هشتمین جلسه از سری یازدهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی اردستان با استادی دیدهبان محترم مسافر اصغر و نگهبانی مسافر عباس و دبیری همسفر مصطفی با دستور جلسه" ازدواج" پنجشنبه ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۱ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
یک سری از مسائل در خرد جهانی و هستی وجود دارد که قانون است مثل ازدواج که باید انجام بگیرد و اگر اینکار انجام نمیشد، انسان به وجود نمیآمد ولی بعد در این مسیر اتفاقاتی میافتد که این کار را سخت میکند که توسط ما انسانها انجام میشود.
هستی بسیار هوشمند است وقتی نگاه میکند که یک شعبه در اردستان آماده شده و فرد مصرف کننده، نمیخواهد بستری شود و نه درد و خماری بکشد و نه حتی میخواهد پول پرداخت کند پس خداوند این بستر را از او میگیرد ولی اگر استفاده بکند وسعتش را زیادتر میکند.
ازدواج هم یک قانون است که ازدواج باید انجام شود، ولی ما انسانها آن را برای خودمان سخت کردهایم. باید بچههای کنگره ۶۰ آن را درست کنند، آقای مهندس چند سال پیش گفتند: اگر در مراسم ترحیم و فوت افراد رفتید پاکت پول ببرید و این چه رسم زیبا و قشنگی است.
رسم ازدواج هم دست ما است باید آرام آرام شروع کنیم باید سختیها را برداریم. امروز فقط میگوییم چرا جوانها ازدواج نمیکنند یکی از دلایل میتواند این باشد که ما برای زندگی کردن آموزشی نداریم و دیگر اینکه جوانها الگو ندارند. قدیمها رسمهای قشنگی داشتیم که الان نداریم و همه آنها را جمع کردهایم و امروزه ازدواج شده یک کاغذ که ده قلم اجناس خرید منزل روی آن نوشته است که اگر تا آخر شب این یک قلم را نخریدیم با همسرمان دعوا داریم و ما اسم این را ازدواج گذاشتهایم.
خداوند در قرآن میفرماید: کوتاهترین راه به بهشت، صراط مستقیم است ما گمان میکردیم که خوشی در ثروث و در مواد مخدر است. آیهای در قرآن داریم که میگوید فقط با یاد خداوند دلها آرام میگیرد هنوز هم نمیدانیم هنوز هم بعضی از ما فکر میکنیم که اگر ماشین من بنز باشد حالم خوب میشود چرا که قانون را نمیدانیم. ازدواج هم همینطور است همه بستگی به آن آموزشی که ما به فرزندان خود میدهیم و آن عشقی که یاد میدهیم و دریافت میکنیم، دارد. من همیشه فکر میکردم اگر یخچال خانهام پر از گوشت و یا میوه باشد آدم موفقی هستم و یا اگر آن لباس زیبا و یا موبایل زیبا را بخرم آدم موفقی هستم ولی همه این کارها را که انجام دادم متوجه شدم در آسایش هستم ولی آرامش ندارم. اصلاً زندگی کردن را بلد نبودم و ادبیات سخن گفتن با همسرم که چگونه باید صحبت کنم را هم بلد نبودم. الان سیزده سال است که در بهشت زندگی میکنم و ناهار و شام را در کنار خانواده میخورم.
یک مثلثی در کنگره داریم که ضلعهای آن کار ،خانواده و کنگره ،را یاد گرفتم و دیدم همسرم و فرزندانم یواش یواش به من نزدیکتر شدن تا جایی که برای دیدن یک فیلم همه خانواده دور هم مینشینیم و آن را تماشا میکنیم و لذت میبریم و اینها همه اثرگذار است. ما این پایهها را خراب کرده بودیم و مقصر اینها هیچکسی به غیر از خودمان نبود و دلیل این بود که آموزش ندیده بودیم و بلد نبودیم.
آقای مهندس میگویند: وقتی شما همسرتان و یا فرزندانتان را با الفاظ زیبا صدا کنید دختر و پسر این کلام را از ما میشنوند و با آن آشنا میشوند و دیگر اگر کسی بیرون هم با این الفاظ آنها را صدا بزند برای آنها، آشنا است. کلام زیبا در زندگی میتواند بسیاری از هزینههای اضافه را حذف کند و حتی خیلی وقتها مشکلاتمان را حل میکند.
من وقتی به کنگره ۶۰ آمدم این کتابها و تصاویر را مسخره میکردم و میگفتم اینها چیست؟ اما چیزی که مرا در کنگره نگه داشت و برای من الگو شد، مرزبانی بود که مرا در آغوش گرفت و دیدم چقدر به من احترام میگذارد، من نئشه بودم دینورفین و اندورفین را نمیشناختم ولی مرزبانی را دیدم که مصرف کننده بوده و درمان شده و حالش خوب بود پس من هم ماندم و درمان شدم.
انسان مجموعهای است از کل هستی، جهل یعنی جهنم و دانایی یعنی بهشت، خداوند میفرماید هر چه بکارید، برداشت میکنید پس اگر الان دچار مشکل هستیم یقین داشته باشیم که در گذشته بذر بدی را کاشتهایم و اگر الان ما، در کنگره حالمان خوب است زیرا صفتهای گذشته خود را تغییر دادیم و روز به روز به جلو حرکت میکنیم و بازپرداخت میدهیم.
لژیون خدمتگزار لژیون پنجم
تایپ: مسافر مجتبی لژیون دوم
تنظیم و ارسال: مسافر مهدی لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
721