به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان لیلا هستم کمکراهنما همسفر علی
با "گاهپروانگی" شانزدهم در خدمت شما خوبان هستم. در حال بررسی افکار غیرمنطقیمان بودیم و به شناسایی آنها پرداختیم اما گاهی ما میفهمیم فکرمان غیرمنطقی بوده است، اما نمیتوانیم رخدادی را که باعث این فکر شده کنترل کنیم. حداقل مزیت این بررسیها این است که میتوانیم شدت هیجان منفی را در خودمان کاهش دهیم تا رفتار نامناسبی نداشته باشیم. گاهی هم رخدادهای تلخ، اتفاقات و واقعیتهای زندگی ما هستند و ما فقط میتوانیم آنها را بپذیریم و با پذیرش بنیادین، شدت هیجان را پایین بیاوریم و با تفکر سالم به حل مسئله بپردازیم. تمامی اختلالاتی که در روان ما انسانها وجود دارد از این افکار غیرمنطقی نشأت میگیرند. مثلاً وقتی من تله افکارم مطلقانگاری باشد، یعنی تفکر صفر یا صد در من شکل گرفته است و مرا به سمت کاملگرایی میبرد؛ اما چون خواسته من به طور کامل و صد در صد اتفاق نمیافتد حال من بد میشود و وسواس در من شکل میگیرد. کلماتی مثل: همیشه، هیچ وقت، اصلاً و ... کلمههایی هستند که خطای مطلقانگاری را در ذهن ما میسازند. یا نگرانیها و استرسهای ما همیشه ریشه در تله فکری استدلال هیجانی یا همان فرار جلوتر از سگ دارند. حالا که ما افکارمان را شناختیم باید وارد مرحله بعدی شویم یعنی باکس تحلیلافکار ما سه نوع فکر داریم: فکر سطحی، فکر میانی و فکر هستهای.
فکر سطحی دلیلها و استدلالهای ماست؛ فکرهایی که در طول روز از ذهنمان میگذرند، که:
چرا گفت؟
چرا رفت؟ و ...
فکر میانی قاعدههای ذهن ماست:
چرا ازدواج کردم؟
چرا درس میخوانم؟ و...که دنبال دلایل آنها میگردیم.
فکر هستهای یعنی بن و ریشه روان ما و تمام افکار سطحی و میانی ما از این افکار هستهای حاصل میشوند؛ درست مانند چشمههایی که فکر میانی را میسازند و فکر سطحی از آن ساخته میشود. ما با افکار سطحی زندگی میکنیم ولی افکار هستهای به ما میگویند که چه کار کنیم! که این افکار هستهای ما ریشه در سبک فرزندپروری والدین ما، سرشت و خلقوخوی خودمان و تجاربی که در زندگی کسب کردهایم دارد.
این روانبنهها شامل مواردی مثل: ناتوانی، بیارزشی، بیکفایتی، قربانیبودن، دوستداشتنی نبودن و غیره میباشند. ما باید با تحلیل افکارمان به این ریشهها برسیم و آنها را کشف کنیم تا بتوانیم در صدد اصلاح آنها بر بیاییم، چون این افکار هستهای در ما اختلال ایجاد میکنند و عملکرد ما را مختل میسازند. در اصل این روانبنهها مثل داخل اتاق و افکار سطحی و میانی مثل بیرون اتاق فکر ما هستند. گاهی از بیرون همه چیز عالی به نظر میرسد اما از درون حالم خوب نیست؛ حتی بعد از کلی تفریح و شادی و جمع و سفر وقتی به خانه برمیگردیم حالمان بد میشود، که این نشاندهنده وجود آن افکار منفی در روان ماست. حالا ما برای اینکه آنها را پیدا کنیم باید از خودمان در مورد آن فکری که یادداشت کردهایم سوالاتی بپرسیم:
چرا آنقدر این فکر برای ما سخت است؟
اگر این اتفاق بیفتد چه احساسی داریم؟
چه معنایی برای ما دارد؟
چرا آنقدر برای ما بد است؟
این مراحل ما را به روانبنههای خودمان نزدیک میکند و طبیعی است که هیجانات منفی در ما زیاد میشود چون روی زخم باز شده است و بوی عفونتهای روان ما بیرون زده؛ اما با ادامه به حال خوش بهتری خواهیم رسید.
ادامه دارد...
نگارش و تایپ: همسفر لیلا، کمکراهنما (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا، کمکراهنما (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی صادق قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
433