جلسه چهاردهم از دوره بیست و نهم کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰؛ نمایندگی شعبه اروند آبادان، با استادی ایجنت شعبه مسافر سینا ، نگهبانی مسافر امین و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه « درکنگره ۶٠ چگونه قدردانی میکنیم؟ » یکشنبه ٢٣ آذر ۱۴۰۴ ساعت ١٧:۰۰ آغاز به کارکرد.

سخنان استاد:
سلام دوستان، سینا هستم، یک مسافر. از آقا امین تشکر میکنم که اجازه دادند امروز در این جایگاه خدمت کنم. من حدود یک سال بود که در این جایگاه خدمت نکرده بودم و این موضوع بیارتباط با دستور جلسه امروز نیست، زیرا در کنگره هر فرمانی که صادر میشود لازمالاجراست و ما باید آن را انجام دهیم؛ نه «چرا» و نه «اما» در آن جایی ندارد.
دستورجلسه در مورد «در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی می کنیم»
قدردانی واقعی با انجام عمل صحیح معنا پیدا میکند. شاید چیزی از نظر من درست باشد، اما در کنگره یاد گرفتهایم که «چشم» بگوییم، به بزرگترها احترام بگذاریم و بدون مقاومت، فرمان را اجرا کنیم. تجربه نشان داده وقتی «چشم» میگوییم، اتفاقات خوبی برایمان رخ میدهد. خدا را شکر که امروز هم این فرصت پیش آمد تا در این جایگاه باشم و حس و حال این عزیزان را لمس کنم.
درباره دستور جلسه، آقای مهندس همیشه سعی داشتند به ما یاد بدهند اگر کسی برایمان کاری انجام داد، از او تشکر کنیم. مثلاً راننده تاکسی که ما را به مقصد میرساند؛ درست است که پول میگیرد، اما با تشکر، حس خوبی به او منتقل میکنیم. ما در کنگره به قدرت «حس» ایمان داریم، چون وقتی حس خوب منتقل میکنیم، آن شخص هم همان حس را به دیگران انتقال میدهد و این چرخه ادامه دارد.
بهطور شخصی، یکی از چیزهایی که در کنگره خیلی به من کمک کرد همین «قدردانی» بود. من این را در زندگیام هم پیاده کردم. مثلاً وقتی همسرم برایم غذا میآورد، از او تشکر میکنم؛ در حالیکه قبلاً چنین عادتی نداشتم و فکر میکردم وظیفه است. اما حالا میدانم همین «ممنونم»، «زحمت کشیدی» یا «خیلی لطف کردی» اول از همه برای خودمان لذتبخش است و بعد برای طرف مقابل.
در زبان فارسی واژههایی مانند «ممنونم» و «تشکر میکنم» وجود دارد که وقتی از آنها استفاده میکنیم، خودمان هم حال بهتری پیدا میکنیم. جناب مهندس هم همیشه میفرمایند: حتی اگر مرزبانان یا افراد دیگر حرفی بزنند که از نظر ما اشتباه است، باید «چشم» بگوییم. چون فرمانبرداری از آنچه به ما گفته شده، خودش نوعی قدردانی است و همین باعث رشد کنگره و رشد فردی ما میشود.
در ادامه، جناب مهندس در دستور جلسه داستانی را بیان کردند؛ پادشاهی خدمتگذاری داشت که برایش خربزه قاچ میکرد. خدمتگذار با هر قاچ «بهبه» و «چهچه» میگفت. پادشاه آخر سر خواست خودش هم بخورد و دید خیلی تلخ است. پرسید: چرا از چنین خربزهای تعریف کردی؟ گفت: شما همیشه چیزهای خوشمزه به من دادهاید، حالا که یکبار تلخ بود، زشت است بگویم بد بود؛ من تشکر کردم چون همیشه به من خوبی داده بودید.
ما هم باید همینطور باشیم. اگر مرزبان، راهنما یا نگهبان نظم روزی حال خوشی نداشت و برخوردش باب میل ما نبود، نباید کارهای خوب قبلیاش را فراموش کنیم؛ این خودش نوعی قدردانی است. عشق و محبتی که آقای مهندس به ما یاد دادهاند باعث شده قطار کنگره در مسیر خودش ثابت و استوار حرکت کند. این مسیر مانند گردباد سبز است؛ اگر من، سینا، برخلاف جهت آن حرکت کنم، حتماً از مسیر بیرون رانده میشوم، اما اگر با آن همسو باشم، رشد و پیشرفت میکنم.
ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
گروه سایت نمایندگی اروند آبادان
تایپ مطلب: مسافر علی لژیون پنجم
عکاس: مسافر حسین لژیون یازدهم
ویرایش و ارسال مطلب: مسافر امین لژیون یازدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
143