English Version
English

بستر و زمین کنگره به قدری حاصل‌خیز است که هر قدر هم در تاریکی‌ها باشید شما را به طرف روشنایی‌هدایت می‌کند

بستر و زمین کنگره به قدری حاصل‌خیز است که هر قدر هم  در تاریکی‌ها باشید شما را به طرف روشنایی‌هدایت می‌کند

هفتمین جلسه از دورۀ چهل‌وچهارم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ به استادی کمک راهنمای محترم مسافر اقبال، نگهبانی موقت مسافر حسین ، و دبیری موقت مسافر موسی با دستور جلسه "وظایف راهنما ورهجو " در روز دوشنبه هشتم اسفند ماه  ۱۴۰۱ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد،

سلام دوستان اقبال هستم یک مسافر. خداوند را شاکر هستم یک بار دیگر در این جایگاه قرار گرفتم تا بتوانم آموزش بگيرم و خدمت کنم، بنده به نوبه خود از جناب آقای مهندس از سردار و راهنمایان آقای مهندس سپاسگزارم، با راهنمایی‌های ایشان و رهجوی خوب بودن آقای مهندس این‌چنین بستری فراهم شد تا من اقبال بتوانم در این جایگاه قرار بگیرم و بتوانم از نقطه تاریک به سمت روشنایی‌ها حرکت کنم.
در باب دستورجلسه(وظایف راهنما و رهجو). در ابتدا من به عنوان یک رهجو اولین چیزی که در کنگره باید یاد بگیرم این است که من یک رهجو هستم، همه ما در هر پست وجایگاهی که هستیم در حال آموزش هستیم، وقتی پای صحبت دیده‌بانان عزیز می‌نشینید می‌گویند که دوست داریم بیشتر شنونده باشیم چون داریم آموزش می‌گیریم، این آموزش‌ها مطالبی که  به طور گسترده در کنگره است مانند نوشتارها، سی‌دی‌ها، جزوات، نوشتن و مشارکت کردن در مورد اینها و از همه مهم‌تر اجرایی کردن روی خودمان و در زندگی است و این مسیر را برای من هموار می‌کند تا بتوانم از تاریکی‌ها عبور کنم.
در نوشتارها می‌خوانیم که ما سه سفر داریم سفر اول از مصرف مواد تا قطع آن، سفر دوم از قطع مواد تا رسیدن به خود و سفر سوم از رسیدن به خود تا رسیدن به خالق خود
به عنوان یک رهجو وقتی در این جایگاه قرار می‌گیرم اولین سوالی که از خودم می‌پرسم باید این باشد که آیا من مسافر هستم و آیا سفر می‌کنم، در سفر اول از مصرف مواد تا قطع آن، این فقط سفر اول است ما شخصی داریم به نام مسافر و مسیری به نام سفر اول داریم و یک شخصی داریم به نام مسافر و مسیری به نام سفر دوم، وقتی من در کنگره قرار می‌گیرم آیا مسافر سفر اول هستم یا یک سفر اولی هستم، اگر مسافر سفر اول هستم یعنی یک مبدا دارم و یک مقصد مسیر حرکت و یک هدف دارم و حرکت می‌کنم و زمانی که حرکت کردم آن موقع می‌توانم بگویم که مسافر سفر اول هستم، وقتی وارد سفر دوم می‌شوم می‌گویم که من سفر دومی هستم فقط قطع مصرف کرده‌ام و در سفر دوم آمده‌ام، به فرموده جناب مهندس که می‌فرمایند همیشه به طبیعت نگاه کنید وقتی پای یک درخت کمی کود و آب می‌ریزید به شما میوه‌ مانند هلو، زردآلو، گیلاس و .... می‌دهد وقتی به اینها نگاه می‌کنی در‌میابی که خداوند هستی را به پای من مسافر ریخته است، کنگره و راهنم را در مسیر من قرار داده، کنگره وسیله‌ای است که من از تاریکی‌ها به سمت روشنایی‌ها حرکت کنم، آیا من این سفر را طی می‌کنم یا فقط درجا می‌زنم، آیا سی‌دی‌ها را می‌نویسم، آیا مشارکت می‌کنم

جناب مهندس می‌فرمایند که ما آدرس خودتان را به خودتان می‌دهیم، چگونه به عنوان مثال در سی‌دی اخیر می‌فرمایند که انسان‌ها سه دسته هستند مفلسین، آیا من جزو مفلسین هستم جز کسانی هستم که بی پول هستند می‌گویم نه در ادامه می‌فرمایند که دسته دیگر ثروتمندان هستند که این ثروتمندان هم دو دسته هستند، دسته اول کسانی که فقط حرف می‌زنند و زیاد گریه می‌کنند و دسته دیگر  کسانی هستند که بخشش می‌کنند، من باید وسط این مثلث قرار بگیرم و ببینم که به کدام سمت قرار دارم، جناب مهندس می‌فرمایند که باید اضافات خود را نگاه کنید به من مسافر وسیله‌ای به نام جهان بینی داده است که مانند سوهان می‌ماند که باید شروع کنم  در هر گوشه‌ای اضافه‌ای و زائدی دارم سوهان بزنم، جناب مهندس می‌فرمایند که در مورد صفات خداوند تحقیق کنید، در مورد صفات جناب مهندس اگر بخواهم بگویم، من اگر بخواهم به در خود و خانواده و جامعه بخورم باید شبیه کنگره شوم جنس من باید شبیه جنس کنگره شود.
بستر و زمین کنگره به قدری حاصل‌خیز است که هر قدر هم  در تاریکی‌ها باشید شما را به طرف روشنایی‌ها هدایت می‌کند، من خود را میگویم در تاریکی‌ها قرار داشتم زمانی که آمدم و در بستر کنگره قرار گرفتم  یک کمک راهنما شدم، پس وقتی شخصی که هزاران کیلومتر در تاریکی‌ها قرار داشته را به سمت روشنایی‌ها هدایت کرده و در مسیر روشنایی‌ها قرار داده یعنی اینکه این مسیر، مسیر درستی است، وقتی من تسلیم کنگره و راهنما باشم به طور قطع این اتفاق خوب برای من خواهد افتاد به شرطی وظایفی که برای من رهجو تعیین شده است را انجام بدهم، به‌ عنوان مثال سی‌د‌ی‌هایم را بنویسم با لباس سفید در جلسه حضور داشته باشم، سر وقت بیایم و بروم و یک الگوی خوب برای خودم و خانواده‌ام باشم.
من راهنما باید بخشندگی را به رهجوی خود یاد بدهم، باید از یک پنجم داروی خود بگذرم و به جهان بینی اضافه کنم، از یک‌پنجم مال خود بگذرم، زمانی که سبد قانون یازدهم به چرخش در می‌آید روی برنگردانم با تمام وجود حمایت کنم، چون دارد پیوند می‌زند این مسیر تمام صفات زشت را از من می‌گیرد و صفات خوب جایگزین آن می‌شود، از مواد و سیگار بگذر و ببخش و خدمتگذار باش.
اگر توانستم از مواد و سیگار خود بگذرم قطعا به روشنایی‌ها می‌رسم، حتما راهنما سر راه من قرار می‌گیرد، حتما یک جایگاهی را به من می‌دهند.

کنگره مانند بیرون نیست اینکه لیسانس بگیری، دکترا بگیری و بین زمین و آسمان قرار بدهند و ندانی چه کار کنی، در کنگره آموزش میگیری و پرورش می‌بینی  و زمانی که پخته می‌شوی به بالاتر سعود می‌کنی، چهارده ماه مرزبان هستی به محض اینکه پخته شدی شال را می‌گیرد و به جایگاه بالاتر سوق می‌دهد، چهار سال کمک راهنما هستی تازه متوجه شدی چه کار کنی با رهجو چکونه صحبت کنی شال را می‌گیرد و به پله بالاتر سوق می‌دهد تا بتوانی آموزش‌های بیشتری بگیری تا بتوانی خدمتگذار باشی و همیشه در حال خوش باشی.
از اینکه به صحبت‌های بنده گوش کردید ممنونم‌

تایپ: مسافر مهدی

مرزبان کشیک: مسافر مجتبی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .