English Version
This Site Is Available In English

خلاصه سی‌دی_ قیاس

خلاصه سی‌دی_ قیاس

مسئله مهمی که ما در سفر دوم با آن روبرو می‌شویم مسئله تسخیرشدن است، تسخیرشدن در سفر دوم، اجتناب‌ناپذیر است، یعنی برای انسان‌هایی که به مراتب بالای سفر دوم می‌رسند مسئله تسخیر اتفاق می‌افتد و باید آگاه و هوشیار باشند تا بتوانند از این مرحله عبور کنند. کاری که تسخیر انجام می‌دهد دقیقاً شبیه اثر مواد روی انسان است یعنی همان‌طوری که مواد روی چشم‌ها و حس‌های ما پرده و حجاب می‌کشد و باعث می‌شود ما متوجه نشویم در اطراف‌مان چه اتفاقی می‌افتد، ناخوداگاه نسبت به کسانی که به ما گوشزد می‌کنند داریم راه اشتباهی را در پیش می‌گیریم، غضب پیدا می‌کنیم، خشم می‌گیریم و فکر می‌کنیم که آنها با ما دشمن هستند. حس‌های دیگر ما تعطیل می‌شوند و یا اینکه کاملا معکوس عمل می‌کنند. ولی وقتی مواد مصرف می‌کنیم احساس می‌کنیم که چقدر خوش‌تیپ شدیم و چقدر چشمانمان زیبا شده است. در سفردوم هم این اتفاق می‌افتد ولی اینجا دیگر خبری از مواد نیست. یعنی ما آن‌موقع یک چیز قابل رؤیت مثل هروئین وارد ساختار و سیستم ما می‌شد و می‌توانستیم اثر آن را ببینیم، یعنی صور آشکار داشت. اما در سفر دوم مسئله تسخیرشدن قابل رؤیت نیست، بنابراین سخت بودن آن به خاطر غیرقابل رؤیت بودن آن است.
چه نیروهایی باعث می‌شوند انسان در سفر دوم متوقف شود؟ چیزهایی مثل ترس، ناامیدی و منیت که این ها در سفر دوم خودشان را به شکل‌های مختلف نشان می‌دهند. مسئله مهم این است که ما در سفر دوم چیزهایی را باید بشناسیم و آن، سنت‌های الهی است که در کلام‌الله شریف به آن‌ها اشاره می‌کند. این سنت‌ها لایتغیر هستند مثل داستان حضرت یوسف، حضرت ابراهیم، پیامبری مثل ایوب و یعقوب. مثلاً خداوند از صبر مثال می‌زند و راجع به ایوب این‌طورحرف می‌زند که فلانی انسانی نیکوکار و خوش‌سیرت بود، ما این آزمایش را در مورد او به کار بردیم و دارای او را گرفتیم. او در جواب ما مثلاً این حرف را زد گفت: خدایا به من رنج رسیده است این رنج را از من برگردان. درواقع آزمایش ایمان  بود، وقتی که در آن دشواری به خدا پناه آورد، از این مرحله عبور کرد. خداوند می‌گوید هر کدام از پیامبران نمونه‌ای از سنت‌های الهی هستند. مثلاً حضرت یونس را وقتی مثال می‌زند می‌گوید: وقتی حضرت یونس دچار سختی شد، خشمگین شده و از ستمگران می‌شود.
پیامبران خصلت‌های ویژه‌ای دارند و در یک‌سری از مسائل به توانایی‌های خیلی بالایی رسیدند مثلاً یکی علم خیلی بالایی دارد، دیگری صبر خیلی بالایی دارد. این‌ها صرفاً داستان نبوده که مثلاً برای حضرت موسی باشد و تمام شود، مخاطب خداوند حضرت یونس یا حضرت یوسف نبوده است چون اگر مخاطب، آن‌ها بودند همان‌موقع تمام شده بود و لازم نبود راجع به آن‌ها صحبت کند، مخاطب خداوند، ما هستیم یعنی اینکه شما حواستان باشد وقتی به این توانایی رسیدید چنین آزمایشی برای شما اتفاق می‌افتد. اگر ما این سنت‌های الهی را بشناسیم آن وقت از آزمایش‌هایی که برای ما در سفر دوم پیش می‌آید، می‌توانیم به خوبی عبور کنیم.
قدرت یکی از مواردی است که در جهانبینی باید راجع به آن بسیار صحبت شود چون تمام جوامعی که منهدم شدند، جوامعی بودند که به قدرت رسیدند و از آن قدرت به فساد رسیده و از دور خارج شدند. ما هم به عنوان یک سیستم باید این را بشناسیم و بدانیم قدرت در کجای این سیستم‌ها قرار می‌گیرد، اگر آن را بشناسیم می‌توانیم خودمان را ارتقاء بدهیم.
آقای امین به داستان زندگی موتزارت و سالیری که دو آهنگساز معروف بودند اشاره نمودند. در این داستان، سالیری که با تلاش و سختی به جایگاه بالایی رسید با قیاس نادرست، مانع پیشرفت موتزارت گردید، چراکه تصور می‌نمود فقط خودش تلاش کرده و سختی کشیده است و موتزارت حق ندارد از راه نرسیده، جایگاه او را تصاحب کند. درحالی‌که موتزارت استعداد بسیار زیادی در موسیقی داشت و این مطلب بر سالیری پوشیده نبود ازاین‌رو به خاطر حسادت، نمی‌توانست اجازه بدهد موتزارت شهرت او را به‌دست بگیرد، با قیاس نادرست زندگی موتزارت را به بدبختی و فلاکت کشاند ولی در آخر نیز با وجود ثروت فراوان، نتوانست آن محبوبیتِ موتزارت را به‌دست آورد و دست به خودکشی زد.

اغلب ما از خیلی مسائل آگاهی نداریم و همین مقطعی را که در آن زندگی می‌کنیم می‌بینیم. بنابراین دائماً تلاش خودمان را با تلاشی که از دیگران می‌بینیم، مقایسه می‌کنیم. حال اگر تلاش ما بیشتر از تلاش آنها بوده ولی نتیجه بدتری به‌دست آوردیم آنگاه عقل انسان قیاس می‌کند و نمی‌تواند این نتیجه را بپذیرد. این عقل جزئی است که این را نمی‌پذیرد، قیاس او روی حساب دو، دوتا چهارتا است. آنجایی که دارد قیاس می‌کند کارش درست است پس اشکال کار کجا است؟ عقل کارش را درست انجام می‌دهد، حتی عقل جزئی، ولی داده‌هایی که ما از آن برای قیاس استفاده می‌کنیم، ناقص است و ما فقط آن تلاشی که از دیگران می بینیم را در محاسبات خود وارد می‌کنیم، خیلی از تلاش‌های آن‌ها را ممکن است اصلاً نبینیم یا متوجه نشویم. این موضوع در زندگی روزمره ما خودش را کاملاً نشان می‌دهد. به عنوان مثال شوهر من روزی ۱۰ ساعت کار می‌کند، شوهر او روزی ۶ ساعت حال چرا او ماهی ی‌ میلیون درآمد دارد ولی درآمد ما روزی ۱۰۰ الی ۲۰۰هزارتومان است؟! این قیاس‌ها را هر روز به شکل‌های مختلفی تکرار می‌کنیم. اطلاعات ما کاملاً غلط است، خیلی از داده‌های ما درست نیست و ما از تلاش انسان‌های دیگر اطلاع درستی نداریم.
در کنگره متوجه شدیم که صرفاً این حیات نیست، انسانها برای خود پیشینه‌ای دارند که ما آنها را نمی‌بینیم. به عنوان مثال یک نفر به کنگره می‌آید و شروع به سفر کردن می‌کند، ده‌ماه هم سفر می‌کند و به پاکی می‌رسد ولی فرد دیگری می‌آید و شروع به سفر می‌کند ولی بعد از سه‌ماه دیگر به کنگره نمی‌آید، شش‌ماه از کنگره دور می‌ماند، دوباره می‌آید چهارماه سفر می‌کند یک راهنمای دیگر عوض می‌کند و این چرخه ادامه دارد، در آخر هم به کلاس نمی‌آید بعد کراک و شیشه هم مصرف می‌کند دوباره با حال خراب به کنگره برمی‌گردد و می‌گوید: من سه سال پیش به کنگره آمدم این فرد آن اصلاً نبود، الان چطور مرزبان یا کمک‌راهنما شده و من هنوز حال‌خراب سفر اولی هستم!؟ آیا این عدالت و انصاف است؟

ما دائماً این قیاس‌ را انجام می‌دهیم، نتیجه چه می‌شود؟ اینکه احساس نفرت و بیزاری نسبت به آن شخص یا نسبت به خدا، یا به خودمان پیدا می‌کنیم. قیاس‌ها باعث می‌شود انسان رابطه‌اش با مردم یا خدا یا خودش خراب شود. انسانی که از خودش بیزار است اصلاً نمی‌تواند سفر کند و تمام سیستمش به‌هم‌می‌ریزد یا انسانی که همیشه از خداوند طلبکار و متعارض خداوند، این بهانه‌ای است که نفس، قدرت را به‌دست گیرد. نفس اماره دنبال فرصتی می‌گردد که تمام شرایط مناسب را به دست بگیرد، شرایط مناسب کدام هستند؟ مثلاً روی صندلی‌های کنگره ننشیند یا به کنگره نیاید، این‌ها شرایط ایده‌آل برای نفس اماره می‌باشند، این قیاس‌ها را به‌وجود می‌آورد تا عقل را در پرتگاه سقوط قرار دهد. اطلاعات و دانایی ناقص و حال خراب را می‌پزد به خورد عقل می‌دهد، عقل هم بر اساس عدالت خودش این داده های اشتباه و غلط را برمی‌دارد. حس اولین قوه برای به کار افتادن عقل است که مانند سوخت برای اتومبیل است. حال اگر به جای بنزین سوخت ما باروت یا نیتروگلیسیرین باشد چه اتفاقی می‌افتد؟ دوتا استارت که بزنیم ماشین پودر می‌شود. نفس هم همین کار را می‌کند یک چیزی مانند بنزین پیدا می‌کند و به خورد عقل می دهد، عقل هم از همه جا بی‌خبر، این‌ها را آنالیز و تجزیه و تحلیل می‌کند و کیش و مات می‌شود. نفس این قیاس‌ها را برای کیش و مات کردن عقل استفاده می‌کند.

ساختار نفس اماره به کارش وارد است، این ما هستیم که حواسمان جمع نیست. در داستان آقای سالیری جایگاهش به خطر افتاد، مقایسه کرد که من اینقدر سختی کشیدم، پدرم مانع من بود با جان کندن به این نقطه رسیدم حالا این بچه آمده و تمام زحمات من را در عرض دودقیقه به‌هم‌ریخته است. به مسیح می‌گوید آیا این عدالت است؟ و مجسمه مسیح را در آتش می‌اندازد. آقای سالیری به نقطه‌ای می‌رسد که زن موتزارت به او می‌گوید: به ما کمک می‌کنی؟ آهنگ‌ها را هم به سالیری نشان می‌دهد، او از شنیدن آنها لذت می‌برد ولی بین کمک کردن به آن شخص و خواسته نامعقول خودش باید یکی را انتخاب کند و دو راهی انتخاب به وجود می‌آید. اتفاقاتی که توسط نفس انسان بایکوت می‌شود دو راهی انتخاب است. سالیری نیز در اینجا به جای کمک کردن، نفرت و انتقام را انتخاب کرد.
این قیاس ها خیلی مهم است. به موتزارت موسیقی داده شد چون به خدا ایمان و عشق داشت. در زمانی که فقیر بود و هیزم نداشت برای فقرا آهنگ می‌ساخت، کنسرت می‌گذاشت و پول آن را به خیریه می‌داد. سالیری موسیقی را می‌خواست، احساس هم داشت ولی برای قدرت می‌خواست و اینکه نفر اول باشد. خواسته نامعقول و قیاس می‌تواند انسان را به نابودی بکشاند. اگر آنجا سالیری به جای اینکه دشمنی کند به او کمک می کرد شاید رستگار می‌شد و ارتقاء پیدا می کرد. در تمام قسمت‌هایی که انسان لغزش پیدا می‌کند این دوراهی انتخاب کاملاً وجود دارد و ما باید حواسمان جمع باشد.
داستانی که به آن اشاره شد برای انسانی اتفاق افتاد که به مدت ۳۵ سال زندگی کرد و با وجود تمام نبوغ، استعداد و خصوصیاتی که داشت در زندگی رنج خیلی زیادی کشید و سختی‌های زیادی را تحمل کرد بعد هم با فقر از دنیا رفت. این هم یک سنت الهی بود. حالا بعد از ۵۰ تا ۷۰ سال بعد از اینکه موتزارت فوت کرد مجسمه‌اش را درست کردند و تازه او را شناختند. در آن زمان شخص گمنامی بود و گمنام هم از دنیا رفت؛ ولی گذشت زمان ماهیت خیلی از مسائل را به صورت واقعی نشان داد. خیلی از انسانهای بزرگ در زمان حیات خودشان چندان بزرگ به نظر نمی‌رسند شاید فرد خاصی آنها را نشناسد ولی بعدها آثار آنها در انسان‌ها اثر می‌کند و جایگاه خودش را پیدا می‌کند. چرا اختلاف زمانی بین شناخته شدن آنها به وجود می آید؟ رمز شناخته نشدن آن‌ها این است که هنوز آن بستر مناسب به‌جود نیامده که مردم آن را جذب کنند. بنابراین باید چندین سال بگذرد و کم‌کم آن تغییرات در انسان ها به وجود بیاید تا بتوانند آن مطالب را جذب کنند. اگر تابلوی نقاشی زیبا یا یک آثار هنری  را به افرادی  نشان بدهند آیا هرکس که آن را نگاه می‌کند در او حسی به وجود می‌آید؟ خیلی‌ها آن نقاشی را نگاه می‌کنند ولی مفهومی برای آنها ندارد.
در انسان یک فرستنده وجود دارد و یک گیرنده، باید در انسان گیرندگی بالا برود، یعنی آن خاصیتی که ما می‌توانیم به کمک آن مفاهیم را جذب کنیم.
در حال حاضر در دنیا علم، آثار هنری، معلومات و همه نوع دانشی وجود دارد و ما در روز چقدر با این‌ها سر و کار داریم، با کدام از اینها ارتباط برقرار می‌کنیم؟ ما با خیلی از این‌ها بیگانه هستیم یا اصلاً آنها را نمی‌شناسیم. علت این است که دنیا از علم خالی است،؟ یا حقیقت و آگاهی وجود ندارد؟ نه، وجود دارد ولی پراکنده هست. همین قرآن که مملو از حکمت است، خیلی وقتها هیچ میلی نسبت به آن نداریم و به عنوان یک وسیله تزیینی یا حفاظتی به آن نگاه می‌کنیم، مثلاً وقتی به سفر می رویم یا امتحان می‌دهیم از زیر قرآن رد می‌شویم.

آن چیزی که در انسان مهم است، قدرت جذب است وگرنه دنیا پر از علم و آگاهی و هنر است ولی ما نمی‌توانیم آن‌ها را امتحان کنیم مگر اینکه آن ساختارها در درون ما به وجود بیاید و ما بتوانیم جذب کنیم. زمین‌های بسیار زیادی وجود دارد، در کدام می‌شود پسته کاشت؟ برای کاشت پسته باید زمین شرایط ویژه داشته باشد، حالا انسان هم مانند یک زمین می‌ماند اگر بخواهد در هر زمینه‌ای چیزی در او به عمل بیاید باید آن بستر و آگاهی در او به وجود بیاید، مانند بذری که در زمین قرار می‌گیرد و شروع به رشد می‌کند. در زمینه اعتیاد هم همین‌طور است. ما سال‌ها اعتیاد داریم، ولی زمانی می‌توانیم درمان شویم که آن بستر در ما به وجود بیاید و آن خواسته در ما تقویت شود؛ آنگاه کلام کمک‌راهنما در انسان رسوخ می‌کند، حس را به‌وجود می‌آورد، حس امید و سرزندگی پیدا می‌کند که می‌تواند کارها را انجام دهد ولی زمین که آماده نباشد کلام هرچقدر هم قوی باشد، یک حرکت‌هایی می‌کند و هاله‌ای در او به‌جود می‌آید ولی سریع محو شود و اثر چندانی ندارد.
همه انسانها در آن چیزی که خداوند به آنها داده است مشترک هستند ‏یعنی اینطور نیست که خداوند به من نفس بدهد ولی عقل ندهد به دیگری روح بدهد، به یکی حس دهد به دیگری ذهن بدهد. همه اینها را به همه داده است تفاوتی که به وجود می‌آید این است که هر کس نفسش در چه مرتبه‌ای قرار می‌گیرد قدرت تفکر و عقلش یا تکامل اخلاقی او در چه سطحی قرار می‌گیرد؟ یک انسان حسش چقدر پالایش پیدا کرده، انسان انرژیش در چه سطحی قرار گرفته است؟ ... اینها باعث تفاوت ما می‌شود و این مطلب به آیه لیس للانسان الا ماسعی یعنی هیچ چیزی برای انسان نیست مگر آن چیزی که تلاش می کند، اشاره دارد. یعنی اگر ما می‌توانیم زبان یا ریاضیات را خوب یاد بگیریم به خاطر این است که من زمین خودم را شخم زدم، سنگهایش را برداشتم، کود مناسب به آن دادم، حالا استادی که در آن زمین، دانه می‌کارد سبز می‌شود، برای خداوند هیچ فرقی نمی‌کند. بنابراین ما همه مثل زمین هستیم فقط کافی است که آن بستر و شرایط لازم را در خودمان به وجود آوریم. اگر ما با این دید به مسائل نگاه کنیم حس حسادت در وجود ما شکل نمی‌گیرد.
حسادت ما بر دو مبنا، حرکت می کند: اول این‌که آن شرایط و بستر لازم را در خودمان به وجود نیاورده‌ایم، یعنی ناخالصی‌های درون خودمان را کنار نگذاشته‌ایم و مسئله دیگر اینکه هنوز ما به آگاهی نرسیده‌ایم که اگر کسی موضوعی را سریع‌تر متوجه می‌شود، سفرش بهتر انجام می‌شود و ...  به این دلیل است که بهای آن کار را پرداخت کرده است.
اگر انسان این باور را در خودش حس کند مسئله قیاس کردن برایش اتفاق نمی‌افتد‌. خودش می‌ماند و ناخالصی‌هایش و به کسی ضربه نمی‌زند. قیاس بر اساس اطلاعات بسیار ناقص و غلط است زیرا از گذشته و فرمان خود و طرف مقابل اطلاع نداریم یعنی من نمی‌دانم به زمین آمدم تا به چه نقطه‌ای برسم؟ ابتدا و انتها هم را نمی‌دانیم، تنها چیزی که می‌بینیم زمان است مثلاً من سه ماه به کلاس اسکی رفتم و او دو هفته به کلاس آمده است، او از من بهتر است.
قیاس در انسان یکی از ابزارهای اصلی، مهم و کاربردی نفس اماره است، برای این که انسان را از مسیر حیاتش گمراه کند. چون به‌ظاهر می‌بیند عدالت برقرار نشده، به خیال خودش می‌خواهد عدالت را اجرا کند، شروع به نقشه کشیدن می‌کند که چطور او را کنار بزند، نیروهای اهریمنی و تخریبی وارد عمل می‌شوند. یعنی آنها منتظر این فرصت هستند که انسان در مقوله قیاس قرار بگیرد و شروع به قیاس بکند و به نتیجه متناقض برسد. آنها نیروهای خودشان را با تمام قدرت به سوی انسان گسیل می‌کنند. نیروهای منفی به کمک ما می‌آیند و با ما پیوند برقرار می‌کنند. این پیوندهایی که به علت خواسته نامعقول به‌وجود می‌آید در ابتدا خیلی خوشایند است چون ما به نتیجه می‌رسیم ولی بعدها که ادامه پیدا کرد و آن خواسته به انجام رسید، ما عذاب وجدان می‌گیریم. نیروهای منفی به ما گره خورده‌اند و به این راحتی نمی‌شود این گره‌ها را باز کرد، مثلاً اگر کسی بخواهد به سمت صراط مستقیم حرکت کند نیروهای منفی نمی‌گذارند. ما فکر می‌کنیم اگر به سمت بدی رفتیم هر موقع خواستیم به سمت خوبی حرکت کنیم کافی است توبه کنیم و همه چیز خودبه‌خود درست می‌شود. کسانب که وارد گروه مافیا می‌شوند، یک‌سری استعداد و خواسته‌ دارند که در حالت عادی حوصله انجام آن را ندارند، وارد گروه می‌شوند، به آنها کارهای خلاف و پول زیادی داده می‌شود. بعد از مدتی می‌گویند می‌خواهیم برویم و برای خودمان زندگی کنیم ولی مانع خروج‌شان می‌شوند و می‌گویند تو اینجا آمده‌ای و فقط جنازه‌ات از اینجا بیرون می‌رود، دیگر کنترل اراده و عقل دست تو نیست. تمام صور پنهان، دروازه‌های شهر وجود باز شده است، این نیروها برای خودشان لانه کرده‌اند و کالبد و ذهن انسان دیگر امن نیست، نمی‌خواهد تمرکز کرده و از طبیعت لذت ببرد.
مسئله اصلی همان مسئله انرژی است، ما برای رسیدن به خواسته‌های خود به انرژی نیاز داریم. خداوند به انسان می‌گوید: اگر شما یک کار نیک انجام دهید من ده برابر آن را به شما می‌دهم. خدا اول کار انسان را می‌بیند و بعد به او پاداش می‌دهد ولی شیطان اول پاداش می‌دهد و بعد ده برابر پس می‌گیرد. وقتی انسان در کارهای شرّ وارد می‌شود و با نیروهای بازدارنده معامله می‌کند، اینطور عمل می کنند که همان اول پول را به انسان می‌دهند ولی بعدا چند برابر پس‌می‌گیرند.
انسان به تنهایی خودش نیروی خاصی ندارد، اگر بخواهد در محیط اطراف تغییراتی به وجود بیاورد، باید یک‌سری نیروها در اختیار انسان قرار بگیرند و تحت فرمان او باشند. جن‌هایی که می‌گویند، داستان نیستند، واقعی هستند. این‌ها در اختیار انسان قرار می‌گیرند و با کمک آنها در ذهن انسان‌های دیگر، اختلال به وجود می.آورد و در کارهای آنها دخل و تصرف می‌کند. می‌تواند حواس انسانها را پرت کرده و اطلاعاتی را که متعلق به او نیست جمع آوری کنند، وقتی این کار را انجام داد آنها برایش مثل سربازهایی هستند که می‌روند جلوتر و زمینه را برای او باز می‌کنند و آن خواسته‌هایی که دارد به انجام می‌رسد. این وسط او معامله خودش را انجام می دهد و انسان هم به خواسته‌های پلید خودش می‌رسد. نیروها و قطب‌های منفی برای اینکه بتوانند در کائنات، سرزمین یا جایگاهی رشد کنند یک شرط اساسی دارند، اینکه در آن سرزمین آگاهی یا دانایی رشد نکند و مردم در جهل بمانند. مانند مسئله اعتیاد، اگر انسان نسبت به آن دانایی پیدا نکند درمان صورت نمی‌گیرد. مثلاً وقتی ما به کنگره می‌آییم احساس خستگی می‌کنیم، چیزی دریافت نمی‌کنیم، فکر می‌کنیم فایده‌ای ندارد و به نتیجه نمی‌رسیم، وقت‌مان تلف می‌شود. این احساس ناامیدی باعث می‌شود از جلسه خارج شویم و سیگاری بکشیم یا اینکه کلاً جلسه را ترک کنیم و به خانه برویم. اینها باعث می‌شود در جلسات حضور نداشته باشیم. حال اگر ترس در ما باشد چه می‌شود؟ می‌گویند: مهماندار باش قبول نمی‌کنیم یا میکروفن‌گردانی را به ديگری محول می‌کنیم، خدمت نمی‌کنیم و بهانه می‌آوریم. اگر منیت داشته باشیم نمی‌خواهیم کاری انجام دهیم و فکر می‌کنیم در شأن ما نیست. این عوامل باعث می‌شود کنگره را رها کنیم و از آموزش محروم شویم.
وقتی آموزش نباشد، اعتیاد می‌تواند به زندگی خودش ادامه بدهد. تمام این مواردی که گفته شد باعث می‌شود دانایی رشد نکند و تمام آنها زیر سر نفس اماره است. مراتب قیاس به این صورت است که انسان ابتدا احساس می‌کند عدالت اتفاق نیفتاده، وقتی تصور می‌کند عدالتی وجود ندارد و خداوند عادل نیست، وارد بازی رسیدن به خواسته‌های نامعقول می‌شود. برای رسیدن به خواسته‌های نامعقول نیاز به ابزار دارد که توسط نیروهای بازدارنده در اختیار او قرار می‌گیرد. انسان به خواسته نامعقول خود می‌رسد و سپس نیروهای منفی با کمک انسان به خواسته‌های خود می‌رسند زیرا انسان قدرت زیاد و هوش دارد، انسانی که در جهت نیروهای منفی حرکت می‌کند و سرشار از استعداد، هوش و توانایی است به کار نیروهای منفی می‌آید، نه انسانی که گیج است. نیروهای منفی با تمرکز بر روی چنین انسانی و از طریق کمک به او، جلوی رشد و دانایی و آگاهی را در زمین می‌گیرند.

نگارش: همسفر وحیده لژیون کمک‌راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
گردآوری و ویرایش: رابط خبری همسفر زهرا لژیون کمک‌راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ارسال: همسفر وجیهه لژیون کمک‌راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی وکیلی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .