هشتمین جلسه از دوره چهارم سری کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی وکیلی به استادی ایجنت همسفر افسون، نگهبانی همسفر صدیقه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «وادی سوم و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه یکم خردادماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدای خوبم را برای همه چیز شکر میکنم و از نگهبان جلسه متشکرم که این جایگاه را به من دادند.
شاید بهتر باشد از دو منظر به وادی سوم نگاه کنیم؛ هم از منظر یک همسفر به عنوان همسفر یک مسافر که در مرحله عینالیقین است، سپس از منظر یک همسفر که حقالیقین است، علم ما در این جایگاه مرتبه حقالیقین است. فارغ از اینکه مسافران چه مادهای مصرف میکنند، از کدام طبقه اجتماعی هستند، چه شرایطی دارند، چه شخصیت و پیشینهای دارند، یکسری چیزهای مشترکی دارند ازجمله اینکه اختیارشان کاملاً دست خودشان نیست و یک بخشی تحت تأثیر مواد است، دیگر اینکه اگر با هر کدام از آنها صحبت کنید، ۹۹% دلایل مختلفی میآورند: رفیق ناباب، زغال مرغوب، شرایط سیاسی، اجتماعی و خانوادگی مثلاً اگر مادر یا پدرم این کار را نکرده بودند، اگر متأهل باشند یک بخشی را تقصیر همسرشان میاندازند و آدمها و شرایط مختلف را در مسیری که خودشان انتخاب کرده و درگیر آن هستند، مقصر میدانند.
قبل از کنگره ممکن است ترکهای مختلفی را تجربه کرده باشید، من خودم شاهد ترک سقوط آزاد و متادوندرمانی بودم که عملاً خیلی با هم تفاوت ندارند. سقوط آزاد از همان لحظه اول خماری دارد و متادون هم از وقتی که قطع شود. چیزی که هست اینکه همه را مقصر میدانند و آخرین کسی را که در این قضیه مقصر قلمداد میکنند، خودشان هستند. در مورد درمان هم همینطور است؛ وقتی قرار است به درمان برسند، مدام گردن بقیه میاندازند که تو چه میگویی، نظر تو چیست و میخواهند گردن بقیه باشد مگر اینکه بخواهند از آن فرار کنند. البته من موقعی را عرض میکنم که خسته شدهاند و واقعاً میخواهند درمان شوند، آن موقع انتظار دارند بقیه یک راهی پیدا کنند، نهایتاً کنگره تنها جایی است که میتوانند درمان شوند و این مسیری است که خودشان باید انتخاب کنند. شاید ما به عنوان همسفر با تمام وجود میخواهیم و حاضریم هر کاری بکنیم تا درمان بشوند. اگر گریزی زدند، بهانهجویی میکنند یا حالشان بد است و احساس کنیم سفرشان مورد تهدید قرار گرفته، حاضریم هر کاری بکنیم که این اتفاق نیفتد و میبینیم نهایتاً با اینکه تمام هستیمان را حاضریم بگذاریم ولی تا خودشان انجام ندهند، درمان نمیشوند، آنها خودشان باید انجام دهند یعنی اگر قرار است از اینجا به آنجا برسند تا خودشان قدم نزنند و به آن سمت حرکت نکنند، محال است که برسند. ما به عنوان ناظر خیلی وقتها عصبانی شدیم که این چه کاری است و تو خودت آخرش باید این کار را بکنی و چرا این کار را نمیکنی؟! حالا که به کنگره آمدیم و گفتند: دوربین را به سمت خودتان برگردانید، وقتی که برمیگردانیم یکدفعه همه چیز عوض میشود.
مسافر کار خیلی سختی را دارد انجام میدهد، کاری که خیلی آدمهای گردنکلفت از عهده آن برنیامدند، کاری که تمام بندبندِ وجودش در صور آشکار و پنهان درگیر است و اگر بعد از سه بار برگشت یک قدم مثبت بردارد، واقعاً کار خیلی بزرگی انجام داده و این خیلی سخت است. یکی از بچهها پیش آقای زارع از مسافرش شکایت کرد که درست سفر نمیکند، آقای زارع گفتند: کسی که خماری نکشیده، اصلاً حق ندارد راجع به اینکه درست سفر میکند یا نمی کند، حرف بزند. همینکه مسافر اینجا است و دلش میخواهد رها شود اهمیت دارد و شما باید هر چقدر لازم است صبر کنید تا به درمان برسد چون واقعاً کار بزرگی است.
چند وقت پیش یکی از بچهها آمد و عصبانی بود که مسافرم هشت، نهماه است که دارد سفر میکند و خیلی خوب هم سفر کرده و گریه میکرد که دیروز در جیبش هروئین دیدم و خیلی ناراحتم، هر کاری که شما گفتید من انجام دادم، دعوا نکردم، غر نزدم، رفتارهای قبل را نداشتم ولی باز دوباره، بعد از این همه زمان در جیبش هروئین دیدم. به او گفتم وقتی آمدید اینجا، او رفت آن سمت و تو آمدی این سمت، به او گفتند که آن کار بزرگ را بکند، آن کاری که بندبند وجودش، از هر طرف به آن گره خورده و خیلی کار سختی است و به شما گفتند که کاری به کارش نداشته باش، تجسس نکن، اگر نمیتوانی کمک کنی و مسیر را برایش تسهیل و راحت کنی، حداقل بندی به پایش نباش. حال اگر او نتوانست، تو هم نتوانستی کار به این راحتی را انجام بدهی. در جایگاه طلبکار ایستادن، کار خیلی راحتی است، نه نیاز به آموزش دارد، نه تلاش و نه به تفکر، به هیچ چیز نیاز ندارد و همه میتوانند طلبکار باشند. اولین چیزی که آدمیزاد در زندگی یاد میگیرد، طلبکار بودن است، وقتی به دنیا میآید تا گرسنه میشود گریه میکند، هر مشکلی که دارد گریه و سر و صدا میکند و این خیلی کار راحتی است.
من شخصاً موقعی توانستم شرایطم را عوض کنم که واقعا خسته شده بودم، خیلی خسته شده بودم و وقتی کنگره آمدم، اولین چیزی که متوجه شدم این بود که برخلاف این ادعایی که دارم و معرکهگیری که در درون خودم به راه انداختم که مقصر همه مشکلات من، اعتیاد مسافرم است، اینطور نیست و خیلی از چیزهایی که دارد من و زندگیام را در جهت منفی تحت تأثیر قرار میدهد، ربطی به اعتیاد همسرم ندارد. حالا وقتی اینجوری نگاه کنید توپ در زمین خودت هست. ما همیشه میگوییم فلانی چه شرایط خوبی دارد، چه جایگاهی دارد، اگر بخواهیم چیزی را مقایسه کنیم در گذشتههای خیلی دور یا چیزهای بیاهمیت را مقایسه میکنیم و هیچ وقت مقایسه درست نمیتوانیم بکنیم یعنی ابزارش را نداریم و اصلاً قیاس کار درستی نیست.
با یک نگاه در هر لژیون میبینید آن کسی که سیدیهایش را مینویسد موفقتر است. به قول آقای خدامی، وقتی تشنهایم و قرار است از ته چاهی آب برداریم، آب زلالی آنجاست و یک طنابی هست که ما باید خودمان با این طناب از ته چاه آب را بیرون بکشیم. یک تکه طناب سیدی گوش کردن است، یکی خدمت کردن، امتحان دادن و یکی هم مطالعه متون و نوشتارهاست و این تکهتکهها، آن طناب را اندازهای میکنند که دلو ما به ته چاه برسد. ولی انتخاب بعضی از ما این است که یک گوشه بنشینم و از تشنگی بنالیم. میتوانیم باقیمانده عمرمان را بایستیم و ناله، شکوه و شکایت کنیم و میتوانیم هم واقعاً مرد و مردانه، با شهامت به خودمان نگاه کنیم، خیلی از ما، از نگاه دیگران خودمان را میبینیم و این نمیگذارد که درست حرکت کنیم و انگیزه حرکت را از خودمان میگیریم. همیشه از نگاه بقیه به خودمان نگاه میکنیم، اگر موفق نشدیم خودمان را قربانیِ مظلومی ببینیم که همه تلاشش را کرده، آنموقع به خودمان اجازه میدهیم بدبخت شویم.
حرکت نکردن به معنی در جهت مثبت قدم برنداشتن و ثابت ماندن نیست، هیچ چیز ثابت نمیماند، این دنیا در حال حرکت است و اگر ما تلاش کرده در جهت مثبت برویم، حتماً میتوانیم به آنجایی که دلمان میخواهد برسیم، البته اگر خیلی رؤیاپردازی نکنیم. به قول خانم الهه، راهنمای عزیزم، اگر کسی از مسافر شکایت میکرد، میگفتند: ببین این روزی تو است، اگر قرار بود تو زن اوباما هم باشی، الآن به جای اینکه اینجا باشی در کاخ سفید بودی، این واقعیت است.
این مسائل و مشکلاتی که امروز داریم، اینها متعلق به ماست، روزی ماست و اینها را چه برکت و نعمت فرض کنیم، چه نکبت و بدبختی، به هر حال اینها مال ماست و ما دو راه داریم یا اینکه به سمت مثبت حرکت کنیم چون دنیا با تمام عناصرش در حال حرکت است و هیچ چیز یک لحظه سکون ندارد، حالا ما میتوانیم قدم به طرف مثبت برداریم که خیلی خیلی سخت است چون همه چیزهای خوب در آن بالاست و باید صعود کنیم، صعود کردن خیلی مشکل است و هر یکمتری که بالاتر میرویم، حالمان خوبتر میشود، اینطور نیست که فقط در قله حالمان خوش باشد، نه، اگر توانستم هر یک مشکل را در زندگیم حل کنم، حالم و اعتماد به نفسم بهتر میشود، اگر قله را دوست دارم فقط من هستم که میتوانم به قله برسم.
شما فرض کنید من هزار مشکل یا یک مشکل خیلی بزرگ داشته باشم، تمام کسانی که خیلی به من لطف دارند و من را دوست دارند، من از مهمترین آدمهای زندگیشان هستم، اگر همه آنها جمع بشوند، میتوانند راجع به این مسیری که من باید بروم، نظر بدهند که این نظر میتواند درست یا غلط باشد و حالا اگر من با تفکری که دارم راه دوم را انتخاب کنم یعنی خودم را کنار کشیده، گردن دیگران بیندازم تا آنها فکر کنند، هرکس یک چیزی میگوید، یکی من را تشویق به این کار میکند، آن یکی من را تشویق میکند که کار دیگری بکنم. خودم اگر درست و حسابی راجع به وضعیت خودم به قدم و قدمهای بعدی فکر نکنم، در نهایت چه بخواهم و چه نخواهم در موقعیتی قرار میگیرم که همه آن کسانی که مرا دوست داشتند و من را تشویق میکردند که در این مسیر بروم، من در لحظاتی از زندگیشان هستم چون آنها هم دارند به سمت قله خودشان میروند، فقط وقتی به یاد من بیفتند یا به خاطرم خوشحال میشوند یا ناراحت. ولی من هستم که در زندگیم این راه را انتخاب کردم و هر چیز خوب یا بد که در این راه باشد، مال من هست.
همه آن آدمهای خوب، اگر بخواهند هم نمیتوانند کاری بکنند. ما باید خیلی حواسمان را جمع کنیم، دنیا در حال حرکت است، همه چیز در حال حرکت است. اگر من در جهت مثبت حرکت کردم، حتماً به این جایگاهی که میخواهم میرسم و اگر هم حرکت نکردم ثابت نمیمانم بلکه پایین میآیم، فرومیروم. با یک مثال ساده فرض کنید یک خانم خیلی معمولی که کارهای روزمره خانه که مسئولیتش با خانمهاست؛ نظافت خانه، مرتب کردن و مدیریت خانه را باید انجام بدهد و مثلا شاغل هم هست و مسئولیتی هم در یک ادارهای دارد، اگر یک روز خسته است، تصمیم بگیرد این کارها را کنار بگذارد، آیا شرایطش ثابت میماند؟ قطعاً ثابت نمیماند، اگر در رختخواب بماند و هیچ کاری نکند، معنی آن این نیست که هیچ کاری نکرده، هیچ اتفاقی نیفتاده، معنیش این است که به سرعت سقوط کرده است. هر کس به این خانه بیاید و شرایط خانه را ببیند، متوجه میشود او کارش را انجام نداده است، در اداره همه متوجه میشوند که او مسئولیتی را که قبول کرده، انجام نداده است. خودش روی تخت ثابت مانده ولی جایگاهش به سرعت تنزل کرده است. این در تمام سطوح و عرصههای زندگی ما هست که هیچ کس و هیچ چیز منتظر ما نمیماند. اگر من کسی را میبینم که در یک جایی ایستاده و من غبطه میخورم و فکر میکنم که آنجا حق من هم است، فقط در یک صورت به آنجا میرسم که به سمتش حرکت کنم. اگر برای خودم رؤیاپردازی کنم، غیرواقعی نگاه کنم و بخواهم به خودم حقِ خستهشدن بدهم و به خودم اجازه بدهم که حالا خستهام و میخواهم بنشینم، هر کس هم قصه من را بشنود، به من هم حق میدهد که من حق دارم خسته شوم و اگر در اثر این خستگی سقوط کردم، همان آدمها بیشترین کاری که میتوانند برای من بکنند، ترحم کردن است و این آخرین چیزی است که ما دلمان میخواهد، پس حواسمان باشد.
وادی سوم میخواهد به ما بگوید: که هیچ کس نمیتواند به اندازه من، به فکر من باشد. اگر به امید کسی هستم، از کسی انتظار دارم، فقط دارم وقتم را تلف میکنم. وادی اول، دوم، سوم آب پاکی را روی دست ما میریزد که از کسی انتظار نداشته باشیم وادی چهارم میگوید حتی از خدا هم نمیتوانیم چنین توقعی داشته باشیم و این قانون دنیاست و فقط هم در مورد ما نیست. همه کسانی که اینجا نشستهایم و دهها برابر اینجا در شهرهای دیگر هم کنگرهای هستند و اینها آدمهای خوششانسی از جامعه و خانواده مصرفکنندگان مواد مخدر هستند که توانستند از آموزشهای کنگره بهره بگیرند، همه ما یک موقعیت ممتازی داریم، در این موقعیت ما فقط میتوانیم بفهمیم این زندگیِ من است و از همه چیز برای من مهمتر است و اگر بخواهم آن را به جایی برسانم که متفاوت با الآن باشد، هیچ کس غیر از خودم نمیتواند حرکتش بدهد.
آن عزیزانی که ایستادهاند و با خود میگویند وقتی مسافرم خوب شود بعد من فلان میکنم، آنها دیگر خَسرالدنیا و الآخره هستند. اگر اینطوری بود، کنگره میگفت: خانمها بعد از اینکه مسافرشان رها شد به کنگره تشریف بیاورند. ما یک نقشی داریم که باید آن را درست ایفا کنیم. آقای مهندس، این نقش را در تمام سیدیها برای ما گفتند و من واردش نمیشوم ولی این را بدانیم تا نقشمان را ایفا نکنیم، به حقمان نخواهیم رسید. اگر این سه وادی اول را یاد بگیرید با اطمینان میتوانم بگویم دیگر دچار مشکل جدیدی در زندگی نخواهید شد و امیدوارم بقیه مطالبی که من نرسیدم بگویم، شما در مشارکتهایتان بگویید. متشکرم
قبل از تشکیل جلسه آزمون شماره ۸، ساعت ۱۵:۰۰ برگزار شد.
ابتدای جلسه با اتمام دوره دبیری همسفر سمیه، دفتر دبیری به همسفر زهرا تحویل داده شد.
در این جلسه همزمان با تحویل جایگاه ایجنت و مرزبانان دوره اول و تقدیر از ایشان، مراسم بستن پیمان خدمت مرزبانی و دریافت شال خدمتگزاران لژیون مرزبانی دوره دوم برگزار شد.



.jpg)



گروه خانواده نمایندگی وکیلی ضمن سپاس و قدردانی از تلاش و محبتهای بیدریغ ایجنت همسفر افسون، مرزبانان همسفر راضیه و همسفر ربابه، به ایجنت این دوره همسفر فرخنده و مرزبانان همسفر فاطمه و همسفر فاطمه تبریک گفته و برای همگی تندرستی و سربلندی را از خداوند مهربان خواستار است.
نگارش: همسفر افسانه لژیون کمکراهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر وجیهه لژیون کمکراهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی وکیلی
- تعداد بازدید از این مطلب :
686