بنام خدا
عشق شاید بزرگترین معمای عالم هستی باشد، این کلمه بهظاهر کوچک آنقدر عظمت دارد که بهنوعی ردپای آن در همهجا دیده میشود. همه انسانها دوست دارند عاشق باشند و از شنیدن قصههای مربوط به عشق و عاشقی لذت میبرند و درنهایت اینکه بازار این راز بسیار سکه است.
همه مردان وزنان بزرگ روزگار و آنانی که از جنس عظمت ناب و بزرگواری حقیقی هستند، آنهایی که در کارنامه زندگی خود نشانی ویژه از بلندمرتبه بودن دارند و بهراستی از بندگان خوب خداوند هستند جملگی پس از عمری تلاش و کوشش در عرصههای مختلف زندگی مانند آوردگاههای علمی، سراپردههای فلسفه و عرفان٬اقیانوس فرهنگ و ادب و خلاصه در تمام گسترههایی که در آن به خدمت خلق خدا مشغول بودند و هستند به یک نتیجه واحد رسیدند و هرکدام با زبان حال خودشان این کشف مشترک را به اشتراک گذاشتند. همه عشق و محبت را تنها موهبت این عالم نامیدند و هیچچیز را برتر و حتی نزدیک به عشق ندانستند. وقتی از تمام راهها و بیراهها گذر کردند تنها مسیر خوشبختی را شاهراه عشق دانستند.
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. زیباتر، عاشقانهتر، شاعرانه ترو دلرباتر از این جمله کلامی نشنیدم. فصل الخطابی بر تمام جملات عاشقانه جهان است. بهراستی معمای این عشق در کجاست که هرگز کهنه نمیشود و بااینکه داستانهای عاشقانه از یک موضوع تبعیت میکنند اما هر بار شور و هیجانی تازه در دل هرکدام نهفته است و به قول حضرت حافظ:
یک قصه بیش نیست غم عشق، وین عجب کز هر زبان که میشنوم نا مکرر است
امواج عشق طبق فرمان درهم تنیدند و اساس و شاکله عالم خلقت شدند و این سقف بلند و دوستداشتنی و بسیار ظریف و حساس نیاز به ستونهایی داشت که یارای حفاظت از این امانت گرانبها را داشته باشند و آنچه قرار است باور باشد را تا بینهایت حفظ کنند. بدون تردید کسی که چنین انتخاب هوشمندانهای برای هسته اصلی خلقت نموده است برای این ستونها هم بهترینها را قرار داده است. عقل و ایمان دو ستون بلند، استوار و بیمانندی هستند که پاسدار و نگهبان این سقف جواهرنشان خواهند بود.
ایمان بهعنوان یکی از این پایهها نقش بسیار مهمی در پردازش عشق دارد و درواقع کیفیت عشق و درجه خلوص آن دقیقاً بستگی به ایمان هر کس دارد. ایمان به نظم و نظام خلقت، ایمان به عدل و داد خلقت و ایمان به آنچه باور است محبت است منتج به ظهور عشق اهورایی در انسان خواهد شد همان درجه از عشق که عشقهای اساطیری در برابر آن همچون بازیهای کودکانه خواهند شد.
عقل ستون دیگر و راهنمای عشق است. عقل بهواسطه فر ایزدی که به همراه دارد همواره عشق را به سمتوسوی خرمی، سعادت و آرامش هدایت خواهد کرد و آنجایی که عشق منجر به درد و رنج میشود بدون شک جای عقل خالی بوده و یا بسیار کمرنگ عمل کرده است. وجود خداوند سرشار از آرامش است و هر آنچه از او باشد مملو از آرامش است. پس چگونه ممکن است جایی که عقل باشد آنهم عقلی که فر ایزدی دارد استرس، اضطراب هم آنجا باشد.

اتصال این سه عنصر زیباترین ترکیب عالم هستی را رقم خواهد زد و تابلویی بینظیر از اوج شکوفایی خلقت را ترسیم خواهد نمود. انسان چون زاییده عشق است و از دامان محبت به وجود آمده است هر چه از آن دور میشود دقیقاً مانند طفلی که از دامان مادر دور میشود دچار اضطراب، سرخوردگی و افسردگی خواهد شد. افسردگی و اضطراب فرصت اندیشه را از انسان میگیرد و سرزمین وجودی او را گرفتار سیلاب نیستی خواهد نمود؛ اما حضور عشق به اندیشه پر و بالی میدهد به وسعت آرامش، نگاهی میدهد بهاندازه زندگی و به وجود انسان توانایی خواهد داد به بزرگی اقیانوس سخاوت.
خداوند اول عاشق و اول معشوق است و او بود که نشانم داد حساب عاشق با معشوق نیست با عشق است. پس اینگونه است که میگوید همانا با ذکر خدا دلها آرام میگیرد؛ اما این ذکر چیزی ورای کلام و زبان است. از استاد بزرگم مهندس دژاکام شنیدم که فرمودند یاد خدا فقط خدمت به خلق خداست ولا غیر و غیرازاین مسیر هیچ راهی برای رسیدن به خدا وجود ندارد. وجود خداوند در وجود تکتک مخلوقات هستی نهفته است و نگهداری از این مخلوقات اولین شرط عاشقی است، نگهبانی از خود اولین شرط عاشقی است و باید به این باور رسید و در جهت انجام آن کوشید تا در گستره این زندگی آنچه باور است محبت باشد و آنچه در این باور نیست ظروف تهی باقی بماند.
مسافر بهمن لاری پور
- تعداد بازدید از این مطلب :
261