جلسه سوم از دوره هفدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶٠ ویژه مسافران نمایندگی شیروان با استادی مسافر حسن و نگهبانی مسافر صادق و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه « وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من » در روز یک شنبه 1401/11/23ساعت ١٧ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکرم که این فرصت به من داده شد تا این جایگاه را تجربه کنم ، اوایل که وارد کنگره شدم چون هیچ وقت آشنایی با اینجا نداشتم درکش برای من خیلی سخت بود ولی کم کم که آمدم اینجا یکی از کسانی بودم که همیشه خودم را با سی دی ها و جلسات مشغول می کردم. استاد امین می گوید نیاز ما در دل دیگران و نیاز دیگران در دل ما است، یعنی من نیاز داشتم به آموزش دیگران. وقتی آمدم اینجا دیدم شاید خداوند کنگره را سر راه من قرار داده که اولین کسی باشم که بیایم اینجا پیش شما دوستان بنشینم، گوش کنم ، نگاه کنم و از تجربیات شما دوستان استفاده کننم. زمانی که آمدم کنگره در سی دی ها ادو تا جمله استاد امین خیلی برای من جالب بود .یکی موضوع داشتن منابع اطلاعاتی در مسیر دانایی بود. یعنی من روز اول چون سواد آنچنانی نداشتم فکر میکردم دانایی من باید از سواد باشد اما زمانی که آمدم اینجا دیدم نه در کنگره ۶۰ منابع اطلاعاتی جامعی برای دانایی وجود دارد وادی سیزدهم میگوید پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است .من گذشته که مدرسه می رفتم در کلاس چهارم ابتدایی معلمی داشتم که اتفاقا در همین کنگره او را دیدم. یادم میآید من همان زمان هم سهل انگاری میکردمع و هیچ وقت درست تکالیفم را انجام نمیدادم. یک روز معلمم پرسید تو تکالیفت را اصلا مینویسی ؟ گفتم بله من نوشتم ولی دفترم خانه جا مانده است . گفت بیا سوار موتورم شو ، من را برد به خانه و به مادرم گفت دفترهای حسن رو بیاور.مادرم گفت نه دفتر و کتابی هست، نه خودکاری هست نه نقطه ای هست، هیچی نیست. واقعیتش را بگویم من یکی از آن کسانی بودم که بی نظم ترین بین شما دوستان بودم ولی وقتی زمانی آمدم کنگره اولین چیزی که یاد گرفتم این بود که باید نظم اینجا را یاد بگیرم .یعنی برمیگردد به همان وادی سیزدهم ، منابع اطلاعاتی من به خاطر آن تار هایی که به خاطر مصرف مواد مخدر دور خودم پیچیده بودم بسیار غلط بود پس دیدم اگر بخواهم از آنها راحت بشوم باید یک نقطه جلوی آن ها بگذارم و بیایم آموزش های اینجا را فرا بگیرم. شاید اولش باورش برای من سخت بود ولی کم کم دیدم که هر روز حال من بهتر میشود.من همیشه توی ذهنم بود که این ده ماه را تمام کنم دیگر به کنگره نمیآیم ولی وقتی وارد سفر دوم شدم دیدم هر روز بیشتر از روز قبل به اینجا نیاز دارم. وقتی می آیم اینجا میبینم خیلی انرژی دارم ،حالم خیلی خوب است. من توی کنگره ۶۰ هنوز یک روز حال خرابی ندیدم اصلا نمیدانم چیزی به اسم حال خرابی چی هست. من بالای ۴٠٠ یا ۵٠٠ سی دی خریداری کردم، هر روز و هر روز گوش میدهم ، باز هم میبینم نیاز دارم آموزش بگیرم. تمام انسانهای بیرون هم همین مشکل را دارند ، خود آقای مهندس میگویند ما با مشکلات بزرگ میشویم. دیشب برای من اتفاقی افتاد که اگر قبل از آمدنم به کنگره بود حال و احوال تمام خانواده را به خاطر یک مسأله کوچک خراب می کردم ، اما دیشب برای من انگار نه انگار که اصلا اتفاقی افتاده است. این هم به خاطر کنگره است. من آنقدر انرژی دارم اگر بگویند برو کنگره من یک ساعت زودتر هم بلند می شوم و می روم . نه آنکه بگویم هر روز می آیم اینجا، که اگر هر روز بیایم میشود تک بعدی. من وقتی آمدم اینجا خیلی عقب بودم ،الان هم با اینکه تمام سی دی های آقای مهندس را روز به روز گوش میدهم هنوز نمیتوانم بگویم که به روز هستم ولی میبینم که نیاز دارم . وقتی افرادی که می آیند اینجا خوب نگاه کنید ببینید بعد از یک ماه چقدر چهره شان عوض می شود و تغییر می کنند ، پس برای تبدیل شدن هم زمان نیاز است. مثال راهنما ها را ببینید ، اگر اینها ده ماه سفرشان تمام شود بروند و نیایند دیگر کنگره ای نیست .اما وقتی می آیند اینجا می بینند حالشان خوب است ، انرژی دارند ، از دیدن همدیگر هر روز لذت میبرند ، میبینند هیچ جای دیگری این انرژی را نمی گیرند.پایان هر نقطه سرآغاز دیگری است، همه چیز در حال گردش است ، در جهان هستی هیچ چیز در حال رکود نیست .در کنگره هم اگر بخواهم فقط اینجا بیایم گوش بدهم و دارو بگیرم و بروم هیچ تغییری نمیکنم اما زمانی که بیایم اینجا آموزشها را بگیرم، سی دی ها را بنویسم، اصلا نیاز نیست من بروم دنبال ضد ارزشها. شما همینجور که داری پلکانی شربت را کم می کنی همانطور هم پلکانی ضد ارزش ها کم می شوند. من خودم که ضد ارزش ها تمام وجودم را مثل تار عنکبوت پیچیده بودند ،جهل و نادانی و خیلی مسائل دیگر در من وجود داشتند، همه از دست من عاصی بودند ولی اگر الان به من بگویند کار ضد ارزشی بکن انجام نمیدهم چون من برای خودم زندگی می کنم و کاری به کار هیچ کسی ندارم. پسر من چند وقت پیش در تالار دعوا کرده بود برادرهای من آمده بودند می خواستند بروند دعوای دسته جمعی کنند اما من رسیدم گفتم نیازی نیست پسر من کتک خورده و هیچ اشکالی ندارد، اینها به خاطر آموزش های کنگره است ، به خاطر بودن کنگره، راهنما و آقای مهندس است. شما با خودتان فکر کنید اگر کنگره نبود مطمئنا من هم نبودم. شما که می آیید کنگره سفر اولتان تمام میشود و وارد سفر دوم میشوید، یک تازه وارد دیگر می آید و سفرش را شروع میکند. همانطور که دوران کودکی باشید بعدش میرسید به نوجوانی ، بعدش هم به سن بلوغ و همینطور زندگی ادامه دارد. حالا بستگی دارد مثلاً در دوره نوجوانی چه آگاهیهایی به دست آوردهام، حالا اگر هیچ دانشی به دست نیاورده باشم فردا هم بروم ازدواج کنم، دانشی هم که نداشتم، مطمئناً به مشکل میخورم. برای همین من همیشه با خودم می گویم خوش به حال کسی که مجرد است و می آید کنگره، اینجا آموزش ها را می گیرد ، حالش خوب میشود ، فردا که تشکیل خانواده بدهد هم بهترین زندگی را تشکیل می دهد، بهترین بچه ها را تربیت میکند. بیماری اعتیاد در کنگره خیلی موضوع ساده ای است ، خودم اصلاً فکرش را نمی کردم ولی الان بسیار حالم خوب است و انرژی زیادی دارم . در حالی که در گذشته بسیار آدم نادانی بودم و الان متوجه می شوم چه کارهایی کرده ام و چه حال خرابی هایی برای خودم و اطرافیانم درست کرده بودم.
تایپ:مسافر مهدی لژیون 3
ارسال:مسافر پرویز لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
428