به نام قدرت مطلق ا...
لطفاً بهرسم کنگره خودتان را معرفی کنید
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر، آخرین آنتی ایکس مصرفی کوکائین 11 ماه به روش DST با داروی Opium سفر کردم استاد و راهنمای گرانقدرم آقای علیرضا زرکش، مدت رهایی 14 سال و 7 ماه.
لطفاً در ابتدا راجع به این 2 جمله که در ابتدای مقدمه کتاب عشق مرقوم فرمودید توضیح بفرمائید.
حقیقت بیان دارد و زبان بیان حقیقت، قلم است
چهر آشکار آن کلام و صورت نهان آن معناست.
من خیلی خوشحالم که امروز مهمان شما عزیزان در نمایندگی شادآباد بودم و به نظرم در نمایندگی شما خیلی حس و حال خوبی بود، ایجنت گرامی ، مرزبانان، راهنماها و باید به همه اعضا تبریک بگویم.
اول این نکته را بگویم که من در ابتدای کار ویراستاری اصلاً تصمیم نداشتم چیزی بنویسم تا اینکه خود آقای مهندس امر فرمودند که من برای کتابها مقدمه بنویسم و برای من نهایت لطف خداوند و محبت و عنایت مهندس بود که چنین شرایطی فراهم شد که اثری هم از من در کنار قلم توانای آقای مهندس باشد و نکته بعدی هم این است که من هیچ مطلبی از پیش آماده نکرده بودم و خود کتاب و ویرایش و مطالعه آن ، من را سوق داد به سمت اینکه چه جور مقدمهای بنویسم یعنی مثل حالت شعر میماند که اگر خودش نیاید شما نمیتوانی بسازی.
اما راجع به این 2 جمله میدانید که سبک و سیاق آموزش در کنگره 60 تفاوت اساسی با بحث مکاتب فلسفی در بیرون دارد مکاتب فلسفی یک الگوی کلامی دارند و لغات، الفاظ و معانی در قالب تعریفشده فلسفی همه دنیا میآید.
مثال: آنها بهصورت آشکار و پنهان ، لفظ و معنا میگویند و هر دو یک معنا دارد اما زبان ما با توجه به دستور زبانی که آقای مهندس و اساتید دادهاند بنابراین که دستور زبان ویژه خودمان است و آن چیزی که اینجا مطرح است در فلسفه میگویند آن چیزی که مطلق است تجلی دارد مثل خداوند، وقتی موجودیتی وجود دارد لاجرم خودش را نشان میدهد.
حقیقت، چون اساس یکی از آموزشهای ما در کنگره است و جزو مبانی تعریفی است که خیلی از بزرگان در فلسفه و عرفان راجع به آن صحبت کردهاند ولی هیچکس تعریفی مثل آقای مهندس و اساتید ایشان ارائه ندادهاند در زیبایی و سادگی، گفتهاند: حقیقت آن چیزی است که بوده، هست و خواهد بود و این نشان میدهد که ماهیتی مثل نفس دارد و ازلی و ابدی است.
برای اینکه قابلفهمتر باشد مثالی میزنیم، مثل جاذبه زمین، شما امروز 75 کیلو وزندارید دیروز هم همینطور و با همین شرایط کره زمین و با همین چگالی ، 300 سال دیگر هم 75 کیلو خواهی بود. جاری است ولی غیرقابل تغییر.
حالا بحث من درباره ماهیت کلام بوده در کتاب، گفتم هر جا حقیقتی وجود داشته باشد بیان دارد یعنی زبان خودش را پیدا میکند و این زبان بیان ، صورت آشکاری دارد که کلام و یا لفظ است و صورت پنهان آن معنا است و وقتی بهعنوانمثال میگوییم انسان همه اذهان بر اساس اشتراک درکی که دارند میفهمند که شما انسان را میگویی ونه موجود دیگری را و این میشود لفظ.
معنا چیست؟ وقتی انسان مطرح شد باید برویم صورت پنهانش را بشناسیدم یعنی وقتی انسان را گفتی اشاره کردی به موجودیتی که انسان نام دارد پس صورت پنهان هم لاجرم خواهد داشت و آن ماهیت نفسش هست که میگوییم حس دارد عقل دارد آرشیو دارد و...
بنابراین ماجرای حقیقت، عبارت است از روشنگری در صورت آشکار و صورت پنهان هر آن چیزی که موجودیت دارد.
هر ذرهای در هستی یکنفس دارد و چون صاحبنفس است خودش یک حقیقت است و چون به آن حقیقت اطلاق کردیم لاجرم باید بدانیم یک صورت آشکار دارد و یک صورت پنهان،
یک صحبتی است از جناب آقای مهندس مبنی بر اینکه شما اگر مطلبی را درک کرده باشید و بخواهی با مادربزرگت مطرح کنی باید درک کند ولی از دیدگاه دیگری گاهی این حرف مطلق نیست چون ما برای انتقال یک سری مفاهیم بهپیش زمینه نیاز داریم که آقای مهندس گفتند درست است.
مثلاً شما میخواهی انتگرال و مشتق به مادربزرگت یاد بدهی، میتوانی ، ولی نیازمند یکسری پیشزمینه است، شما با یک بچه 10 ساله نمیتوانی در خصوص زوایای سینوس و کو سینوس حرف بزنی زیرا این بچه باید اول ریاضیات پایه را آموخته باشد بنابراین به اعتقاد من مطالب و مفاهیم از یکجایی به بعد ساده شدنی نیست و یک درک تجربی نیاز دارد. مثال: میگویند عرفا اهل شهودند، انسان 300 سال دیگر متوجه نمیشود مگر اینکه شخص خودش بتواند به درجه ایی از دانایی برسد که آن را تجربه کند و درکی از ورای جهان مادی داشته باشد.
آقای مهندس پیامی را حدود 3 سال قبل خواندند از زمامدار راستی که شادمانی با انسان است، در زمین آموزش داده میشود، آنگاهکه به درجهای از تکامل و تعادل رسید زوجه خویش را در سماء جذب مینماید بعد گفتند بروید 500 سال فکر کنید ، ببینیم متوجه میشوید که چه گفته است ؟!
کلمات خیلی ساده است و البته اگر 100 تا فیلسوف بیایند محال است متوجه شوند مگر اینکه کلیدها را حکیم ب الهی بدهد.
کلیات این است که هر چه توسط قدرت مطلق در هستی خلقشده است به قول عوام اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان حتی یک موجود تکسلولی (آمیب) همه صاحبنفس هستند و نفس آن چیزی است که تعیین موجودیت مینماید در ظاهر و باطن و خواسته دارد و این شامل همه هستی میشود و باید بدانیم هر چیزی که به وجود آمده حقیقت است و ماندگار ابدی و ازلی است و یک صورت آشکار دارد و یک صورت پنهان.
س: اولین باری که آقای مهندس به شما اعلام کردند برای ویراستاری کتابها ، چه حسی داشتید؟
همیشه گفتهام که احساس پرواز داشته و هنوز هم دارم و فلسفه آن این است که وقتی شاگرد از طرف استاد مورد محبت قرار میگیرد یک انرژی خیلی عظیمی در آن نهفته است و من همیشه سپاسگزار خداوند و آقای مهندس بوده و هستم و سعی کردهام سپاسگزار این اعتماد باشم و هیچوقت وارد دایره خود گمکردگی نشوم لطف خداوند بود که اگر اندک توانائی دارم در این زمینه بکار بگیرم.
صفات در اختیار شما نیستند، شما یک اعمال و نگرشی پیدا میکنید که یک صفت شمارا جذب میکند بهعنوانمثال شما از منزل میایید بیرون در یکدست گلدان و در یکدست زباله، زباله را کجا میاندازی؟ قطعاً سطل زباله . این قائده به شما میگوید اگر رفتار و کردار و اعمال تو بد باشد نمیتوانی خوبیها را جذب کنی.
س: لطفاً میزان شناخت خودتان را از دیدبانهای عزیز و حستان را راجع به آنها بفرمائید.
پاسخ این سؤال شما برمیگردد به سابقه حدود 16 ساله بنده در کنگره 60 و طبیعی است که دوستان عزیز را از نزدیک میشناسم و بهواسطه جایگاه خدمتی که داشتم از نزدیک با این عزیزان کارکردام ، 5 سال دستیار آقای تراب خانی بودم با استاد امین دژاکام در موسیقی و جهانبینی کارکردهام آقای خدامی و آقای سلامی و... بهواسطه آشنایی با ایشان گفتم که بینظیرند، مردان شگفتانگیز، خدمتگزار، بیادعا، پاک و پرمحبت و اگر به این افراد نزدیک شوید بیشتر متوجه میشوید . بهعنوانمثال وقتی به آقای تراب خانی نزدیک شدم دیدم چقدر دلش بزرگ است، چقدر با کنگره آشناست، چقدر اعتیاد را میشناسد و مصرفکنندهها را و چقدر راهنماها را خوب میشناسند و بهواسطه سالهای زیاد حضور، بسیار کارآزموده و دنیادیدهاند و به همیه آنها ارادت دارم و به عبارتی هرکدام یک گل هستند از یک باغ و هرکدام یکرنگ و بوی خاصی دارند ولی در اینکه بنیان همگی از محبت است و در وسعت دل و دریادلیشان من شک ندارم.
س: نظرتان در خصوص موسیقی و جهانبینی چیست؟
جهانبینی به نوع نگاه و نگرش ما مرتبت است و هر آن چیزی که با اندیشه سروکار داشته باشد در آن دخیل است و مثل یک سؤال بزرگ فراگیر است مثلاینکه سؤال کنید غذای خوب چقدر در روحیه شما اثر دارد؟
ما در خصوص موسیقی پیامداریم از استاد سردار: صوت را قدر بنهید و موسیقی صوت بسیار معنیدار است
با موسیقی شما گویی بهجایی فراخوانده میشوید که نمیدانید کجاست ولی حس و حال خوبی از آن دریافت مینماید که نمیتوانید تعریف کنید چون صوت و موسیقی جزو مجردات است .نقاشی جزو مجردات نیست چون شما با قلم، رنگ و بوم سروکار دارید یک آوا مثل بوی گل است و نمیتوان آن را تعریف نمود الا اینکه آن را حس کنی و دریافتی از آن داشته باشید بنابراین هر کس که دارای دانش جهانبینی باشد بدون شک ارتباطش با موسیقی عالی است و به عبارتی کسی که موسیقی دوست ندارد در دایره انسان تعریف نمیشود.
س: لطفاً در خصوص خاطره دریافت وادی چهاردهم بفرمائید.
آقای مهندس برای نگارش وادی چهاردهم تشریف بردند چالوس و گفتند برگشتم خبر میدهم پس از چند روزی برگشتند با بنده کمترین تماس گرفتند و فرمودند بیا من هم که مترصد بودم سریع رفتم و دستنوشتهها را دادند و گفتند برو.
اصلاً پایم روی زمین بند نبود چون بسیار منتظر بودم ، ولی ، طاقت نیاوردم تا منزل صبر کنم در کنار بزرگراه توقف کردم و تا 11 شب داشتم مطالعه میکردم و به معنای واقعی هیجانزده بودم چندین بار وادی چهاردهم را خواندم یکبار گریه میکردم و یکبار میخندیدم البته بیدلیل نبود چون من در خصوص مبانی فلسفی و عرفانی سابقه مطالعه و تحقیق داشتم و مثل کسی بودم که گشته بود و پیدا نکرده بود و بهیکباره گمشدهام را پیداکرده بودم و وادی چهاردهم عجیب بود چون در طول تاریخ ، تعریفی اینچنین هیچکس نیاورده بود و به عبارتی ریاضیات و مثلثات محبت را آقای مهندس ارائه نمودند و به قول ایشان کنگره بر مبنای مثلثات بناشده است.
در خاتمه از حضور جنابعالی در نمایندگی شادآباد که باعث آموختن همه ما بود کمال تشکر و امتنان راداریم.
- تعداد بازدید از این مطلب :
772