English Version
English

خلاصه سی‌دی_ حکم الهی

خلاصه سی‌دی_ حکم الهی

آقای مهندس مطلبی تحت عنوان «اجرای حکم الهی» مربوط به تاریخ ۷۵/۹/۲۳ را توضیح می‌دهند.
الهی یعنی خداوند، از الله یا الهه می‌آید و برداشت‌های مختلفی می‌شود، کسانی که به خداوند اعتقاد دارند، می‌گویند الهی یعنی خداوند و آنها که اعتقاد ندارند می‌گویند الهی یعنی قانون هستی یا کائنات. منظور این است اجرای حکم الهی مختص قشر خاصی نیست و موضوع برداشت‌های متفاوت است. همان داستانی که مولانا گفته‌اند که سه نفر، عرب، فارس و ترک به مسافرت رفتند موقع ناهار، عرب گفت عنب بخوریم، ترک گفت اوزوم و فارس گفت انگور بخوریم. بین آن‌ها اختلاف پیش آمد تا اینکه فردی از راه رسید و علت اختلاف آن‌ها را پرسید، او که با هر سه زبان  آشنا بود از آن‌ها پول گرفت و برای آن‌ها خرید کرد موقعی که آورد همه گفتند منظور ما همین بود، این اختلاف بین زبان‌ها و افکار  است ولی ریشه یکی است.
حکم الهی یا به تعبیری قوانین هستی همه یکی است چیزی که هست به قول آلبرت انیشتین خداوند برای اداره جهان تاس نمی‌ریزد یا به اعتقاد من اگر حروف الفبا را، مخصوصاً زبان‌های مختلف، کنار هم بریزیم یک بیت شعر از آن در می‌آید؟! یعنی کائنات به‌طور تصادفی جهان را اداره نمی‌کنند و همه چیز بر اساس نظم و ترتیب و قانون‌مندی هست.
اجرای قوانین الهی برای همه، در جهان هستی به صورت مرحله‌به‌مرحله است و پیدایش هیچ چیز یک‌مرتبه نیست. به عنوان مثال درختی که در زمستان به خواب رفته، در بهار بیدار می‌شود، اگر دانه‌دار باشد مثل سیب اول برگ می‌دهد بعد شکوفه ولی درخت هسته‌دار مانند زردآلو اول شکوفه می‌دهد بعد برگ و در مرحله بعد شکو‌فه‌ها به‌مرور به میوه‌ تبدیل می‌شوند. میوه‌ها در ابتدا کال هستند و سفت به درخت می‌چسبند، انسان‌هایی هم که کالند مثل میوه نرسیده به مال دنیا سفت می‌چسبند، میوه رسیده به راحتی جدا می‌شود. مرحله بعد ریختن برگ‌های درخت در پاییز است، می‌گویند پاییز، نمایش انواع رنگ‌ها است یعنی آن برگی که سبز رنگ است تا زمانی که می‌خواهد به طلایی تبدیل شود و از درخت بیفتد هزاران رنگ به خودش می‌گیرد، تمام برگ‌هایی که محکم به درخت چسبیده بودند، زرد شده و به زمین می‌افتند. تولد یک فرزند یا تشکیل کُروات هم به صورت مرحله‌به‌مرحله انجام می‌گیرد، زمین و خورشید هم مثل برگ درختان روزی از بین می‌روند و مرحله بعدی شروع می‌شود.

قوانین کنگره۶۰ هم از قوانین هستی سرچشمه می‌گیرند. شخص یک‌مرتبه مصرف‌کننده نشده، کم‌کم مواد بیرون جایگزین مواد درون شده‌اند. درمان هم مرحله‌به‌مرحله هست، به روش DST دارو تعیین می‌شود، سی‌دی می‌نویسد، جهانبینی کار می‌کند تا به مرحله لازم برسد. برای رفتن به سمت ارزش‌‌ها هم یک‌مرتبه نمی‌شود. (خیلی احتمال آن کم است) اگر به‌طور ناگهانی اتفاقی بخواهد رخ دهد می‌شود زمین‌لرزه یا سونامی. برای پول‌دار شدن هم باید مرحله به مرحله با پس‌انداز کردن پیش برویم مگر اینکه رشوه بگیریم که مشکلات خودش را دارد. می‌گویند فلانی شب، خواب‌نما شده و صبح دانشمند شده، اینها یا قصه هست یا استثناء چون هر چیزی در طبیعت باید مراحل خودش را طی کند.

استاد: «ما در شما مطالبی را در حال تغییر یافته‌ایم، امیدوار می‌باشیم که در طول ادامه مسائل به نتایج قابل توجهی دست یابید.»
کاری که در کنگره۶۰ داریم همزادپنداری یا الگوبرداری است، اساس کار ما در کنگره۶۰ الگو هست. چیزی که باعث حرکت و پیشرفت ما می‌شود الگو است. الگو مانند یک قالب می‌باشد مثل قالب خشت، شما گل می‌ریزید خشت در می‌آید یا قالب مجسمه‌سازی که به همین صورت عمل می‌کند. پس قالب یک الگو است و جامعه‌ای که الگو ندارد فاتحه آن خوانده‌ است، در هر قسمتی احتیاج به الگو داریم چون انسان روی الگو حرکت می‌کند. خودِ من کلاس دهم معلمی داشتم، مهندس برق بود، خیلی مرتب و منظم، ماشین آخرین سیستم و راننده هم داشت، ما می‌خواستیم مثل او شویم. مهندسی که دارد مسافرکشی می‌کند، الگو نیست.
وقتی فرد وارد کنگره می‌شود می‌بیند یکی چقدر مصرفش خطرناک بوده، اینقدر رهایی دارد، یکی دیگر راهنما یا مرزبان شده از عزت و احترام برخوردار است و دیدن اینها باعث می‌شود به این فکر کند من هم می‌توانم. یک‌موقع هم وارد جمعی می‌شود که حالشان بد است، قالب دارد می‌زند ولی خشت می‌زند یا طلا؟! قالبت چیست، چه چیزی می‌زنی؟ برای همین می‌بینیم شاگردها شبیه راهنماهایشان هستند، راهنمایانی که منضبطند، شاگردان منضبطی هم دارند و اگر راهنما به مرزبان احترام نگذارد و جدی نباشد، شاگرد هم همین‌طور می‌شود. ویولونیست‌هایی مثل پرویز یاحقی، اسدالله ملک و ... اکثراً شاگرد حسن صبا بودند که ایشان موسیقی‌دان قوی بودند و شاگردانش هم همین‌طور شدند.
یکی از دلایل مهمی که کنگره۶۰ پیشرفت می‌کند الگوهایش است و افراد همزادپنداری می‌کنند. اینجا هم استاد با شاگردش شخصی صحبت می‌کند ولی در کنگره برای ما الگو می‌شود. می‌گوید ما در شما مطالبی را در حال تغییر یافته‌ایم، منظور در کسی که وارد کنگره شده و سفرش را آغاز کرده است.
واقعاً تغییر را می‌بینیم، گاهی اوقات که در آکادمی هستم، می‌بینم تازه‌واردهایی که به کنگره می‌آیند، کج ایستاده‌اند، قامت‌هایشان‌ خمیده، به‌هم‌ریخته و مرتب سیگار می‌کشند و ... دوهفته بعد نگاه می‌کنیم، می‌بینیم پیراهن سفید پوشیده‌اند، قامت‌ها استوار شده، درست حرف می‌زنند، درست راه می‌روند و ادبیات آن‌‌ها فرق کرده است. چه مسافر چه همسفر فرقی ندارد، همسفر اول برای دلسوزی برای مسافر وارد کنگره می‌شود که مسافر بتواند رها شود بعد از مدتی می‌فهمد حالش از مسافر خراب‌تر است چون ضربه‌ای شدید به او وارد می‌شود، بارها این مثال را زدم که در جاده چالوس که دره و پرتگاه هست، برف باریده، یخ هم وجود دارد یکی رانندگی می‌کند مست هست، حشیش کشیده و در عالم خودش به‌سرمی‌برد، همسفری که کنار او نشسته مضطرب و نگران است پس چه ضربه‌ای می‌خورد؟! مسافر (راننده) اصلاً متوجه نیست، گیج است ولی همسفر هوشیار هست و ضربه‌ می‌خورد. همسفر زمانی که وارد کنگره می‌شود تازه می‌فهمد چقدر آسیب دیده، متوجه تغییرات در دیدگاهش می‌شود و می‌فهمد خودش هم مقصر بوده است، می‌خواسته مسافر را دُرُست کند، دخالت می‌کرده و...
استاد می‌پرسد حالا که در محیط جدید (کنگره) هستید چه برداشت و احساسی دارید؟ ما با خواسته شما موافق بوده‌ایم. خواسته چه هست؟ دوری‌ از ضدارزش‌ها، به آسایش، آرامش و درمان رسیدن است و اینکه همسفر هم به آن آسایش لازم برسد.

استاد: «از انوار سخن گفتیم که به طرف شما ساطع می‌شد.» الله‌ُ نور‌السماوات و الارض، نور سمبل علم، دانش، هستی و ... است. می‌توانیم نور را علم و دانش، خداوند یا الهام مثبت در نظر بگیریم. «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» این‌جا از الهام سخن گفته‌ یعنی به تو الهام می‌شود. وقتی در مسیر ارزش‌ها حرکت کنید، ارزش‌ها به شما الهام می‌شود و اگر به طرف فجور و منفی‌ حرکت کنید، منفی‌ها در شما تقویت می‌شوند. اجرای حکم الهی هم در مسائل مثبت است و هم در مسائل منفی. در مسائل منفی هم مانند مسائل مثبت، مرحله‌به‌مرحله است همان‌طور که یک‌مرتبه کسی رئیس گانگسترها نمی‌شود، مثل پدرخوانده، گرچه مافیا اول برای مسائل مثبت درست شدند ولی بعد به مسائل منفی تبدیل شدند. تخم‌مرغ‌دزد، شتردزد می‌شود، یک‌مرتبه شخص نمی‌رود شتر بدزدد. بچه‌ای بود می‌رفت یک تخم‌مرغ می‌دزدید بعد مادرش نوازشش می‌کرد و می‌گفت: آفرین‌، چه کار خوبی کردی! آن‌قدر او‌ را تشویق می‌کند که شتردزد می‌شود، با ساربان درگیر می‌شود و او را می‌کشد. وقتی می‌خواستند اعدامش بکنند آخرین وصیت او دیدن مادرش بود و به مادرش گفت زبانت را دربیاور تا آن را ببوسم، ناگهان زبان مادرش را گاز گرفت و آن را قطع نمود و گفت: زبان تو باعث شد من را به منفی تشویق کنی، اگر زمانی که من اولین تخم‌مرغ را دزدیده بودم، پشت دست من می‌زدی و می‌گفتی کار درستی نیست من به این‌جا نمی‌رسیدم. پس هر فسق و فجوری از یک نقطه‌ کوچکی شروع شده است و بعد کم‌کم گسترش پیدا کرده‌‌ و بزرگ می‌شود.

همان‌طور که انوار ساطع می‌شوند و ما را هدایت می‌کنند، مسائل منفی هم می‌توانند ساطع شوند. انوار نشانه‌ دیگری برای جذب مطالب هستند وقتی آن انوار باشند انسان بهتر جذب مطالب می‌شود. اصولاً وقتی که انوار وارد می‌شوند خیلی پارازیت‌ها کنار می‌روند، خیلی چیزهای دیگر در شرایط متعدد حذف می‌شوند مثل خریدن مواد، تهیه کردن پول و ... این‌ها همه تغییر پیدا کرده و تبدیل به دارویی می‌شود که از کلینیک دریافت می‌کند.

استاد: «زمامدار راستین می‌گوید بایستی جبران مطالب کند و در طول ادامه حیات خود را به درجه اعلا برساند که ذکر او باعث مطالبی می‌شود که اول خود او جذب و قبول می‌کند تا در درجه بعدی بتواند به کسان بعدی راهنمایی و راهنما باشد.»
کسی که می‌خواهد از ضدارزش‌ها به سمت ارزش‌ها برود به همین راحتی نیست، سرزده وارد مشو، میکده حمام نیست. بایستی جبران کند، چه چیزی را؟ مسائلی که به وجود آورده‌ است. می‌خواهد راهنما یا معلم شود یا از ضدارزش‌ها به طرف ارزش‌ها حرکت کند، باید جبران کند. ذکر یعنی یادآوری «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ» به یادش بیاور که تو به یاد آورنده‌ای. باید خودش را ثابت کرده و خود را از نظر دانش، بینش و معرفت و ... به درجه بالایی برساند. این کارها را که انجام داد باعث می‌شود اول خود او جذب کرده و مسائل مثبت را درک ‌کند تا در درجه بعدی بتواند راهنمایی بدهد. یک راهنما همین مراحل را طی می‌کند، اول جبران می‌کند بعد سعی می‌کند خودش را بالا بکشد، اطلاعات بگیرد و از نور ساطع شده‌ در جهت ارزش‌ها استفاده کند تا به مرحله‌ای برسد که بپذیرد و بعد به مرحله‌ای راهنمایی برسد.
شاگردی که می‌خواهد راهنما شود می‌داند که قدرت و توانایی در دانستنِ تنها نیست، برای باورها ارزشی نیست. زمانی باورها ارزش دارند که به آن باورها اعتقاد داشته و به آن‌ها عمل کنیم. من باور دارم که دروغ بد است ولی صبح تا شب دروغ می‌گویم، باور دارم نزول خوردن بد است ولی نزول می‌کنم و اسمش را چیز دیگری می‌گذارم، یک‌سری کلاه‌های شرعی هم داریم مثلاً پارچه‌های قدیم یا پشمی بود یا پنبه‌ای که خیلی ارزان‌تر بود. بزاز (پارچه‌فروش) پارچه پنبه‌ای را می‌گذاشت جلوی مشتری و ریش خودش را می‌گرفت و دست می‌زد به ریشش و می‌گفت: به خدا قسم پشم است، پشم! منظورش این بود که ریشش پشم است، خیال می‌کرد که با این قسم خوردن، مرتکب گناهی نشده است. خیلی اسم‌ها را عوض می‌کنیم تا برخی از تقلب‌ها را بکنیم، این‌ها هیچ‌وقت نتیجه‌ای ندارند.

دانستن موقعی ارزشمند است که شما عمل کنید. قدرت و توانایی در دانستن نیست بلکه در عمل‌کردن به باوری است که دارید. صف اول نماز جماعت بایستید بعد هم جنس را احتکار کنید، دروغ بگویید، تقلب کنید و هم نزول بدهید و بگیرید.

استاد: «عمل می‌تواند دانسته‌ها را زیبنده سازد تا به دل آنان که خواستار و نیازمند هستند بنشیند. اطلاعات دریافت شده و قوی می‌تواند در انسان کلام بسیار بانفوذی به‌وجود آورد و در دیگران راه یابد.»
عمل می‌تواند به دانسته‌ها ارزش دهد، بارها گفته‌ایم که ارزش علم به عملش است، چون ممکن است باورهایی در علم داشته باشیم و همه‌ آن‌ها غلط باشد و هیچ ارزشی نداشته باشد پس وقتی که راهنما به آن دانسته‌هایی که دارد عمل می‌کند، شاگرد می‌بیند، آن‌موقع زیبنده است و ارزش‌گذاری می‌کند. وقتی حرفی می‌زنید و به آن عمل می‌کنید، مثلاً می‌گویید ببخشید و خودتان هم می‌بخشید یا می‌گویید دروغ نگویید و خودتان دروغ نمی‌گویید و ... آن‌موقع حرفتان روی دیگران اثر می‌گذارد وگرنه مثل باد هوا می‌ماند. زمانی که اطلاعات شما قوی و درست بود و خودتان عمل کردید در کلام شما اثر می‌گذارد و آن را باور می‌کنند. پس وقتی خودمان در صراط مستقیم باشیم و آن کارهایی که می‌گوییم را انجام دهیم روی کلام ما تأثیر می‌گذارد و حرف ما در دیگران نفوذ می‌کند.

استاد: «ما برای شما همان‌گونه که می‌دانید و حس می‌نمایید از دو منبع مطلب می‌فرستیم یکی این‌که خود به تنهایی و به عینه با حس و مشاهدات خودتان دریافت می‌کنید، دوم به طریق مکتوبات. این را باید شما بدانید که در هر دو حالت هیچ فرقی نیست، یعنی راه یکی است، آن را می‌بینید و این را می‌خوانید تا در قدم‌های خود به هر دو طریق آشنا و عمل بنمایید تا آنچه لازم باشد با توانایی‌های شما و فرمان که از مراکز دیگر می‌رسد تا در این حلقه حیات کاملاً آنچه باید بنمایید و بشود، انجام عمل نمایید. در ادامه حلقه‌های حیات یک قانون کلی حاکم است و آن حکم الهی است و باید مرحله به مرحله اجرا شود. ما امیدواریم که این مطالب را در کلیه زندگی در حالِ جاری مورد اجرا قرار بدهید تا به واقع بودن آن بهتر پی ببرید. در مورد آن انوار تابنده به طرف شما دقت بنمایید که انواری که مورد نظر است دریابید، همیشه از این‌که دچار حالت‌ دیگری می‌شوید، نیروهای منفی را از یاد نبرید که نفوذشان نشان در تمام حیات می‌باشد و دفع آن‌‌ها وظیفه‌ اول شماست. عاقلان را هیچ بهایی جز عقل رضایتشان را حاصل نمی‌کند.»

هر انسانی به تنهایی، با چشمان و حس خودش می‌بیند و دریافت می‌کند مثلاً  وقتی فردی به سیستم وارد می‌شود افراد رها شده را می‌بیند، حسش به او می‌گوید دروغ می‌گویند یا راست می‌گویند، در وهله اول مشکوک است چیزهایی که می‌گویند حقیقت است یا حقیقت نیست.
دوم نوشته‌ها و کتاب‌ها که می‌تواند مذهبی باشد یا کتاب‌های طب، مهندسی، فیزیک و...که اساتید هم برمبنای کتاب‌ها حرف می‌زنند. سی‌دی‌های ما هم دیدن است و هم شنیدن و خواندن و نوشتن است.

«فرمان که از مراکز دیگر می‌رسد» به تقدیر برمی‌خورد که کار انجام بشود یا نه. زندگی ما بر مبنای سه چیز است یکی خواست ماست که از همه مهم‌تر است و ما روی ان متمرکز می‌شویم، تقدیر و فرمان الهی هم هست. تقدیر را قبول داریم ولی با آن کاری نداریم، با فرمان الهی هم کاری نداریم. اگر بخواهیم با تقدیر سر و کار داشته باشیم و بگوییم این تقدیر هست و آن فرمان الهی، آن‌وقت دچار مالیخولیا می‌شویم و به انسان خرافی تبدیل می‌شویم. بدانیم چه بخواهیم و چه نخواهیم تقدیر کار خودش را می‌کند مثلاً گاهی اوقات ممکن است ازدواج تقدیر باشد ولی نمی‌گوییم حتماً باید تقدیر باشد، باید مسائل خودمان را پیش ببریم.
ممکن است در مسیر ما  تغییراتی ایجاد شود ولی ما باید روی خواسته خود، کار خود را انجام بدهیم تا آنچه را می‌خواهیم به انجام برسانیم. همیشه الهامات الهی توسط فرشتگان سفیدجامه انجام نمی‌شود، توسط عفریته‌های شیطانی هم انجام می‌شود. الهام هم مثبت است و هم منفی. در تقاطع راه همیشه خطر در کمین هست، نیروهای منفی وجود دارند و همیشه در حال تلاش می‌باشند. اینکه می‌گوییم چرا خداوند جلوی آن‌ها را نمی‌گیرد، خداوند نمی‌خواهد جلوی آن‌ها را بگیرد، به دزد می‌گوید بدو، به سگ می‌گوید بگیر. به خاطر این‌که دویدن آدم‌ها خوب شود. این مسئله‌ای است که همیشه انسان‌ها می‌گویند حتی گاهی به خداوند کافر هم می‌شوند. انسان از طرف دو نیرو احاطه شده است هم فجور و هم تقوا، انسان خودش باید انتخاب کند. فجور انتخاب کردی حالا می‌گویی چرا نمی‌بینی؟ اتفاقی می‌افتد، می‌گوید چرا من؟ خب، چرا دیگران؟! بستگی به خود ما دارد، ما باید جلویشان را بگیریم. نیروهای منفی در تمامی حیات نفوذ و قدرت دارند و اول باید بتوانیم آن‌ها را دفع کنیم. عاقلان بر مبنای عقل حرکت و تصمیم‌‌گیری می‌کنند. بالاترین نقطه‌ای که انسان می‌خواهد به آن برسد، فرمان عقل است، آخرین مراحل آرایش جسم، فرمان فکر و عقل است.

استاد: «اما آنان که دنیا را در دنیا می‌بینند ولی با دیدن بسیاری از مطالب امید بر یافتن عقل می‌باشد» یعنی وقتی به مشکل بر‌می‌خورند می‌گویند چرا خدا نمی‌بیند و کمک نمی‌کند؟!
استاد: «به عبارت دیگر اگر جایی می‌خواهید بایستید عقل حکم می‌کند که ستون‌‌های آن را در اعماق زمین مهیا و درست کنید که جای ایستادنِ شما را نه آب ببرد و نه بشود خراب کرد و آن هم اگر دستور نباشد الله می‌تواند با زلزله به نابودی آن حکم بدهد.»

می‌گویند جایی بخوابید که آب زیرتان نرود؟ اگر می‌خواهید خانه بسازید باید پِی آن محکم باشد، روی ماسه‌ها نمی‌توان خانه ساخت. هر جا کنگره هست، سعی کرده از خودش ساختمان داشته باشد وگرنه جایش در پارک‌ها و ... بود. برای هر کاری در زندگی باید پایه‌ها را محکم کنیم، پایه ایمنی، مالی و اقتصادی... اگر وضع مالی خوب نیست باید ذره‌ذره صرفه‌جویی کنیم. باید جایگاه خودمان را محکم کنیم وگرنه هر لحظه ممکن است آنچه داریم از دست برود. می‌گوید اگر روی زمینِ محکم‌ هم درست کردید و بنیانش درست نبود هر لحظه ممکن است خداوند دستور به ویرانی آن بدهد. (همان تقدیر)

استاد: «عبای کهنه و مندرس مهم نیست اما اگر عبا نباشد، بدتر است زیرا عریان بودن از هر جهت قابل قبول نیست.» خانه داریم ولی کوچک است، پوشاک داریم ولی مندرس و کهنه هست، بهتر از این است که نداشته باشیم. پول کم هم باشد باید جمع کرد، چیزی که بد است بی‌پولی است، این را می‌توان به کل مسائل تعمیم بدهیم. در هر جایگاهی هستیم باید جایگاه خود را محکم کنیم. همه چیز مرحله‌به‌مرحله است، پول‌دارشدن، یادگیری موسیقی و ... هیچ‌چیز یک‌مرتبه اتفاق نمی‌افتد.

نگارش: همسفر لیلا.ق لژیون کمک‌راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ویرایش: رابط خبری همسفر فاطمه لژیون کمک‌راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر وجیهه لژیون کمک‌راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی وکیلی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .