سومین جلسه از سری یازدهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی اردستان با استادی مسافر کمال و نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر احمد با دستور جلسه " کمک کنگره به من و کمک من به کنگره" پنج شنبه ۸ دی ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
زمانی کنگره میتواند به ما کمک کند که در جلسات حضور داشته باشیم. ابتدا کمکی که کنگره به من کرده است این بوده که آدرس من کمال را به خودم نشان داده است. من با افکار منفی، منیت و... به کنگره آمدم و با سفر کردن و تغییر دیدگاه و جهانبینی درست توانستم به درمان برسم و خیلی از کارهایی که فکر میکردم نمیتوانم از پس آن بر بیایم، انجام دادم و قدرت اعتماد به نفس را دریافت کردم. همانطور که در کتاب ۶۰ درجه آمده است، زمانی که یک شخص مصرفکننده به درمان میرسد مثل کسی است که از یک اقیانوس رد شده است، پس حل کردن مشکلات زندگی مثل رد شدن از یک جوی آب است و ما در کنگره به وسیله آموزشهایی که دریافت میکنیم به راحتی میتوانیم مشکلات را حل کنیم. کنگره به من آموخت که با انسان سر و کار دارم، انسانی که داری صفت خوب و بد است. انسانها اگر بدی میکنند به دلیل ناآگاهی و جهل اوست و همین باعث شد که آسایش و آرامش را از ما بگیرد. کنگره دیدگاه مگسی را به دیدگاه زنبور عسل تبدیل کرد میگویند اگر یک مگس به یک باغ گل برود، گلها را نمیبیند و به دنبال فضولات است. ولی اگر یک زنبور عسل به محل بارگیری کود برود و یک گل در اطراف ببیند، بر روی همان گل مینشیند. من کمال که از خانه به بیرون میآمدم و از همه چیز ایراد میگرفتم و هیچوقت خوبیها را نمیدیدم ولی خدا را شکر با آمدن به کنگره و دریافت آموزشها این تغییر دیدگاه در من به وجود آمد. تا تغییر نباشد به دنبال آن آسایش و آرامش هم وجود ندارد. کمک دیگری که کنگره به من کرده است، این است که امروز خانواده من کنارم هستند و این بزرگترین کمک به من بوده است و نکته مهم دیگر اینکه همسفر و مسافر باید با هم آموزش بگیرند تا در خانه آن آرامش برقرار شود.
کنگره به من شخصیت داد، گاهی اوقات تعجب میکنم که شخص با اینکه آموزشها را دریافت کرده و به رهایی و درمان رسیده است ولی زمانی که میخواهد خدمتی را انجام دهد میگوید نه من نمیتوانم و اگر بیشتر بمانم ممکن است آشنایی مرا ببیند و آبرویم میرود، او نمیداند که آبروی رفتهاش را کنگره به او برگردانده است یعنی برای خود من همینگونه بوده است. کنگره به من کمک کرد تا بتوانم به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنم و اینکه کسی را کنار من به عنوان کمک راهنما قرار داد تا مسائلی که نمیتوانستم به کسی بگویم را به او بگویم و راهنمایی بگیرم. من در این مکان محبت خالصانه را یاد گرفتم و متوجه شدم کسی که خودش را دوست ندارد، توهم دوست داشتن دارد و نمیتواند به کسی محبت کند. خیلی از ما فکر میکنیم که محبت میکنیم در حالی که معنی محبت آن نیست که ما انجام میدهیم.
کسی که سیگار و مواد استفاده میکند نه خودش، نه خانواده و نه دیگران را دوست ندارد و تمام این موضوعات را کنگره به من یاد داد. موضوع دیگر اینکه من یادگرفتم اگر بخواهم کاری را برای شخصی انجام بدهم نباید انتظاری از طرف داشته باشم زیرا اگر انتظار داشته باشم آن کار خود را بیارزش کردهام. در آخر، خدمتگزاران عزیز حواسشان باشد که خدمتشان را کم فروشی نکنند زیرا ممکن است با همین خدمتها و با همین بخششها زندگیهایی را نجات بدهیم.
لژیون خدمتگزار لژیون دوم
تایپ: همسفر مصطفی لژیون سوم
تنظیم و ارسال: مسافر مهدی لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
685