دوباره طبیعت آمد تا آموزگار ما باشد. آموزگاری که بیمنت و بیمزد و پاداش که همیشه در اختیار ما قراردارد و چه آموزگار خوب و تحت فرمانی است که ذرهای از فرمان خداوند سرپیچی نمیکند. به طبیعت که مینگرم همه جا معلم میبینم. از گلهای کوچک بنفش که در زمینهای خشک میروید تا آسمان آبی پهناور.گلهای کوچک بنفشی که وقتی روی آن دقیق میشوم از خودم میپرسم: گل به این کوچکی چرا آنقدر دقیق و زیبا آفریده شده است؟ در این زمین خشک مگر چه کسی قرار است او را تماشا کند که آنقدر زیبا و همیشه آراسته است.
شاید اگر به زبان انسان سخن میگفت پاسخ میداد: من از فرمان خداوند پیروی میکنم، چه کسی مرا ببیند و چه نبیند؛ آن کسی که قرار است مرا ببیند میبیند و کسی که نخواهد مرا ببیند اگر بر روی دستان او میروئیدم هم مرا نمیدید؛ همچنان که هر روز معجزه را بر سر انگشتان خود میبیند و هیچ نمیبیند.
این آموزگار منظم که همان طبیعت باشد در بهار چه زیبا و مهربان و نوازشگر است. با نفس دل انگیز خود چه زیبا به همه چیز جان میبخشد و در تابستان چه سختگیر و حسابگر است؛ طوری که حساب قطرهقطره بارانی که روزی سخاوتمندانه به ما بخشیده است را پس میگیرد.
.jpg)
بهار که میشود در کنار هر شکوفه جوانه امید هم سبز میشود و چشمان من اگر انسان بود، انسانی تشنه بود که هر چه مینگریست از این همه زیبایی سیراب نمیشد که هیچ، تشنهتر هم میشد و از خود میپرسید: آیا یکبار دیگر بهار را میتواند ببیند یا این آخرین بار است؟ این چشمها خوب میدانند که چه باشند و چه نباشند بهارها میآیند و میروند و همه چیز در حرکت است؛ مانند چشمهای من که مدام در چرخشاند، اما چه چرخشی؟ در جست و جوی تاریکی میچرخد یا درجست و جوی روشنایی؟ به دنبال ناامیدی میگردد یا به دنبال امید؟ عینک بدبینی دارد یا عینک خوشبینی؟ اگر خوب بنگرم که در کجا ایستادهام متوجه خواهم شد.
نویسنده: همسفر سعیده رهجوی کمکراهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر پریسا (مرزبان خبری)
ارسال: همسفر سعیده رهجوی کمکراهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
788