جلسه چهاردهم از دوره اول کارگاههای آموزشی خصوصی لژیون آبیک با استادی راهنما مسافر صادق، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر ابراهیم با دستور جلسه « وادی دوم و تاثیر آن بر روی من » در روز یکشنبه ۲۶ فروردینماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
در مورد دستور جلسه امروز وادی دوم است هیچ موجودی جهت بیهودگی پا به حیات نمینهد؛ هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. در مورد این وادی از قدیم رسم بوده است درکنگره ۶۰ وادی دوم را وادی امید میدانند یعنی یک سفر اولی وقتی سفر خود را شروع میکند وادی اول را آغاز میکند، تفکر میکند که بداند چه چیزهایی را ازدستداده است و چه بلاهایی سر خودش آورده است.
وقتی میخواهد شروع به حرکت کند از آنطرف نیروهای منفی و ضد ارزشها میآیند و یک ناامیدی در دل او ایجاد میکنند که پسازاین تخریبها و پسازاین همه مشکلات، پسازاین همهچیزها من چطور میتوانم به راه خود ادامه دهم؟ دقیقاً کار نیروی منفی و ضد ارزشها به این صورت است که میخواهد موتور انسان را خاموش کند.
شیطان یا نیروی منفی میداند از بیرون نمیتواند به انسان صدمه بزند پس از درون خود انسان وارد میشود و با ناامید کردن انسان موتورهای انسان را خاموش میکند. وقتی نیروی منفی یا ضد ارزشها موتور من را خاموش کرد، من دیگر قادر به حرکت نیستم یعنی ناامیدی در من ایجاد میکند. در جزوه جهانبینی خواندهایم، بزرگترین ابزار نیروی منفی ناامیدی است.
وقتی یک انسان ناامید میشود دیگر نمیتواند حرکت کند یعنی به قول خودمان موتورهای درونش خاموش میشود و دیگر نای حرکت کردن ندارد و نمیتواند به خودش قدرت دهد، نیرو دهد تا بلند شود و به راه خودش ادامه دهد؛ حالا میآییم درکنگره ۶۰ وادی دوم میخوانیم ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. این وادی به ما امید میدهد و ما بلند میشویم حرکت میکنیم.
من سفر اولی میآیم با تخریب بالا وارد کنگره میشوم و دستان خود را روی زانوهای خود میگذارم؛ در کتاب ۶۰ درجه میگوید باید از نیروهای درون خود کمک بگیریم، برای رهایی خودمان راهنما فقط یکراه به ما نشان میدهد اما درمانگر خود شخص است، خود رهجو است که باید نیروهای درون خود را راهاندازی کند تا بتواند از آن نیروها برای رهایی خودش قدرت بگیرد و به رهایی برسد.
در کتاب ۶۰ درجه میخوانیم که لنگر کشتی را بکشید، انسان در طوفان اعتیاد درگیر میشود. یک مثالی بود آقای مهندس در سی دی میگفت، یک دوچرخهسوار معروفی بود سرطان بیضه میگیرد اسمش را هم گفت که حالا من خاطرم نیست او میآید در بیمارستان بستری میشود، شیمیدرمانی میشود اما بعد به خودش میگوید من اگر بخواهم بمیرم باید مردانه بمیرم و بلند میشود به مسیر خودش ادامه میدهد و ۶ ساله پیدرپی قهرمان جهان میشود؛ یعنی سرطان یا هر مریضی یا اعتیاد اولین کاری که میکند میآید ناامیدی را در دل انسان ایجاد میکند و قبل از آنکه آن مریضی انسان را بکشد، انسان از درون خودش را میکشد.
وقتی من به خودم امیدوار باشم، وقتی من این را قبول کنم که آقا من اگر خواستم بمیرم هم ایستاده میمیرند من اگر بمیرم هم ایستاده میمیرم، نمیتوانم به خودم این اجازه را بدهم مشکلات من را خم کند. برای همه مشکلات هست ولی این نیروی منفی میآید ناامیدی را ایجاد میکند و باعث میشود که کمر انسان خم شود تا نتوانیم به مسیر خود ادامه بدهیم.
وادی دوم فقط به خاطر همین است. ما دانش خود را پیداکردهایم، کلید دانش چیست؟ عمل کردن؛ وادی دوم را میخوانیم هیچ مخلوقی جهت بیهودگی پا به حیات نمیگذارد اینیک دانش است و کلید آن عمل کردن به آن است. من میدانم درمان اعتیاد درکنگره ۶۰ بهراحتی انجام میشود و این دانش را پیداکردهام ولی کلیدش این است که من به آن عمل کنم.
من باید بیایم کنگره ۶۰، من باید سی دی را بنویسم، من باید سی دی گوش کنم، من باید به حرف راهنمایم گوش کنم؛ این کارها را باید انجام بدهم تا این بیماری درمان شود و من به رهایی برسم. متشکرم که به حرفهای من توجه کردید.
تایپ: مسافر علی (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: مسافر فرید (لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
48