لویی پاستور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .