English Version
English

خدمت باعث انسجام و استحکام رهجو می‌شود

خدمت باعث انسجام و استحکام رهجو می‌شود

دهمین جلسه از دوره‌ چهلونهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی پرستار؛ با استادی دیده‌بان محترم جناب آقای امین دژاکام، نگهبانی مسافر محمدعلی و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه "کار، تحصیل، قدرت" و جشن دهمین سال رهایی کمک‌راهنمای محترم مسافر کامران در روز شنبه 9 مردادماه 1400 ساعت 17 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد: 

سلام دوستان امین هستم یک مسافر

شاکر خداوند هستم که در جمع شما حضور دارم. عزیزانی که در سفر اول هستند انشا الله بتوانند در سفرشان موفق باشند و به درمان تعادل برسند و سفر دومی‌ها هم در مسیر خودشان موفقیت داشته باشند. خیرمقدم عرض می‌کنم به عزیزانی که برای تولد کامران آمده‌اند. در راس جناب آقای خدامی جانشین نگهبان کنگره و بقیه دوستان. من قدری در مورد دستور جلسه صحبت می‌کنم و بعد قدری در مورد کامران و بعدش هم می‌دانم که تعداد زیادی از شما هستید که دوست دارید مشارکت کنید و احساستان را بیان کنید و به همین خاطر سعی می‌کنم خیلی صحبتم طولانی نشود و به همه کارهایی که می‌خواهیم برسیم. چهارشنبه من کنگره بودم و دو نفر از بچه‌های یک نمایندگی در شهرستان پیش من آمده بودند و داشتیم صحبت می‌کردیم آن‌ها تقریباً یکی دو سال بود که کمک راهنما شده بودند و معمولاً وقتی کمک راهنماها می‌آیند سؤال می‌پرسند اگر در مقوله جهان‌بینی باشد با آن‌ها صحبت می‌کنم. به آن‌ها گفتم وضعیت کار و وضعیت زندگی خودتان را در حال حاضر چگونه می‌گذرانید؟ گفتند ما کار نداریم. گفتم شما الآن اینجا دارید فعالیت می‌کنید و کمک راهنما هم هستید و خدمت می‌کنید. این‌ها یک‌سوم قضیه است دوسوم دیگر قضیه زندگی و رسیدگی به مسائل شخصی خودتان و خانواده‌تان است و همین‌طور مسائل دیگر است.

الآن ممکن است خدمت کردن به انسان‌ها به شما انگیزه بدهد و به شما کمک کند که شور اشتیاق هم داشته باشید و حرکت کنید. سفر اول که انسان یک بیمار است و باید درمان شود و نیاز به مراقبت و نیاز به آرامش دارد که بتواند در آن شرایط بیاید و فعالیت کند و خارج شود. هرچند آن شرایط هم به معنی بیکار بودن نیست؛ ولی باید فعالیتش به‌گونه‌ای باشد که درمانش درر اولویت باشد. ولی وقتی به سفر دوم رسید به اعتقاد من حداقل یک سال زمان لازم است و حداقل باید یک سال در سفر دوم انسان خدمتی در حد توانش در کنگره انجام دهد تا به آن انسجام و استحکام لازم برسد. چون موقعی که به رهایی رسید مثل یک نهال خیلی ضعیف است. اگر بیرون برود نمی‌گویم برگشت می‌کند؛ نه؛ ولی نیاز به آموزش وجود دارد. خدمت کردن در کنگره باعث می‌شود فرد به‌نوعی هم زکات رهایی‌اش را بدهد و هم به انسجام و استحکام دست پیدا کند. این لازمه‌ها را گفتم و این را هم‌عرض کردم که یک سال حداقل باید خدمت کند؛ ولی اگر بعد از آن کار نداشته باشید و آینده و هدفی نداشته باشید چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ یواش‌یواش آن انرژی که از رهایی در شما به وجود آمده کم‌کم تمام می‌شود. یواش‌یواش نم می‌کشد و تمام می‌شود و بعد شش هفت سال که گذشت احساس می‌کنی سن تو هم بالا رفته و نگاه می‌کنی نه شغل و کار خوبی داری و نه درآمدی مناسب کسب می‌کنی. بعدازآن می‌خواهی تشکیل خانواده بدهی و خیلی تصمیم‌های بزرگ بگیری ولی احساس می‌کنی که جیبت خالی است.

آنجا چه‌بسا نسبت به کنگره هم‌ حست به هم بریزد و بگویی ای‌بابا ما آمدیم کنگره و اگر مصرف‌کننده می‌ماندم وضعم بهتر می‌بود. آن‌وقت است که اگر انسان بیمار باشد خودش را با آدم‌های سالم مقایسه نمی‌کند. می‌گوید: من که بیمارم و در تقسیم‌بندی دیگری هستم. بنابراین هیچ‌وقت خودش را با آدم‌های سالم و خوشبخت جامعه مقایسه نمی‌کند؛ ولی وقتی‌که به‌سلامتی رسید دیگر قضیه فرق می‌کند

آنجا دیگر آن اتفاقات می‌افتد و آن مقایسه‌ها انجام می‌شود و درواقع انسان این حق را دارد از خودش این مطالبات را بکند و آنجا ممکن است حتی اگر 10 سال به کنگره آمده‌ای، از کنگره حتی شاید ناراحت بشوی و حتی شاید نسبت به کنگره حس خوبی نداشته باشی. که من آمدم و به‌صورت مدام در کنگره بودم پس چرا این‌گونه شد؟ پس این قضایا خیلی مهم هستند که انسان در زمان خودش به آن‌ها توجه کند یک سال رها شود و یک سال بعدازآن هم باید درمان شود و حالا یا باید برود دنبال کار و یا برود به دنبال تحصیل و یا هر دوتا؛ ولی هیچ‌کدامش اصلاً معنی ندارد. حتی راهنما به رهجو نمی‌گوید کار نکن می‌گوید: در حد توان خودت کارکن کاری کن که درمانت آسیب نبیند. هیچ‌وقت راهنما نمی‌گوید از صبح تا شب در خانه بمان و استراحت کن و کار نکن. چنین چیزی نیست. چرا؟ چون انسان باید انسان انرژی‌اش را از جایی کسب کند و از یکسری منشائها باید به دست بیاورد. کنگره یکی از منابع انرژی است که ما از آن کسب می‌کنیم و به دست می‌آوریم و شارژ می‌شویم؛ اما نباید کنگره همه منبع انرژی ما باشد ما که در کنگره زندگی نمی‌کنیم در حقیقت یک‌بخشی از زندگی ما در کنگره است.

اگر انسان شغل نداشته باشد و یا تحصیل نکند یعنی چه؟ یعنی در جامعه و در دنیای بیرون از کنگره هیچ نقشی ندارد. انسانی که شغل نداشته باشد، انسانی که کار نداشته باشد، یعنی در جهان بیرون از کنگره نخودی است و این انسانی که در جامعه بیرون از کنگره نخودی باشد آن‌وقت می‌خواهد همه این مسائل را از کنگره جبران کند یا ناخودآگاه می‌خواهد همه آن انرژی را از کنگره به دست بیاورد و اینجا آغاز بی‌تعادلی است و مشکل از همین‌جا شروع می‌شود. چون هر چیز باید به‌اندازه خودش جواب بدهد. کنگره هم می‌تواند به ضد خودش تبدیل شود اگر انسان در جامعه آن بخشی را که لازم است پیدا نکند. حالا ما از تمرین و فعالیت‌های خیلی کم شروع می‌کنیم و انجام می‌دهیم و آن را توسعه می دهیم.

کنگره هدف نیست. کنگره راه زندگی را به ما نشان می‌دهد من آن راه را بایستی تا کجا طی کنم؟ باید بخشی از آن راه را در جامعه طی کنم. وقتی‌که من این‌همه یاد گرفته‌ام و این‌همه آموخته‌ام اگر نتوانم در جامعه یک نقش سازنده ایجاد کنم آن موقع چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ مگر ما در کنگره طبق قانون عمل و عکس‌العمل رانمی گوئیم؟ که اگر شما هر تأثیری در جهان بیرون ایجاد کنی همان تأثیر در خودت ایجاد می‌شود پس اگر در جامعه نقشی ایفا نکنی و اثرگذار نباشی بازتابش به انسان برنمی‌گردد و وقتی‌که در جامعه هستی احساس ناکامی و ناتوانی به تو دست می‌دهد. حالا این با چه درست می‌شود؟ یا باید انسان در حال تحصیل باشد و یا در حال کار باشد و یا هر دوتا را بتواند هم‌زمان انجام دهد آن‌وقت تعادل یواش‌یواش به وجود می‌آید و ما می‌توانیم آن نتیجه را به دست بیاوریم.

انسانی که در حال آموختن است انسانی که در حال یادگرفتن است یا در حال تحصیل کردن است این موضوع شارژ و قوی‌اش می‌کند. آموختن انسان را قوی، شارژ و توانمند می‌کند. اینجا همه به من احترام می‌گذارند. اگر من بتوانم در جامعه نقشی ایفا کنم خیلی اتفاق مثبتی است. چون خودم هم در این زمینه ضعیف بودم، سعی می‌کنم بیشتر به این قضیه بپردازم. حالا ممکن است برخی در کنگره مسئولیتشان سنگین‌تر و این کار مقداری دشوارتر باشد؛ ولی آن‌ها هم این کار را انجام می‌دهند. درهرصورت وقتی من شروع به انجام دادنش در جامعه می‌کنم آن‌وقت این آموخته‌های من و این چیزها که یاد گرفته‌ام باعث تغییر در جامعه می‌شود. باعث اصلاح جامعه می‌شود و این تغییراتی که من دارم ایجاد می‌کنم ممکن است انرژی چند برابری برای خود من به وجود بیاورد. پس باید حواسمان به این قضیه باشد که در این کارهایی که انسان انجام می‌دهد بتواند تعادل را ایجاد کند.

ممکن است یک نفر پتانسیل زیادتری داشته باشد و خدمت زیادتری در کنگره انجام دهد و نقشش در کنگره پررنگ باشد ولی بیرون از این در هم باید نقش خودش را داشته باشد. خود آقای مهندس را هم که من نگاه می‌کنم همه‌چیزش به کنگره ختم نمی‌شود آقای مهندس در کنگره کاشف درمان هستند. خیلی از روش‌ها را به وجود می‌آورند؛ ولی یک‌بخشی از این فعالیت آقای مهندس در بیرون از جهان کنگره است. آنجایی که در حال انتقال دانش کنگره به بیرون هستند یا این‌که در حال مکاتبه با آقای ویلیام وایت هستند. آنجایی که دارند با سازمان‌های دیگر همکاری می‌کنند یا فعالیت انجام می‌دهند. آن همان نقشی است که دارند انجام می‌دهند.

بااینکه مشغله آقای مهندس خیلی زیاد است و آقای مهندس کسی است که بیشترین کار را در کنگره انجام می‌دهد ولی بیرون را کنار نگذاشته‌اند که بگویند کنگره چون خیلی مهم است اصلاً با جهان بیرون هیچ کاری ندارم. حالا ممکن است این برای هرکسی فرق کند. ممکن است یکی هفتاد درصد در کنگره باشد و سی درصد بیرون باشد. ولی باید بگردیم و این را پیدایش کنیم و بتوانیم به آن تعادل لازم دست پیدا کنیم. چون انسان در بازی کردن نقش‌ها است که آن جایگاه خودش را پیدا می‌کند و ما بایستی این نقش را پیدا کنیم نقش من در جامعه چه است؟ من چه چیز را می‌توانم در جامعه اصلاح کنم؟ چه‌کاری را می‌توانم در این جامعه انجام دهم چه نیازی را می‌توانم در این جامعه برطرف کنم؟

این را بایستی من بگردم و پیدایش کنم و به آن بها بدهم و بایستی بتوانم زندگی شخصی و فردی خودم هم را بسازم و آن آنجا ساخته می‌شود که یک‌بخشی از این قضیه آنجا ساخته می‌شود؛ من مقداری هم در مورد کامران صحبت کنم و دوست دارم بعد در موردش مشارکت کنید. راهنمای سفر اولش احمد است که خیلی هم برایش زحمت‌کشیده و درواقع سفر اولش را به درمان رسانده و خیلی هم کمکش کرده است؛ ولی بعدش آقای مهندس دستور دادند یکسری افراد هستند که ممکن است در شرایط خاص بیایند و سفر ایکس را مهندس تشخیص دهند و انجام دهند. کامران هم خدا را شکر انجام داد و به تعادل بیشتری که مدنظرش بود رسیده و من کوتاه در مورد شخصیتش و راجع به خصوصیاتش بگویم از بچه‌هایی است که در کنگره خیلی فعال است شاید سال اولی که من با او آشنا شدم سال هشتاد و یا نود بود که آمد ورزشگاه تختی و همان‌جا اولین بار با او آشنا شدم که آمد در تیر و کمان با من مصاحبه انجام داد و چون شکل و شمایلش شبیه من بود در ذهنم قیافه‌اش ماند.

اگر کاری از او می‌خواستند تا آنجا که می‌توانست در آن کار فعال بود و فعالیتش خوب بود یک موتور هم داشت و همیشه سریع خودش را می‌رساند. در قسمت‌هایی که من دیده‌ام کارکرده بیشتر از همه در قسمت اردوهای کنگره کارکرده است و بعضی وقت‌ها آن‌قدر کار می‌کرد که هلاک می‌شد. یعنی می‌بردند درمانگاه و سرم به او می‌زدند و واقعاً در حد کشته شدن و در حد شهادت خدمت می‌کرد. من چند بار دعوایش کردم و گفتم چه‌کار داری می‌کنی حالا شاید خودش تعریف کند وضعیتش این‌جوری بود. اما این حسن را داشت و این ویژگی را داشت که انجام بدهد این‌یکی از ویژگی‌های خوب است که انسان وقتی جایی وارد می‌شود از جان‌ و دل کار انجام بدهد یا بقول قدیمی‌ها سنگ تمام بگذارد یا آن چیزی که از دستش برمی‌آید را انجام بدهد. این‌یک خصلت جوان مردانه و درواقع ازخودگذشتگی است که در وجود کامران است و انجام می‌دهد و این محبت در وجودش جریان دارد که این کارها را انجام می‌دهد. در قسمت‌های دیگر هم فعالیت می‌کند کمک راهنمای خوب و سخت‌گیری است و تا آنجا که من اطلاع دارم لژیون خوبی دارد و در قسمت‌های دیگر هم است درمان سفر نیکوتین انجام داده است. آن‌هم پیش آقای خدامی و دستیار آقای خدامی است و در آن زمینه هم خیلی فعالیت می‌کند و برای قسمت لژیون ویلیام وایت زحمت می‌کشد و فعالیت می‌کند و این آماده بودن را دارد که اگر جایی به او نیاز است حضورداشته باشد و این خصلت را دارد.

امیدوارم خداوند کمکش کند و در صحت و سلامتی باشد و بتواند به کارها و فعالیتی که دارد ادامه دهد اخلاق خوبی دارد و روی نظم و انضباط تأکید می‌کند و این هم ویژگی مثبت و خوبی است که دارد. حالا من بیشتر از این تعریفش را نمی‌کنم که لوس نشود. ده دوازده سال است که در کنگره است تولدش را تبریک می‌گویم همین سال تولدش را به خودش و خانواده‌اش و راهنمای سفر اولش، آقای خدامی و بچه‌های کنگره.

مرسی که به صحبت‌های من گوش کردید.

اعلام سفر: 

آخرین مواد مصرفی، شیشه، کراک، قرص، کوکائین، حشیش. مدت سفر اول ۱۴ ماه و ۱۰ روز. روش درمان DST داروی درمان شربت OT. راهنما آقای امین دژاکام. رشته ورزشی فوتسال رهایی ۱۰ سال و ۸ ماه. در ادامه سفر سیگار انجام دادم به  راهنمایی آقای خدامی روش درمان DST مدت سفر اول ۱۱ ماه و ۱۵ روز ، رهایی ۷ سال و ۸ ماه

 
 

آرزوی کمک راهنمای محترم مسافر کامران: 

با تمام وجود این آرزو را دارم که جناب مهندس به هر آرزویی که در این هستی دارد برسد.

سخنان  کمک راهنمای محترم مسافر کامران:

سلام دوستان کامران هستم یک مسافر؛

قبل از اینکه صحبت‌هایم را شروع کنم واقعاً از حضور آقای امین خرسند هستم. اینکه لطف کردند محبت کردند وقتشان را در اختیار من گذاشتند و امروز تشریف آوردند نمایندگی پرستار برای من خیلی ارزشمند است. به قول یکی از بچه‌ها شرایط من امروز، وی آی پی است. نمی‌دانید چقدر خوش‌حالم. خیلی برای حضورتان خوشحالم از بچه‌هایی که از نمایندگی ستارخان لطف کردند و آمدند از دوستانی که از پلاک بیست لطف کردند آمدن، از بچه‌هایی که خیلی وقت بود کنگره نمی‌آمدند اما امروز اینجا هستند اسم نمی‌برم، از بچه‌هایی که از نمایندگی‌های دیگری آمدند تشکر می‌کنم از راهنماهای محترم نمایندگی پرستار که خودشان می‌دانند چقدر دوستشان دارم و چقدر در قلب من جادارند و خیلی خوبِ که من داخل کنگره هستم خیلی خوب است که شمارا دارم این را از صمیم قلبم می‌گویم از این بابت خدا را واقعاً شاکر هستم خیلی خوشحالم که رهجوهایم امروز راهنما هستند و با رهجوهای خودشان تشریف آوردند خیلی لذت‌بخش است. شاید برای بچه‌هایی که قبلاً من را می‌شناختند این صحبت‌ها تکراری باشد ولی این را می‌گویم تا یک موقع کسی تازه آمده و سفر اول است فکر نکند که من و بقیه راهنماها را از جایی آوردند و گفتند در این جایگاه خدمت کن.

من خیلی اوضاع‌واحوالم بد بود بعضی از بچه‌ها در مشارکت‌هایشان گفتند مثل احمد مثل بهمن مثل سروش، من خیلی حال بدی داشتم من اواخر مصرفم صبح از خواب بیدار می‌شدم شیشه مصرف می‌کردم نیم گرم یا یک گرم، اصلاً پول نداشتم هر جوری بود با دوزوکلک پول پیدا می‌کردم شیشه می‌کشیدم بعد سیگاری می‌کشیدم نیم گرم کوکائین مشامی می‌زدم دوباره شیشه می‌کشیدم هفت و هشت گرم کراک می‌کشیدم شب هم صدتا قرص کلونازپام می‌خوردم سر کوچه ما یک سکو داشت من می‌رفتم از داروخانه قرص می‌گرفتم می‌آمدم روی آن سکو می‌نشستم قرص‌ها رو که می‌خوردم تازه نئشه می‌شدم. این شده بود زندگی من. هیچ پولی نداشتم. خانواده‌ام اندک مقداری هم پول به من می‌دادند. قبلاً مغازه داشتم پول داشتم ولی آن روزهای آخر هیچ‌چیزی نداشتیم ولی من هر جوری بود از دروغ گفتن با کلاه گذاشتن روی سر این‌وآن پول موادم را جور می‌کرد. دوم اردیبهشت‌ماه سال ۸۶ بود که خانواده آمدن یک لطفی به من بکنند محبت کنند تا من را ترک بدهند. گفتند یک سری آدم آمدن‌د تا من را با خود ببرند یکجایی تا با تو صحبت کنند.

من آن موقع با همسرم دوست بودم. به او گفتم که می‌روم و زمانی که برگشتم و رسیدم خانه بهت زنگ می‌زنم. رسیدم سر کوچه حالم خیلی بد بود آن آدم‌ها من را سوار ماشین کردند. اصلاً نفهمیدم که چه جوری سوار ماشین شدم. رفتیم یکجایی ساختمان خیلی کثیف بود. رهجویان یادشان است چون داشتیم یک‌بار می‌رفتیم سمنان آن مخروبه را نشان دادم آن ساختمان را که چقدر کثیف بود. من با آن حالم که آنجا را دیدم گفتم باشد خیلی ممنون، من می‌روم و هفته دیگر می‌آیم. وقتی آمدم که ازآنجا بیایم بیرون دیدم کسانی که من را آورده بودند نیستند. گفتم می‌خواهم بروم. گفتند برو بچه جان کجا می‌خواهی بروی. گفتند اینجا می‌مانی تا ما به تو بگویم، گفتم بگذارید من حداقل یک زنگ به همسرم بزنم چون خانواده من فکر می‌کردند مصرف‌کننده بودن من تقصیر همسرم است. چون همسرم را تهدید می‌کردم، پول می‌گرفتم، طلا گرفتم خانواده فکر می‌کردند که یکی از دلیل‌هایی که من مصرف‌کننده هستم وجود همسرم است و مطمئن بودم که در این مدتی که من نیستم به همسرم چیزی نمی‌گویند و آن‌هم ازخداخواسته می‌رفت. بعد آن صاحبت آن خانه مخروبه یک حرف بدی به من زد یکی زد توی گوشم بعد من را گرفتند تمام لباس‌هایم را درآوردند بستنم به درخت آب و کف ریختند روی بدنم شروع کردند به زدن با شلنگ تا جایی که من فقط صدای شکافته شدن هوا را می‌شنیدم. من هرسال این‌ها را می‌گویم تا یادم نرود که چقدر تحقیر شدم. اگر امروز به من احترام می‌گذارند به خاطر چه چیزی است. بعد من را با آن حال بردنم توی اتاقی که به اسم سم‌زدایی بود یک وضعیت بسیار اسفناک داشتم. من آنجا از گرسنگی مثلاً اگر یک نفر موز می‌آورد و می‌خورد من پوست آن موزها را می‌خوردم یا نان خشک‌هایی که برای مرغ‌ها می‌ریختند را جمع می‌کردم و می‌خوردم. کنگره مثل بهشت می‌ماند. کنگره ۶۰ چه سختی دارد؟ چه‌کاری انجام می‌دهیم؟ برای ما همه‌چیز را آقای مهندس آماده کردند این‌ها را گفتم تا یادم نرود که یک روز من مصرف‌کننده بودم و امروز هیچ تصور و میلی به مواد مخدر ندارم. من هفته پیش جایی بودم که داشتن مشروب می‌خوردند و برای من و همسرم خیلی مسخره بود این کار.

امروز اگر اینجا نشسته‌ام لطف آقای مهندس و خانواده محترم ایشان است. امروز اگر بچه من اینجا است و روزی که به دنیا آمد من به آقای مهندس گفتم اگر شما نبودید هستی اجازه حضور این بچه را نمی‌داد این‌ها را همیشه می‌گویم که یادم نرود چه بودم و چه اتفاقاتی برای من افتاد. از آقای ربیعی خیلی تشکر می‌کنم به‌عنوان راهنما با آن شرایطی که من داشتم من را قبول کردند همیشه مدیون ایشان هستم و خواهم بود. این‌که الان من در شعبه پرستار هستم و این‌که تا این‌قدر حالم خوب است. می‌بینم که این راهنماها چقدر حس‌هایشان خوب است. هر اتفاقی که در کنگره برای ما می‌افتد به صلاح ما است در این چند سال اخیر تمام زحمات من بر دوش آقای امین بود نمی‌دانید که چقدر لذت‌بخش که راهنما را داشته باشید و از ایشان راهکار بگیرید.

مطمئن باشید راهکاری که به شما داده می‌شود کاملاً درست است نمی‌دانید که چقدر لذت‌بخش است که از شما یک‌چیزی خواسته شود، یک تکلیفی از شما بخواهد و شما به آن ارائه بدهید نمی‌دانید که چقدر لذت‌بخش است راهنمای شما پایین دفتر شما را امضا کند نمی‌دانید که چقدر لذت‌بخش است. من واقعاً از شما تشکر می‌کنم استاد امین. همیشه به من لطف داشتید از همسرم تشکر می‌کنم که اگر ایشان نبودند من به کنگره نمی‌آمدم. من خیلی حالم خراب بود. من با ایشان دوست بودم وارد کنگره شدم کاری که خانم فتحی برای من کردن و رفتند باخانم آنی بزرگ صحبت کردن و اجازه گرفتند تا ایشان (همسرم) بمانند در کنگره 60 منجر به این شد که من بمانم در کنگره.

خیلی لطف کردید تشریف آوردید. خیلی محبت کردید. یکی در مورد اردو بگویم که بچه‌ها گفتند. ما اردویانیم یعنی بلد داریم و می‌توانی یک سال یا سه روز اول یا سه روز آخر برویم اردو. من واقعاً داشتم می‌مردم نه به خاطر بیماری، بلکه آن آقایی که معلوم نیست دکتر است یا نه گفت بخواب من یک سرم بهت بزنم. من خوابیدم و این سوزن را گرفت هرجایی که به آن فکر کنید زد من از درد بی‌هوش شدم بعد که به هوش آمدم در تصوراتم گفتم اگر من می‌مردم چی می‌شد مثلاً نام آن به اردوگاه کنگره ۶۰ یادواره شهید کامران رک تغییر پیدا می‌کرد. خیلی دوستتان دارم محبت کردید که تشریف آوردید امیدوارم بتوانم در تولدهای شما جبران کنم به‌افتخار خودتان دست بزنید.

سخنان کمک راهنمای محترم همسفر :

سلام دوستان مژگان هستم یک همسفر  ؛

سلام من هم برهمه شما عزیزان  خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما هستم ، عرض ادب و احترام دارم  خدمت استاد جهان بینی آقای امین ، خیلی خوشحالم که امروز در کنار ایشان هستم . خدمت آقای خدامی خیلی خوش آمد می گویم  و همه عزیزان قدیمی که تک به تک صداهایشان را شنیدم  و یاد گذشته زمان نمایندگی انقلاب ، استاد معین و تک تک شعبی که همه باهم بودیم . همانطوری که همه عزیزان گفتند و خود آقای رک هم اشاره کرد، واقعا ایشان دوران سختی را پشت سر گذاشت ، این را به جرات می گویم . هر زمانی که تولد آقای کامران رک می شود ، من می گویم خدایا شکرت . قدیمی های کنگره می دانند ، بچه های انقلاب ، بچه های استاد معین  می دانند که آقای کامران با چه حال بدی وارد کنگره شد . همانطور که آقای حسین گفت ، هیچ کس انتظار رهایی آقای کامران را نداشت و همه فکر می کردند آقای کامران یا از دنیا می رود یا از کنگره می رود . مرتب کنگره می آمد ، آموزش ها را می گرفت ولی اجرایی نمی کرد .

خدا را شکر بعد از مدت ها و با خواست قلبی شان ، استارت سفرشان خورده شد . آموزش ها تاثیر گذار شد ، آموزش ها کاربردی شد و الان من وقتی نگاه می کنم می بینم آن کامران ده سال پیش با کامرانی که الان این جا است از زمین تا آسمان فرق می کند . کامرانی که اهل تاریکی ها بود ، کامرانی که هیچ کس باورش نمی شد به رهایی برسد الان در اوج روشنایی ها است و این شاهکار رهایی کنگره ۶۰ است . به قول آقای حسین  واقعا معجزه کنگره ، تولد دوباره آقای کامران رک است . من همیشه گفته ام شاید قدیمی های کنگره الان باشند ، سه تا از عزیزان درمان شدنشان واقعا جز معجزات بود یکی آقای کامران رک ، یکی آقای احمد شریفیان  و یکی آقای سعید کلهر .  چون از بچه های قدیمی هستند و از سال ۸۶ باهم بودیم و همسران این عزیزان در لژیون خودم بودند به جرات می گویم که معجزه کنگره هستند این عزیزان .

چون با نهایت تخریب وارد کنگره شده بودند و الان خدا را شکر تک تک این عزیزان در جایگاههای مختلف و افق های تازه در خدمت کنگره هستند . به خود شخص آقای کامران خیلی تبریک می گویم ، به راهنمای اول شان آقای ربیعی که برای ایشان خیلی زحمت کشیدند تبریک می گویم ، به استاد امین خیلی تبریک می گویم ، به الناز عزیزم تبریک می گویم . انصافا ، الناز سنبل صبوری و مقاومت بود برای من ، الناز عزیز با سن خیلی کم وارد کنگره شد ، کوچک ترین عضو کنگره در آن دوره الناز بود.  همانطور که آقای کامران گفتند ، با هم دوست بودند و هیچ کس قبول نداشت که دوست ایشان در کنارشان بتواند همسفر ایشان باشد ، خانواده اش در کنارش نبودند ، به خواست خدا و لطف خانم آنی بزرگ موفق شدند در کنار ایشان باشد . الناز از همان روزهای اول ، فرمان بردار خیلی خوبی بود وتمامی همسفرانی که فرمانبردار باشند ، آموزش ها را درست بگیرند ، بستر مناسب را برای مسافران شان مهیا کنند ، قطعا هم مسافران به رهایی می رسند .خیلی به الناز عزیزم تبریک می گویم ، سختی های زیادی را پشت سر گذاشت ولی الان در این جایگاه است .

 خدا را شکر می کنم و الان این را هم به جرات بگویم کامران نهایت سعیش این است که بتواند زندگی خیلی خوبی را هم برای الناز و هم برای آنیسا بسازد و این را هم ثابت کرده است چون آموزش ها را درست گرفته است . گفتنی ها را خودشان گفتند ، سختی ها را خودشان گفتند دیگر نمی خواهیم این موارد را تکرار کنیم  و باعث ناراحتی عزیزان بشویم ولی این را به جرات بگویم عزیزانی که امروز تازه وارد هستند ، مسافرانی که امروز به این مکان مقدس قدم گذاشته اند ، باور داشته باشند که به نتیجه خواهند رسید اگر خواست قوی داشنه باشند ،

 

اگر فرمانبردار باشند ، اگر آموزش ها را به درستی کسب کنند و عملی کنند  قطعا در آینده که عزیزانمان که در سفر دوم هستند و آزادمرد هستند امثال کامران ها آینده این عزیزان هستند . هر چند شما گذشته ما هستید و ما آینده شما و شما هم می توانید در این جایگاه قرار بگیرید . باز هم به ایشان تبریک می گویم ، امیدوارم که بهترین ها سهم زندگی شان باشد چون لیاقتش را دارند چون تمام انرژی شان را برای خدمت به امثال خودشان و کمک به هم نوع خودشان گذاشته اند . امیدوارم تمام سفر اولی ها لذت شیرینی رهایی را کسب کنند به افتخار آقا کامران و الناز عزیز .

سخنان  همسفر محترم:

سلام النازهستم یک همسفر؛

 ازهمه تشکرمی کنم ازتمام عزیزانی که ازشعب دیگر تشریف آوردن خیلی ممنونم ازهمه دوستان. من زمانی که با کامران آشنا شدم کم ترازیک هفته دنیای مواد مخدررا شناختم وقبل ازاین هیچ اطلاعاتی درمورد موادمخدر نداشتم. مصرفش ازهمان ابتدا شیشه بود وازهمان ابتدا متوجه شدم که یک آدم با ظاهر معمولی می تواند مصرف کننده باشد وخیلی سختی کشیدیم وترک های زیادی را تجربه کردیم. در خاطرم است آخرین جای که رفتیم متادون درمانی بود بدون مصرف قرص وارد آن مجموعه شدیم و بعداز گذشت یک هفته روزی ۱۲۰ عدد قرص مصرف داشت؛ به گونه ای شده بود که روزی ۱۲۰ عددقرص به مصرفش اضافه شد. درآن زمان آمدیم کنگره دو سه ماه آمدیم فکرکریم کنگره جواب نمیدهد و رفتیم دنبال متادون درمانی ودیدیم که بدترشد و دوباره برگشتیم به کنگره وخداروشکرکه همه چیز به اینجا ختم شد. کامران آن اوایل اصلاُ در روند طبیعی درمان و سفر واقعی نبود و روند نرمال شدن دو سه سالی تقریبا به طول انجامید. کسی فکرنمی کرد کامران به درمان برسد اماخدا را شکرخدا خواست و رهایی را ما تجربه کردیم. ما ازهمان ابتدا تخریب زیاد داشتیم وهمه چیزرا ازهمان اول درستش کردیم هیچ پولی نداشتیم و اگر کنگره هم پولی بود شاید اصلاُکنگره را انتخاب نمی کردیم چون هیچ پولی نداشتیم چون من همه طلا وپول هایم را داده بودم وهیچ پس اندازی نداشتم. کارمی کردم وازکارهم اخراج شدم خلاصه هیچی نداشتیم.

 آمدن به کنگره به خاطر رفتار محبت‌آمیز افراد بود، خانم مژگان خیلی به من لطف داشت و خیلی به من کمک کرد و خدا را شکر که الان به اینجا رسیده‌ایم. آرزو می‌کنم هرهمسفری در کنگره است ومسافرندارد آرزو می‌کنم به‌زودی مسافرش بیاید به کنگره و سفرش را آغاز بکند چون من خودم در خاطرم است زمانی که راهنما بودم چقدر تجربه تلخ و سخت است که یک همسفر بیاید ولی مسافر نداشته باشد. از آقای امین تشکرمی کنم خیلی ایشان به ما کمک کرد. خواهر لژیونی هاخیلی به من کمک کردند خیلی باهاشون درد و دل کردم این باعث شد که در این جایگاهی که الان هستم باشم.

خیلی ممنون از اینکه به صحبت های من گوش دادید

نگهبان نظم
 
 
مهماندار
 
 
مشارکت ها اعضا نمایندگی پرستار در ابتدا دیده بان محترم جناب آقای خدامی
 
 
 
 
 
 
 
 
کمک راهنمایان گروه مسافران نمایندگی پرستار در روزهای شنبه
 
 
 اجراء قانون یازدهم
 
 
جمعیت حاضر در نمایندگی پرستار
 
 

عکس های مربوط به قبل از شروع جلسه عمومی

 واحدOT نمایندگی پرستار

 واحد نشریات نمایندگی پرستار

لژیون های در حال برگزاری

مرزبان کشیک گروه خانواده و گروه مسافران

 
تایپ: مسافرصالح و مسافر میثم و مسافر سعید و مسافر اکبر
عکس: مسافر صالح
تهیه و تنظیم در وبلاگ نمایندگی پرستار

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .