اولین جلسه از دور نهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی اردبیل؛ ویژه مسافران و همسفران، به استادی مسافر"حجت" نگهبانی مسافر" طیب" و دبیری مسافر "هادی" با دستور جلسه "وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من" روز پنج شنبه 27 بهمن ۱۴۰۱ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز بکار نمود، در ادامه تولد اولین سال رهایی مرزبان مسافر ابراهیم را جشن گرفتیم.
سخنان استاد:
سلام دوستان حجت هستم یک مسافر.
خواهش میکنم برای رهایی خودمان از دست نیرومندترین دشمن خودمان که همان جهل و ناآگاهی خودمان هست ۱۴ثانیه سکوت کنیم و به خداوند بزرگ پناه ببریم. دستور جلسه امروز وادی سیزدهم هست و مهمترین بخش آن تأثیر وادی روی من هست.
حالا من نمیخواهم زیاد در مورد دستور جلسه صحبت بکنم،چون امروز یک تولد داریم.
فقط یک اشاره کوچک نسبت به وادی خواهم داشت .پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. اگر بخواهم این وادی را و تأثیر آن را روی خودم ارزیابی بکنم باید زندگیام را به دو بخش تقسیم بکنم.دوران دبیرستان خوب یادم هست که یک هدفی را برای خود تعیین میکردم و خیلی هم برای رسیدن به آن زحمت میکشیدم،تلاش میکردم،کل زندگیام درگرو رسیدن به هدفم بود.
ولی متأسفانه به آن لحظه که میرسیدم دیگر همهچیز برای من تمام میشد و احساس میکردم که دیگر هیچ هدفی ندارم. و این خیلی بد بود.باعث میشد تا اینکه تا یک هدف دیگری تعیین بکنم و در قبال آن حرکت کنم،یکی دو سال در رکود کامل بودم و این باعث میشد افسرده بشوم.
ولی وقتیکه به کنگره۶۰ آمدم دیدم که نه!واقعاً پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است و این باعث شد که من همیشه در تکاپو باشم،همیشه حرکت کنم و هیچوقت خودم را به یک نقطهبند نکنم.
کنگره ۶۰ این را به من یاد داد که بله اگر بر یک مسئلهای یا مشکلی فائق آمدی،بدان که در ادامه مسیر به مشکلهای دیگر و شاید هم بزرگتری برخورد خواهی کرد و این من هستم که هرروز با فرمانبرداری در کنگره و با آموزش دیدن و رعایت کامل قوانین خودم را قوی و قویتری تر کنم تا بتوانم با آرامش کامل در برابر مشکلات تصمیم بگیرم.
در کنگره ۶۰؛شخص اول بهعنوان یک تازهوارد،خودش را معرفی میکند و بعد از گذراندن ۳ جلسه یک نقطه میگذارند و دوباره شروع خط دیگری به نام سفر اول. ده ماه سفر میکنیم زحمت میکشیم و وقتی هم که پیش آقای مهندس میرویم یک نقطه میگذارند و میگویند پایان سفر اول،سرآغاز سفر دوم هست و این ادامه دارد و میآییم در ادامه دبیر میشویم نگهبان میشویم در قسمت او تی و...خدمت میکنیم و آموزش میبینیم و دوباره یک نقطه.
و آغازی دیگر این بار خدمت در مرزبانی و همینطور و کمک راهنمایی و ... درواقع پایانی ندارد.حتی به نظر من،به اعتقاد شخصی خودم بعدازاین زندگی که فعلاً هستیم و درکش میکنیم بازهم زندگی ادامه دارد!
سخنان استاد در مورد ابراهیم:
امروز تولد داریم تولد عزیزی که اگر این وادی را نفهمیده بود،اگر در زندگیاش کاربردی نکرده بود امروز این شال زرد بر گردنش نبود.من یادم هست که ابراهیم در اوایل که وارد کنگره شدند با یک شلوار ۶ جیب و با یک تیپ خاصی که داشت میآمد کنار پنجره مینشست،نه صحبت میکرد و نه چیزی،کلاً با خودش درگیر بود.
تا اینکه شروع کرد به سی دی نوشتن،راهنمایش هم طیب بود والان که مرزبان شدند بنا بر قانون کنگره راهنمای مرزبانیاش من هستم و این جایگاه استادی به من دادهشده است!!!
سیدیها را نوشت،خوب یادم هست،ابراهیم خیلی تغییر کرد طرز حرف زدن وضعیت ظاهری و ... فکر کنم در شش یا هفت ماه سفر بود که مشخص بود که این رهاییاش را میگیردو خدمتگزار لایقی هم میشود.
ابراهیم از کمک راهنمایی هم قبول شد و کاملاً این وادی را به نحو احسن درک و اجرا میکند،یک خدمتی را میگیرد و با عشق و علاقه به انجام میرساند و بعد نقطه دیگر فکر نمیکند که تمام شد ،بلکه برای هدفهای دیگر خدمتهای دیگر آموزشهای دیگر گامهای محکمترین برمیدارد که در آخر خودش و همه ما میدانیم که سرنوشتش چه رقم خواهد خورد.
بااینکه از شرایط فعلیاش هم باخبر هستم میبینم که چقدر فداکاری هم میکند تا علاوه بر دیدن آموزش به هم نوعان خود هم یاری میرساند و این یعنی که ابراهیم آدرس خودش را کاملاً از کنگره ۶۰ پیداکرده است و به خود رسیده است و برای رسیدن به قدرت مطلق از هیچ تلاشی دریغ نمیکند. انشا الله بعد از ۱۴ ماه دوره مرزبانیشان کمک راهنمای قوی و قدرتمند خواهد شد و این فقط خواستن میخواهد که در ابراهیم هست.
از اینکه به حرفهای بنده توجه نمودید از همه شما سپاسگزارم.

پیام تولد:
ابراهیم عزیز، شروع قدری مشکل به نظر می آید،اما در ادامه از نیروی وجودی و بخش کیهانی کاملا به نور می رسی و به اندیشه های خوب ، عمل خواهی نمود.
اولین سال رهایی ات پرشگون باد.
اعلام سفر:
تخریب چند سال، آنتی ایکس هروئین و شیشه، روش درمان دی اس تی، داروی درمان ot ، ورزش فوتبال ، راهنما آقا حجت، رهایی بیش از یکسال
رهایی سیگار 11 ماه
آرزوی مسافر: برای خودمان مکانی داشته باشیم.
سخنان مسافر ابراهیم:
فرصت بزرگی است که از همه عزیزان تشکر کنم. من در بدو ورودم باحال خراب وارد شدم و تصادفی و دربوداغان بودم. برای تازهواردانی میگویم که من قبلاً آنها بودم . این را میخواهم بگویم که برای کسب کالای باارزشی باید زحمت کشید. برای به دست آوردن حال خوش باید چیزهای منفی را کنار بگذاریم و با تلاش حرکت کنیم و ناامید نشویم. قبلاً به دنبال حال خوش با مواد مخدر بودم والان هم دارم اما این حال خوش با آن حال از زمین تا آسمان فرق دارد.
از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که بستری فراهم آوردند تا من که یک شخص لاابالی بودم اینجا درست بشوم. از راهنمایم تشکر میکنم. از آقا حجت تشکر میکنم که الآن در گروه مرزبانی ما را تراش و صیقل میدهند. آقای مهندس پاکت زیاد را ممنوع کردند وگرنه من به همه کمک راهنمایان شعبه پاکت میدادم و دستشان را میبوسیدم علیالخصوص آقا یعقوب که خیلی کمک کردند. مثل یک پدر بودند. آقا یعقوب من را به مسیر آوردند و همسفرم بودند. در آخر از همه شما تشکر میکنم.
سخنان همسفر یعقوب:
ابراهیم مثل برادرم هستند. خدار ا شکر آمدند و درمان شدند. قبلاً دوست بودیم و حالش خیلی خراب بود. من غیرمستقیم پیام را میدادم و بالاخره خودشان خواستند و آمدند. همت ابراهیم و خواست او برای درمان و رهایی خیلی زیاد بود و نتیجه آن را دید. مشکلات مالی دارد اما ایماندارم بهتر خواهد شد. خوب سفر کرد، خدمتگزار شد و در آزمون کمک راهنمایی باهم قبول شدیم. افتخار میکنم که در مسیر هست و حال خوش دارد و پیام راستین کنگره را دریافت کرد و همه اینها از برکات کنگره 60 هست.
نگارش: مسافر هادی
ارسال: مسافر طیب
- تعداد بازدید از این مطلب :
467