English Version
English

خداوند لطف کرد و در این مسیر قرارم داد .

خداوند لطف کرد و در این مسیر قرارم داد .

دومین جلسه از دور هفتم لژیون سردار مسافران نمایندگی شمس با استادی مسافر علیرضا ، نگهبانی مسافر جواد و دبیری مسافر علیرضا روز دوشنبه مورخ  27 فروردین‌ماه 1403 رأس ساعت 15:30 شروع به کارکرد .
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر. خیرمقدم می‌گویم خدمت آقا محمود عزیز و ورودشان را به شعبه خودشان خوش‌آمد می‌گویم . چهارشنبه بود با آقا امین داشتم صحبت می‌کردیم. من از ایشان پرسیدم که توی سی دی شناور ایشان فرمودند که ممکن است در یکجا باشی که خیلی تلاش بکنی ولی به نتیجه لازم نرسید و در یک جای دیگر وقتی در جای مناسب قرار می‌گیری خیلی نتیجه مطلوبی برایت داشته باشد و من به ایشان گفتم که یک‌چیزی را متوجه نشدم ، چطوری متوجه بشویم که سر جای خودمان هستیم؟ چه طوری برویم سر جایی که به نتیجه برسیم؟ ما که نمی‌خواهیم یکجایی را همین‌جوری بکنیم  و به آب نرسیم.  گفت: با حس ، با حس توی مسیر درست ، کمک می‌کند به آدم‌ها که این اتفاق برایشان بیافتد.
ما در دنیایی الآن زندگی می‌کنیم که همه‌چیز مهیا می‌شود که نتوانیم از این حس درست ، برخوردار باشیم. من داشتم فکر می‌کردم که آقای مهندس هم توی سی دی صلح فرمودند که خداوند می‌گوید که غیبت نکن ، تجسس نکن ،دروغ نگو و ما خیلی راحت از این‌ها گذر می‌کنیم. ولی داشتم فکر می‌کردم که چقدر این سی‌دی‌ها باهم مرتبط هستند. در سی دی شناور استاد امین این‌طور می‌گویند و در سی دی صلح،آقای مهندس هم می‌گویند که اگر می‌خواهی به صلح برسید باید از یک حس درست برخوردار باشید ،و درکنگره60 همه‌چیز فراهم است تا این اتفاق بیفتد. من داشتم نگاه می‌کردم که چه قدر عمر آدم‌ها سریع می‌گذرد ، چقدر سریع؟ یعنی انگار شما دیروز آمدی داخل شعبه مشاوره شدی و یک مسیری که اصلاً هیچ شناختی به آن نداشتی ، هیچ باورت نمی‌شد ، که این مسیر چه سرانجامی خواهد داشت؟
من واقعاً تشکر می‌کنم از آقای مهندس، که چقدر حالم خوب شد.  اگر حالمان خوب نبود الآن در کنار همدیگر نمی‌نشستیم. به این فکر کنیم که در لژیون سردار چه‌کاری می‌توانیم انجام دهیم؟  چرا؟ چون آدم‌ها خیلی بفهمند که فقط همان خانواده به‌هم‌ریخته به چه وضعیتی بوده که همه‌چیز کم‌کم دارد سر جای خودش قرار می‌گیرد، ارتباطات بهتر می‌شود. کم‌کم آدم‌ها به شما اعتماد می‌کنند. کم‌کم توانا می‌شوید.  یادت نرود که این را کجا به شما داد؟  یکی از بزرگ‌ترین مشکلات انسان فراموشی است .که یادش می‌رود که با چه حالی آمد و چه حالی را کنگره60 به او داده است ؟
حالا در لژیونی که جمع می‌شویم به نام لژیون سردار، قبلاً به ما داده‌شده است. این را فهمیدیم که حالا دغدغه‌مان شده  که یکی از درمی‌آید چه شرایطی را باید برایش فراهم بکنیم،که نتیجه مطلوب‌تری برایش اتفاق بیفتد. می‌خواهم بگوییم آدم‌هایی که این‌طور فکر می‌کنند، خیلی آدم‌های شریفی هستند ، آن آدمی که می‌تواند این‌جوری فکر کند ،آدمی هست که توانسته  از یک تنش‌هایی بیرون بیاید . دیگر دروغ نمی‌گوید.کمتر آدم‌ها را قضاوت می‌کند کمتر تجسس می‌کند، بیشتر به خودش می‌پردازد و چون بیشتر به خودش می‌پردازد، خداوند این توفیق را نصیبش کرده که بتواند این‌طوری ببیند.
خیلی مهم است که شما چطور یک مطلب را نگاه می‌کنید ،همه ما آقای مهندس را دوست داریم .کسی نیست که آقای مهندس را دوست نداشته باشد. همه ما نگاه می‌کنیم که آقای مهندس دارد چه می‌کند؟ امروز صبح داشتم با احمد صحبت می‌کردم و می‌گفتم که احمد، من هر چه نگاه می‌کنم کاری به‌غیراز کار مهندس را نمی‌توانیم انجام بدهیم . ما هر کاری را که آقای مهندس انجام داده توانسته‌ایم یک‌قسمتی از آن را به‌اندازه سایز خودمان انجام بدهیم. چون آقای مهندس هر کاری که خودش انجام داده را از ما خواسته. حالا ما می‌خواهیم مثلاً متوجه بشویم که  بخشش خوب است . دنور شدن خوب است. آیا این کار واقعاً به سود من هست؟ بعد نگاه می‌کنیم می‌بینیم این‌قدر کنگره60 الگو دارد. این‌قدر مشخص و شفاف است ،که به آدم‌ها نگاه می‌کنیم تغییرات را در آدم‌ها بهتر متوجه می‌شویم، می‌بینیم که این چقدر حالش بد بود. الآن چقدر حالش خوب هست.به چه مرتبه‌ای توانست برسد. به چه حال خوشی رسیده .ولی زندگی ما هست . من چیز زیادی هم ،بلد نیستم واقعاً چیزی غیر از اتفاقاتی که در زندگی‌ام افتاده و تجربه کردم و خداوند لطف کرد در این مسیر قرارم داد و این تغییراتی که اتفاق افتاد. این‌ها را فقط می‌توانم صحبت بکنم ،در مورد اینکه یکجا همه‌چیز را از دست دادم و وقتی توی مسیر قرار گرفتم خداوند یکی‌یکی این‌ها را مطلوب‌تر و بهتر به من داد و فرصت ما خیلی کم است امروز احمد در مورد حر گفت ، گفت که، برگشتش قشنگ بود و از یک سری کارها گذشت ،این‌ها هیچ، ولی از فرماندهی سپاه گذشت .بعضی مواقع ما از کارمان نمی‌توانیم بگذریم یعنی تا دیروز کاره اصلاً درآمدی نبود همش پیچاندن و ... ولی الآن به فکر کار هستیم  .
می‌گویند یک جای باید از یک سری چیزها بگذری که بفهمی  ، ما عین هم هستیم ، من هم خودم دارم سعی می‌کنم این قضیه را بفهمم  باورش کردم .تو اگر بخواهی باور کنی نمی‌توانی بدون بازی درست بهش برسی . می‌گوید خدایا بده تا من هم بدهم  خدا اگر بدهد من می‌دهم ، خدا خیلی بهت داده ولی تو ندادی.
تو فکر می‌کنی خودت به‌سلامتی رسیدی؟  نه کار تو نیست. کار تو همان وافور و تریاک و این‌ها هست. شما بهتر از من میدانید خدا سلامتی را داده است.  خانواده را حفظ کرد و ما باید قدر این را بدانیم. عمر آدم‌ها خیلی کوتاه است .خیلی کوتاه است، خیلی . چه عمر کنگره‌ای، چه عمر حیاتمان در هستی ، امیدوارم در این وقتی‌که خداوند به ما داده واقعاً یک فهمی به من علیرضا بدهد که بعداً نگویم، ای‌بابا تمام شد. نشد ، انشالله که بفهمیم با تمام صدمان بازی کنیم . ما برای شعبه دنبال زمین هستیم . این‌قدر هزینه‌ها یک‌دفعه بالا رفته که باید به دنبال یک جای برای خودمان باشیم . ما دوست داریم اینجا باشد  اینجا خانه خودمان هست و دنبال این هستیم که یک زمین پیدا بکنیم، که هرسال استرس نداشته باشیم. فکر نکنید که چیز دوری هست ،من با پهلوان ناصر داشتم صحبت می‌کردم .همین چند وقت پیش هم نشان در بی‌نشانی گرفت. سال 1403 هم 3 میلیارد تومان داد. این‌قدر هم ندارد که فکر بکنید. گفت می‌دانی علیرضا؟ من همیشه از خدا بزرگ می‌خواهم و به وعده‌ام عمل می‌کنم. یعنی به خدا میگم که تلاش می‌کنم از این صد تومان، پنجاه می‌دهم. میگم بدی بازهم می‌دهم صد بده دوباره می‌دهم ، باید از وصله جانت بکنی .
باید یک جای را برای خودمان بگیریم، بچه‌ها دارند زحمت می‌کشند،دنبال زمین هستند . امیدوارم که شما هم به این قضیه فکر کنید و این فکر کردن شما خیلی مهم هست. اگر ما می‌دانستیم چگونه فکر کنیم و بدانیم فکر ما چقدر قدرتمند هست به خیلی چیزها درست فکر می‌کردیم . خیلی ممنون که به صحبت‌های من گوش کردید.

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .