English Version
English

درخت کاشتن حرکتی است برخلاف مصرف‌کنندگی

درخت کاشتن حرکتی است برخلاف مصرف‌کنندگی

چهاردهمین جلسه از دورۀ پانزدهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی گنجعلی خان کرمان؛ با استادی کمک راهنما مسافر محسن ، نگهبانی  مسافر محمدرضا و دبیری مسافر سجاد با دستور جلسه اول : «درختکاری» و دستور جلسه دوم : «تولد سه سال رهایی کمک راهنما مسافر سینا» پنجشنبه ۱8 اسفند ماه ١۴٠١ ساعت ١٧ آغاز به کارکرد.

ســخنان استاد:

دستور جلسه اول:

سلام، خوشحالم که یک‌بار دیگر در شعبه گنجعلی خان در خدمت شما هستم.
امروز راجع به دوتا دستور جلسه صحبت می‌کنیم؛ دستور جلسه اول راجع به هفته درختکاری است و دستور جلسه دوم راجع به سومین سالروز رهایی کمک راهنمای محترم لژیون دهم آقا سینا است، در کنگره دو وادی عملی داریم که یکی از آن‌ها وادی دوازدهم است، خاطرم هست که یک سال در امتحان کمک راهنمایی سؤال همین بود که وادی‌های عملی کتاب چهارده وادی کدام هستند؟! من وقتی به کنگره می‌آیم قرار است چهارتا ارتباط را درست کنم، ارتباط با خود، ارتباط باخدا، ارتباط با خلق و ارتباط با خلقت، درواقع چهارتا ((خ)) است؛ خود، خدا، خلق، خلقت، آن صدمه و آسیبی که به خودم و اطرافیانم و حتی به هستی وارد کرده‌ام لازمه آن این است که آن را بازگردانم، این‌یک نمود و نمایشی است از ارتباط با خلقت، یک مصرف‌کننده همه‌چیز را برای خودش می‌خواهد، این هفته‌ای است که به من یادآوری کند که یک حرکت عملی برای اینکه مصرف‌کننده نباشم انجام بدهم، اگر یک نگاهی به درخت و میوه آن بیندازم متوجه می‌شوم که زندگی خودش را به من می‌دهد تا برای من خوراک فراهم کند این یعنی بخشندگی است.
من اگر بخواهم درعمل نشان بدهم که دیگر مصرف‌کننده نیستم، برای اینکه جریان حیات ادامه پیدا کند لازمه‌ی آن بخشندگی است، آن درخت میوه‌اش را برای خودش نگه نمی‌دارد و به دیگران می‌دهد که دیگران بهره‌مند بشوند.
اگر من بخواهم جریان عشق و محبت ادامه پیدا کند، لازمه‌ی آن این است که یک حرکتی برخلاف مصرف‌کنندگی انجام بدهم، درخت کاشتن حرکتی است برخلاف مصرف‌کنندگی.

دستور جلسه دوم:
دستور جلسه دوم ما در مورد تولد سه سال رهایی آقا سینا است، ابتدا یک پیامی از یکی از اساتید آقای مهندس می‌خوانم: ما بر آن هستیم که درخت نخل خانه خویش را به خوشه‌های رطب آباد کنیم و از شهد آن شربتی بسازیم که برآن‌ همه سیراب بشوند و در درازمدت در ذهن بسیاری از انسان‌ها باقی بماند، خانه‌ دل را روشن کن که خانه‌ دل با چراغ خود نور تابنده‌ای به خانه خدا می‌دهد، فکر می‌کنم نمود این پیام در وجود آقا سینا و خانواده‌ی کنگره‌ای ایشان است که اخیراً هم عضو جدیدی به آن‌ها اضافه‌ شده و این اضافه شدن عضو جدید هم‌ زمان با سه سال رهایی آقا سینا است که بسیار مبارک و فرخنده باد، من زمانی حالم خوب است که بتوانم حال خانواده‌ام را خوب کنم، بتوانم حال لژیون را خوب کنم، آقای مهندس یک‌جمله‌ای دارند که میگویند: تا زمانی که چیزی نداشته باشی نمی‌توانی چیزی را ببخشی، سرزندگی و شادابی و پرتلاش بودن و خستگی‌ناپذیری از ویژگی‌های ایشان است، موفقیت‌هایی که در این‌یک سال به دست آورده  است یک دنور و یک کمک راهنما تحویل کنگره داده است و این نشانه‌ی بالنده بودن آن لژیون و نشانه‌ی موفقیت است، یادم هست که زمانی آقا سینا وارد لژیون من شد، دوران طلایی لژیون من بود که چهار یا پنج نفر از آن‌ها به درجه کمک راهنمایی رسیدند.
برای اینکه سفر دوم یک رهجو سهل و آسان بشود لازمه‌اش این است که آن تلاش و کوشش را در سفر اول انجام بدهد، زمانی که آقا سینا شش یا هفت ماه سفر بود مشکلی برایش به وجود آمده بود که با ایشان صحبت کردم و حل شد و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم که چنین روزهایی را بتوانیم ببینیم، امیدوارم همیشه شاهد این موفقیت‌ها و جشن گرفتن‌ها باشیم و آقا سینا و خانواده محترمشان هر جا هستند سلامت و شاد باشند.
متشکرم که به صحبت‌های من گوش دادید.

سخنان کمک راهنما مسافر سینا:

سلام ، خدا را شاکر و سپاسگزارم که توفیق داد در این جایگاه باشم، در ابتدا از آقای مهندس و خانواده محترمشان و تمام کسانی که این بستر را فراهم کردند که من سینا به درمان برسم تشکرم میکنم، از ابراز محبت شما دوستان متشکرم و امیدوارم خداوند هیچ‌گاه دست مرا از این مسیر کوتاه نکند، از راهنمای بزرگوارم آقای نقدی تشکر می‌کنم خصلتی که ایشان دارند این است که با قهر کوچک خود، رهجو را تربیت می‌کنند و با اخم خود به رهجو می‌فهماند که کار اشتباهی را انجام داده است، آقای نقدی جای پدر بنده بودند و در سفر اول زحمات زیادی برای من کشیدند، انشا الله همیشه آرامشی مثال‌زدنی داشته باشند.
همچنین از راهنمای درمان سیگارم آقای مجید زنگی‌آبادی ممنونم که امروز در جشن حضور دارند انشاالله بتوانم زحمات ایشان را جبران کنم، به ‌رسم ادب از راهنمایان همسفرانم تشکر می‌کنم سرکار خانم مهدیه و سرکار خانم مهری که امروز لطف کردند و در این جشن حضور پیدا کردند.
من امروز به دلیل حضور همسفران روی ابرها هستم و یادم است که در سفر اولم اولین باری که استاد جلسه نشستم همسفر نداشتم از خداوند خواستم که توفیق حضور همسفر را به من بدهد و این مهم بعد از سه سال محقق شد، من اگر بخواهم از خودم بگویم به‌ واسطه نداشتن پدر یک بچه بی‌مسئولیت بار آمده بودم و هر چه که می‌خواستم برای من فراهم بود، من به ‌واسطه اینکه درسم خوب بود و بودن مهر مادری و نبودن قهر پدری من همیشه از محبت دیگران سوءاستفاده می‌کردم، در پیش‌دانشگاهی در خوابگاه زمانی که مشروب آوردیم به خوابگاه، ما را ازآنجا اخراج کردند و تمام کسانی که آن زمان در کلاس ما بودند در دانشگاه شریف قبول شدند و من آن ایام حال خرابی زیادی داشتم اما به دلیل نداشتن پدر، کسی مرا بازخواست نمی‌کرد، همین سوءاستفاده گری من باعث شد که به دنیای تاریکی وارد شوم، در زمان مصرف‌کنندگی توسری زیاد خوردم و در زمان کارم به دلیل اینکه نمی‌توانستم صبح مصرف کنم به تریاک خوراکی روی آوردم همه قید مرا زده بودند و حتی رئیسم می‌گفت بذارید هر کاری می‌خواهد بکند ساعت ۷ صبح می‌رفتم در ماشین می‌خوابیدم تا ۲ بعدازظهر و این روند تا جای ادامه پیدا کرد که مرا به سیستان و بلوچستان منتقل کردند.
یادم می‌آید روزی که می‌خواستم به سیستان بروم در پایانه کرمان گریه می‌کردم و می‌گفتم خداوندا این حق من نیست که همسر و فرزندم در این شهر تنها باشند و من به شهر غریب بروم ولی بعد که به کنگره آمدم متوجه شدم که این رحمت خداوند بود نه لعنت خداوند، بعد از ۳-۴ سال به کرمان بازگشتم متوجه شدم که همکاران من که مصرف‌کننده بودند با آزمایش عدم اعتیاد اخراج شده بودند و این رحمت خداوند بود که من آن را لعنت می‌دانستم من نمی‌دانم چه وقت مصرف‌کننده شدم و چه وقت وارد کنگره شدم و انگار که در جهنم بودم و در کنگره چشمانم را باز کردند و دیدم که در بهشت قرار دارم، سال ۹۷ به این مسائل فکر می‌کردم که چقدر خرابکاری کرده بودم و چه دل‌هایی را شکسته بودم و چه تخریب‌هایی را به وجود آورده بودم، باعث شد که ناامیدی به سراغ من بیاید و حال خیلی خرابی داشتم، یک ماه سفر بودم که در لژیون آقای نقدی در مورد وادی دوم در مورد عنوان آن مشارکت کردم و گفتم که من وادی دوم را قبول ندارم، من این‌همه رنجاندم، تخریب داشتم، اطرافیانم را اذیت کردم، چگونه ناامید نباشم؟چگونه امیدواری داشته باشم و چگونه این مسائل را درست کنم؟ در جواب مشارکت من به من یاد داده شد که باید صبر داشته باشم و همه‌چیز گلستان می‌شود، به قول آقای مهندس درختی که از دیوار بالا میزند خودش را به بقیه نشان می‌دهد و تمام مسائل و صفات گذشته با صبر تغییر می‌کند و با ورود من به کنگره کم‌کم ورق برگشت، از گفته‌های جناب مهندس این است که من آنقدر تغییر می‌کنم تا بقیه مجبور به احترام گذاشتن من شوند، سفر اولم شاید دو روز خانواده‌ام را نمی‌دیدم و در ساعات بیکاری هم به کتابخانه می‌رفتم و سی دی می‌نوشتم و برای درمان وقت گذاشتم و قدم‌هایم را محکم برداشتم.
در اواخر سفرم بحثی پیش آمد و همسفرم تقاضای طلاق کرد و راهنمای من آقای نقدی که گفتند این گرد و بادی است که آمده همه‌چیز را از ریشه دربیاورد و این موضوع منتفی شد، از همسفرم تشکر می‌کنم که حال خرابی من را تحمل کرد و خدا را شکر درمان شدم.
در سفر دوم در زمان کرونا بود که در قسمت اوتی شروع به خدمت کردم، قبل از امتحان کمک راهنمایی در لژیون آقای نقدی در امتحان قبول شدم، از همان اول می‌خواستم که لژیون دهم را راه‌اندازی کنم، من این را می‌دانستم که کسانی برای درمان من آستین بالا زدند و اکنون نوبت من است، اگر من وقتم را برای دیگران خالی نکنم آن افرادی که باید به‌ واسطه من به درمان برسند با کم کاری من هیچ‌گاه اذن آن‌ها صادر نمی‌شود و حال خرابی‌هایی که آن‌ها در خانواده خود دارند نصیب حال من می‌شود و چه‌بسا افرادی که می‌توانستند خدمت کنند و نکردند.
خداروشکر که توانستم در قسمت کمک راهنمایی خدمت کنم و زمانی که می‌بینم بچه‌های کوچک به همراه پدر و مادر به کنگره می‌آیند باعث می‌شود که انرژی بگیرم و قوت قلبی برای ادامه راه من باشد.

سخنان راهنمای همسفر زهره خانم مهدیه:

سلام، بسیار خداوند را سپاسگزارم که به واسطه این تولد در جمع شما حضور دارم. اول، این تولد را به بنیان کنگره و به خانواده محترمشان تبریک می‌گویم. به کمک راهنمای بزرگوار آقا محسن و خانم مهری عزیز و همسفر محترم خانم زهره عزیز و فرزندان نازنینشان و همچنین خانم سیمای عزیز و به تمامی خدمت‌گزارانی که در کنگره حضور دارند و هستند و در ادامه خواهند بود تبریگ می‌گویم و تبریک ویژه به کمک راهنمای بزرگوار خودم خانم سحر عزیز که نتیجه زحمات ایشان به ثمر نشسته است، در مورد خانم زهره این را بگویم که وقتی وارد کنگره شدند (با اینکه مسافرشان، سفر دومی بود) ناامید بوده و حتی به خودشان نیز امیدی نداشتند که در کنگره بمانند یا در جایگاه‌ها خدمتی داشته باشند اما واقعاً در کنگره معجزه اتفاق می‌افتد. خانم زهره در سفر اول فرمان‌بردار بودند و سی‌دی‌هایشان را کامل نوشتند در لژیون نیز حضور مداوم داشتند و حتی وقتی وارد سفر دوم شدند در جایگاه مرزبانی، در شعبه کریمان شروع به خدمت کردند در حقیقت ایشان با شرایط سخت بارداری و با بچه کوچک در کنگره ماندند. من خودم از ایشان آموزش می‌گیرم.

از آقا سینا مسافر محترمشان سپاسگزارم که اجازه دادند خانم زهره خدمت کنند، از فرزندان عزیزشان هم تشکر می‌کنم که در شعبه کریمان آرام و خوب هستند و باز هم به آنها تبریک می‌گویم.
پیام این تولد مرا به یاد سخنی از آقای امین می‌اندازد که می‌گویند زمانی که خانواده در کنگره و در کنار مسافر حضور دارند، هم‌حسی به وجود می‌آید و حرف یکدیگر را می‌فهمند و این شادی و انرژی مختص کنگره نیست بلکه بیرون از کنگره هم جریان دارد.
خانم زهره با شرایط سخت در امتحان کمک‌راهنمایی شرکت کردند و در بخش راهنمای تازه‌واردین قبول شدند، من برای خانواده محترمشان و عزیزانی که امروز اینجا حضور دارند بهترین‌ها را از خداوند خواستارم و إنشاءالله در مسیر کنگره ثابت قدم باشند.

سخنان راهنمای همسفر سیما (خواهر سینا) خانم مهری:

سلام دوستان، اول خداوند را شکر می‌کنم به واسطه این رهایی، تولد و این جشن زیبا توانستم در این مکان در کنار این عزیزان حضور داشته باشم. به آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریگ می‌گویم. به آقا محسن بابت پرورش چنین رهجویی که خدمت‌گزار هستند و نیز به آقا سینا، خانم زهره عزیز و فرزندانشان، خانم مهدیه عزیز و خانم سیمای عزیز تبریک می‌گویم و خوشحالم که امروز عزیزان را در کنار هم می‌بینم.
برای تولد یک‌سال رهایی آقا سینا، سیما حضور داشت اما به عنوان یک همسفر، حضور چشم‌گیری نداشت و خوشحالم که امروز آقا سینا به خواسته دلشان رسیدند و همه همسفرانشان در کنار هم حضور دارند و یک خانواده کنگره‌ای هستند.
صحبت‌های آقا سینا، به نظر من می‌تواند برای هر یک از ما خیلی اثر‌گذار باشد و نشان دهد که کنگره یک جای مقدس و یک راه مستقیم است؛ همان راهی که ما می‌توانیم به وسیله آن به صلح برسیم مصرف‌کننده‌ای که شاید در خانه خودش هم کارتن‌خواب باشد و در زندگی‌اش آشفتگی داشته باشد اما با تغییراتی که انجام می‌دهد و حتی بعد از اینکه سفر دومی شد همسفرش همراهش به کنگره بیاید و بتواند خدمت کند و در یک جایگاه قبول شود. إن‌شاءالله خانم سیمای عزیز هم که در کنار خانواده است و فروردین ماه هم به رهایی می‌رسد تلاش کند و در جایگاه‌ها قبول شود.
من فکر می‌کنم این تولدها اکثراً اشک‌ها و لبخندهاست و از سر ذوق ریخته می‌شود و به واسطه حال خوبی است که به وجود می‌آید و هر یک از ما این را تجربه کرده‌ایم. همه این اتفاقات خوب در کنگره رخ می‌دهد و همه اینها را اول مدیون خداوند هستیم و بعد آقای مهندس و کمک‌راهنمایانمان.
آنهایی که امروز به عنوان تازه‌وارد آمده‌اند این پیام را دریافت کنند که راه و مسیر، مشخص و درست است فقط خواسته می‌خواهد، تلاش می‌خواهد و إن‌شاءالله قدم بردارند و به خواسته دلشان برسند. قطعاً در این رهایی‌ها و تولدها همه شریک هستند و آن حس و حال خوب را دریافت می‌کنند.

سخنان همسفر سینا خانم زهره (همسر):

سلام، خداوند را شاکر و سپاس‌گزارم که توانستم در جمع دوستان با عشق کنگره ۶۰ باشم. من هم در ابتدا از آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار تشکر می‌کنم که بستری را به وجود آوردند که یک روزی به اینجا بیایم و در روی صندلی قرار بگیرم و به حال خوب برسم. از بنیان‌گذار شعبه گنجعلی‌خان و کریمان آقا علیرضا و خانواده محترمشان بسیار تشکر می‌کنم، همیشه شاهد زحمات ایشان هستیم برای اینکه شعبه‌های بیشتر و بهتری در شهر کرمان داشته باشیم. از خانم سحر عزیز که بخش همسفران کرمان را تشکیل دادند سپاس‌گزارم. اگر از خودگذشتگی و فداکاری ایشان نبود قطعاً منِ زهره الان در این جایگاه قرار نداشتم. از کمک‌راهنمای بزرگوار مسافرم آقای نقدی و همچنین از راهنمای سیگار مسافرم آقای مجید زنگی‌آبادی بسیار تشکر می‌کنم که آرامش نسبی که الان داریم مدیون آموزش‌های این بزرگواران است. از کمک‌راهنمای بزرگوار خودم خانم مهدیه عزیز بسیار تشکر می‌کنم که آرامش امروزم بخاطر آموزش‌های ایشان است، دستشان را می‌بوسم و همچنین از مسافر عزیزم تشکر می‌کنم که اجازه دادند که در کنارشان حضور داشته باشم و خدمت کنم و همین‌طور از فرزندان عزیزم سپاس‌گزارم که همیشه همکاری کردند تا من بتوانم به کنگره بیایم و خدمت کنم. از تمامی خدمت‌گزاران کنگره ۶۰ به‌خصوص مرزبانِ همسفران شعبه کریمان، خانم سیما بسیار تشکر می‌کنم، امروز جای‌ ایشان در بین ما سبز است و من خیلی خوشحالم در کنار هم خدمت می‌کنیم و از ایشان آموزش می‌‌گیرم.
زمانی که مسافرم به کنگره می‌آمدند من همراه ایشان نبودم و وقتی از فضای کنگره صحبت می‌کردند و می‌گفتند به کنگره بیا من قبول نمی‌کردم و می‌گفتم: چرا باید بیایم؟! کنگره مال کسی است که مصرف کننده است و یک همسفر چرا باید بیاید؟! و زمانی رسید که مسافر من به درمان رسیدند و رها شدند و من به اصرار ایشان وارد کنگره شدم اما چون خودم خواسته‌ای نداشتم و به اصرار ایشان آمده بودم، یک ماه نشد که به بهانه‌های مختلف از کنگره رها شدم و باز یک‌سال و نیم یا دو سال بعد که مسافرم در آزمون کمک‌‌راهنمایی قبول شدند به اصرار ایشان وارد کنگره شدم.
زمانی که به سمت کنگره حرکت کردیم به خودم گفتم: زهره این دفعه را مانند سری قبل نکن! هر قدر که جلوتر آمدم و آموزش‌ها را دریافت کردم، این خواسته در من قوی تر شد و من در کنگره ماندگار شدم و جواب سوألم را که همیشه می‌گفتم: چرا من به عنوان همسفر باید بیایم؟ را گرفتم و فهمیدم که کنگره فقط برای مسافر نیست و اگر یک همسفر به کنگره می‌آید به‌خاطر مسافرش نیست بلکه به‌خاطر حال خودش است.
خدا را شکر که در سفر اولم فرمان‌بردار بودم، آمدم و محکم قدم برداشتم. همیشه در سفر اول با اینکه هیچ آگاهی از خدمت مرزبانی نداشتم اما خیلی عاشق این خدمت بودم و دوست داشتم آن را تجربه کنم و خدا را شکر که فقط یک ماه پس از رهایی‌ام برای این جایگاه انتخاب شدم و الان اگر در این جایگاه هستم و در کنگره حضور دارم و خدمت می‌کنم فقط مدیون خانم مهدیه و آموزش‌های ایشان است. خیلی خوشحالم که این خدمت را دارم، درست است که آقای مهندس می‌گویند‌ «خدمت مرزبانی راه رفتن روی گدازه‌های آتش است» اما به قدری شیرین است که چند روز پیش که با خانم سیما (دیگر مرزبانِ شعبه کریمان) در این مورد صحبت می‌کردیم؛ اینقدر که در این جایگاه‌ها آموزش می‌گیریم می‌گفتیم ای کاش دوره مرزبانی نیز مانند کمک‌راهنمایی ۴ ساله بود. در حقیقت آنچه که انسان را به تکامل می‌رساند و نقطه تحمل او را بالا می‌برد خدمت به مردم است.
همینطور که در خدمت مرزبانی بودم، تلاش کردم تا خود را برای آزمون کمک‌راهنمایی نیز آماده کنم و نهایتاً در بخش راهنمای تازه‌واردین قبول شدم. خدا را شکر می‌کنم و همه اینها را مدیون آقای مهندس و آموزش‌های نابشان هستم و همیشه از خداوند می‌خواهم روزی نباشد که از کنگره دور باشیم زیرا اینجا قطعه‌ای از بهشت است که در روی زمین قرار گرفته است.
از خانم مهری تشکر می‌کنم که حضور داشتند و همچنین از خواهر همسرم سپاس‌گزارم و به هر روی این عزیزان تبریک می‌گویم.

سخنان همسفر  سینا خانم فاطمه (دختر) :

سلام، من از آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار تشکر می‌کنم که چنین بستری را فراهم کردند تا پدر من درمان شود، از کمک‌راهنمای پدرم آقای نقدی و کمک‌راهنمای مادرم خانم مهدیه تشکر می‌کنم.

سخنان همسفر سینا خانم سیما (خواهر):

سلام، خوشحالم که یک روز دیگر در کنگره حضور دارم و آموزش می‌گیرم و همچنین از حضور شما انرژی می‌گیرم. در ابتدا از آقای مهندس و خانواده ایشان تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کردند تا ما آموزش بگیریم و به حال خوش برسیم. از آقا علیرضا و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که کنگره شصت کرمان را راه‌اندازی کردند و نیز از خانم سحر عزیز که بخش همسفران را راه‌اندازی کردند. از آقای محسن نقدی بزرگوار تشکر می‌کنم که با آموزش‌های خوب ایشان آقا سینا به رهایی رسیدند و حال خوش امروزمان را مدیون ایشان هستیم. از خانم مهری عزیزم خیلی‌خیلی تشکر می‌کنم که با محبت و مهربانی پذیرای من بودند و منِ سیما (که ۹ ماه پیش وارد کنگره شدم و سفر کردم) تغییراتم را مدیون خانم مهری عزیز هستم. از تمامی خدمت‌گزاران شعبه سپاس‌گزارم. از خانم زهره عزیز خیلی خیلی ممنونم. سال‌های اول زندگی مشترک هر کسی قطعاً باید بهترین سال‌های زندگی‌شان باشد ولی ایشان با یک مصرف‌کننده زندگی کردند و می‌دانم سختی‌های خیلی زیادی کشیدند، خانم زهره از شما خیلی ممنونم که صبوری کردید.
امروز در مورد موضوعی برای اولین بار صحبت می‌کنم و در حقیقت اعتراف می‌کنم! در کمد آقا سینا همیشه چند ادکلن خوشبو بود و در کمد من هم چند تا عطر مشهدی و عطر حرم که همه سوغاتی بودند. شبی در سال ۸۴ قصد رفتن به یک عروسی را داشتیم که سراغ کمد برادرم رفتم و فکر می‌کردم الان اگر در کمد را باز کنم از بوی ادکلن مدهوش خواهم شد اما در را که باز کردم فقط بوی تریاک به مشامم رسید، مقداری تریاک، یک پیک مشروب، یک بسته سیگار و سوخته. با خود فکر کردم اگر به مامان بگویم می‌گوید عروسی کنسل است برای همین تصمیم گرفتم فردا موضوع را مطرح کنم، البته اگر عروسی نرفته بودم خیلی بهتر بود. بعد از آن هر بار که می‌خواستم موضوع را به مادرم بگویم چون باور نمی‌کردم منصرف می‌شدم، تقریباً ۱۲ سال به همین منوال گذشت زیرا نمی‌خواستم باور کنم که آقا سینا مصرف‌کننده است اما مادرم از دیگران شنیده بود و چون مادر بود باور کرده بود. این عذاب وجدان همیشه با من همراه بود حتی تا وقتی که به کنگره آمدم. همیشه با خود می‌گفتم که تو به خاطر خودخواهی خودت که یک شب به عروسی بروی باعث شدی که برادرت مصرف‌کننده شود و مامان شب و روز غصه بخورد و زندگی به کام همسر و فرزندانش تلخ شود، باعث شدی که درس نخواند چون آقا سینا بسیار درس‌خوان بودند و مطمئنم که اگر مصرف‌کننده نمی‌شدند شاید رتبه دو سه رقمی در کنکور می‌آوردند و ۱۰۰٪ دانشگاه تهران قبول می‌شدند. حتی با اینکه رها شده بودند این عذاب وجدان با من بود چون هنوز آن حسرت به دل مامان من مانده که آدمی که اینهمه درس‌خوان بود چرا به دانشگاه نرفت تا اینکه در کنگره فهمیدم این تقدیر و خواست خدا بوده، شاید اگر دانشگاه رفته بودند، از نظر تحصیلات، موقعیت اجتماعی و درآمد جایگاه بالاتری داشتند ولی آن دانایی و آگاهی که در کنگره به دست می‌آورند را کسب نمی‌کردند، آن دعای خیرِ رهجو وقتی به رهایی می‌رسد، دیگر پشت سر خود و خانواده‌اش نبود. مطمئنم که به‌زودی شرایطش فراهم می‌شود و کنکور هم امتحان خواهند داد و خودشان و مامانم به آن خواسته قلبی می‌رسند.
در ارتباط با زمان مصرف آقا سینا، به دلیل اینکه از سال اول راهنمایی در مدرسه نمونه‌دولتی بودم و تا زمان دانشگاه حدود ۱۴-۱۳ سال در خوابگاه زندگی کردم، سختی دوران مصرف ایشان را درک نکردم اما مادرم و همسر ایشان متوجه این سختی بودند، در هر حال آن رابطه و حس خواهر-برادری میان ما شکل نگرفته بود و یک وقت‌هایی فکر می‌کردم که اصلاً برادر ندارم ولی پس از رهایی، ایشان واقعاً تلاش کردند و آن زمان‌هایی که از خانواده‌شان دریغ کرده بودند را در این سه سال جبران کردند. از همینجا به ایشان می‌گویم که خیلی‌خیلی دوستتان دارم و قطعاً شما بهترین و بهترین داداش دنیا هستید.

  • لژیون خدمتگزار: لژیون دهـم
  • نگارنده سخنان استاد: مسافر محمد پیرمحمدی (لژیون 3)
  • نگارنده سخنان مسافر سینا : مسافر مهران مرداپور (لژیون 10)
  • نگارنده سخنان همسفران : همسفر عفت (لژیون1)
  • ویرایش سخنان همسفران :همسفر فهیمه (لژیون 4)
  • عکس: مسافر سعید قاسمپور (مرزبان خبری)
  • ویرایش و بارگذاری: مسافر احسان دباغیان (لژیون 4)

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .