به نام خدا
تعریفی برای اقتصاد فردی در علم اقتصاد موجود است که میگوید:
میتوان بین مقدار متوسط درآمد ماهیانه هر شخص و دانش، تجربه و تلاش (میزان ساعات کاری فرد جهت رفع امورات شخصی و خانوادگی) وی یک رابطه منطقی در نظر گرفت. بنده در رابطه با اقتصاد فردی تحقیقات گستردهی انجام دادم که منابع آن هم کتابها و مقالات موجود در ارتباط با علم اقتصاد فردی مصاحبت و نظرخواهی با اساتید دانشگاهی و صاحب نظران علم اقتصاد است و به تعریفی مشخص در رابطه با اقتصاد فردی نرسیدم. نظریهام بر اساس بیست سال حضور در بازار کار و آموختههایم در جمعیت احیای انسانی کنگره 60 میباشد که لازم دانستم بنده هم بهعنوان محقق و با مشورت با صاحبان نظر تعریفی جدید بر این موضوع داشته باشد که عبارت است از:
بین مقدار متوسط درآمد ماهیانه هر شخص و دانش، تجربه و تلاش (میزان ساعات کاری فرد) وی یک رابطه منطقی در نظر گرفت.
برای این منظور مثلثی رسم نمودم و نامش را مثلث اقتصاد فردی گذاشتم که ضلع آن عبارت است از:
همچنین در جهانبینی هم دانایی را به شکل مثلثی ترسیم کردیم که اضلاع آن عبارت است از: تفکر و تجربه و آموزش
حال، اگر تشابهی بین مثلث اقتصاد فردی و مثلث دانایی در کنگره قائل شویم به نتیجه زیر خواهیم رسید:
همانطور که میدانید لازمه رسیدن به دانایی عبور از دل مثلث جهالت است. همینطور برای داشتن اقتصاد فردی باثبات نیز همین فرایند صادق است یعنی برای رسیدن به اقتصاد فردی باثبات باید از دل فقر عبور نماییم و یا فقر را بشناسیم.
البته لازم است تعریف سادهای از فقر را هم عنوان کنیم. فقر یعنی: نداشتن یک منبع درآمد باثبات برای رفع حیاتیترین نیازهای شخصی و خانوادگی هر انسان در جامعهای که زندگی میکند با در نظر گرفتن میزان درآمد، هزینههای جاری و تورم که آن را شامل میگردد. برای مثال اگر درآمد یک فرد در آمریکا پایینتر از 1000 یا 1200 دلار باشد، آن فرد فقیر است. ولی همین مبلغ درآمد در کشور خودمان، با درنظرگرفتن هر دلار تقریباً 3000 تومان، مبلغی معادل 3 میلیون تومان خواهد شد که مبلغ قابلتوجهی است که شخص با این درآمد فقیر محسوب نمیگردد. (برابر با اعلام سازمان آمار و برنامه بودجه کشور درآمد کمتر از 1.800.000 تومان زیرخط فقر است) البته، خط فقر برای افرادی که در شهرهای بزرگ و صنعتی مانند تهران، مشهد، اصفهان و غیره زندگی مینمایند، با افرادی که در شهرهای کوچک و روستاها زندگی میکنند قطعاً متفاوت است ولی بنده ریشه فقر را در جای دیگری میبینم و آن صور پنهان است .
انسان اگر از سه خصلت طمع، قیاس و کفر عبور نماید حتماً میتواند در خصوص موضوع اقتصادی خویش به موفقیتهایی برسد. شاید بگویید چرا؟ توضیح میدهم:
شما فردی را در نظر بگیرید که طمعکار است. پس دائماً به دنبال این است که در معاملات خود دبه کند تا بلکه بتواند جنس خود را باقیمت بالاتری به فروش برساند. شاید در ابتدا از طمعکاری خود نتیجه بگیرد ولی قطعاً خریدار یا خریداران پس از چند مورد معامله دیگر با وی وارد معامله نخواهند شد و آرامآرام شخص، خریدارانش را از دست خواهد داد و بهسوی فقر سوق پیدا میکند. یا فردی را در نظر بگیرید که خود را با افراد دیگری که دارای درآمد بالاتری از وی هستند مقایسه میکند. این امر در شخص، باعث ناامیدی میشود و یکی از نشانههای ناامیدی این است که حرکت را از انسان میگیرد و شخص به رکود رسیده و ازنظر اقتصادی رو به افول خواهد رفت و دچار فقر میگردد یا تصور نمایید فردی که دائماً کفر میگوید و پنهان کننده نعمتهای خداوند است، نعمت از کف خواهد داد و خداوند در کتاب شریف میفرمایند: (ان الانسان لرب لک فور، وخداوند هم نعمتهایش را از او دریغ میکند)
حال، بعد از دور کردن این خصلتها باید بر روی سه مؤلفه ارائهشده در مثلث اقتصاد فردی باثبات هم کارکنیم. مثلاً باید دانش خود را درزمینهٔ کارمان بالا ببریم و بهروز باشیم. بهطور مثال اگر یک نظافتچی ساختمان را در نظر بگیریم، این فرد باید حتماً درزمینهٔ شویندههای جدیدی که به بازار میآید اطلاعات جدید را داشته باشد و بداند کدامیک از جرمگیرها کیفیت بالاتری دارد. پس دانش، اطلاعات و آگاهی برای به انجام رساندن هر کاری لازم و بسیار حائز اهمیت است و هر مجموعه اقتصادی برای حفظ بقا و رشد و توسعه خود نیاز به علم و دانش روز درزمینهٔ فعالیت خود دارد.
و اما تجربه، فرایند یا رویدادی است که شخص یا آن را انجام داده و یا در حال انجام دادن آن است. اینجا میبینیم تجربه هم در اقتصاد فردی بسیار مهم است. بهطور مثال یک باغبان پس از آموزشهای لازم در رابطه با بذر و نهالها یا نشاء و مقاومت آنها در برابر سرما و گرما و یا میزان بازدهی یک درخت، پس از سالها تجربه حال میداند در چه زمانی باید درختان را هرس نماید یا در چه زمانی بهتر است هرکدام از آنها را آبیاری نماید و در چه زمانی آنها را سمپاشی نماید. اگر تجربه لازم را نداشته باشد حتماً آفات به باغ وی حمله خواهند کرد و هر آنچه را که دارد را آر بین میبرد و باعث ورشکستگی وی می شود.
تا به اینجا به اهمیت دانش و تجربه در رابطه با اقتصاد فردی پی بردیم. حال، ببینیم نقش تلاش در این رابطه چیست.
تلاش یکی از مهمترین ارکان اقتصاد فردی است که دو مؤلفه قبلی هم تحت تأثیر خود قرار میدهد. چراکه خمیرمایه کسب دانش و تجربه در هر کاری تلاش و کوشش است و خداوند در کتاب شریف میفرمایند: (لیس الانسان الا ما سعی؛ یعنی انسان چیزی نیست جز سعی و تلاش و کوشش)
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کارکرد
و کنگره هم بر این موضوع معتقد است که هر شخص در هر جایگاه که باشد عین عدالت الهی است؛ بنابراین، داشتن تلاش به همراه دانش و تجربه موجبات استقلال، پایداری و امنیت اقتصاد فردی را تضمین خواهند نمود .
گزیدهای از آغاز نامه مسافر راهنما رضا نادری
کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
12541