جلسه سیزدهم از دوره دوازدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ملایر به استادی همسفر مبینا، نگهبانی همسفر فیروزه و دبیری همسفر شکوفه با دستور جلسه «در کنگره۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟» روز یکشنبه ۲۳ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
اول از همه خداوند را شاکرم بابت دادهها و ندادههایش که دادههایش نعمت و ندادههایش حکمت است؛ دوم به رسم ادب و احترام تشکر و قدردانی میکنم از راهنمای خوبم همسفر معصومه که محبت کردند و اجازه دادند امروز من در خدمت شما باشم. هفته پیش راهنمایم به من گفتند مبینا هفته بعد تو قرار است برای استادی بنشینی و از آنجایی که هیچچیز بیدلیل و تصادفی نیست با خودت فکر کن که چرا با این دستور جلسه انتخاب شدهای؟ با خودم گفتم این هم مثل بقیه دستور جلسهها است مینشینم و راحت راجع به آن صحبت میکنم؛ اما کمی که فکر کردم متوجه شدم آنقدرها هم برای من راحت نیست؛ چون من آدمی هستم که در بیان و بروز احساساتم خیلی ضعیف هستم؛ یعنی از درون سرشار از احساس اما بیان کردنشان کمی برایم سخت و مشکل است، اکنون فهمیدم که چرا این دستور جلسه نوبت من شد و این باز هم لطف کنگره۶۰ به من است که فرصتی به من داد تا از محدودیتهای خودم عبور کنم و این سد را در خودم بشکنم و بیشتر از همیشه از طرف قلبم صحبت کنم.
۵ سال پیش اگر کسی به من میگفت که روزی میآید که پدرت نه موقت و چند ماهه بلکه بهصورت دائم درمان میشود من باور نمیکردم و طبیعی هم بود باور نکنم، وقتی روزهایی را به یاد دارم که صبح از خواب بیدار میشدم تا به مدرسه بروم؛ اما باید با پدرم خداحافظی میکردم چون ظهر که برمیگشتم قرار نبود تا چند ماه او را ببینم؛ زیرا به کمپ میرفت و وقتی هم برمیگشت تا ۲ ماه اول خوب بود و دوباره روز از نو روزی از نو؛ پس با خودم میگفتم وقتی این همه راه رفته و نشده است راه کنگره۶۰ هم مانند بقیه میباشد؛ حتی تا ۳ ماه اول ورودم به کنگره۶۰ هیچ احساس خاصی نداشتم فقط این را میدانستم که کنگره اولین جایی نبود که پدرم آمد؛ اما آخرین جایی بود که میتوانست او را نجات بدهد.
من فکر میکنم از خانواده عزیزتر و مهمتر در دنیا چیزی نباشد؛ پس وقتی کنگره خانواده پراکنده ما را منسجم کرد، هر لحظه به من یاد داد چهطور به خودم اعتماد کنم و زندگی بهتری را بسازم یا چهطور در هر سختی و مشکلاتی که هستم امید را به دلم سنجاق کنم با همه اینها چهطور میتوانم قدردان باشم؟ آیا فقط کلمات کافی هستند که من بگویم ممنون یا سپاسگزارم؟ با اینها حقی که به گردنم هست را بهجا آوردهام؟ البته که بخشی از سپاسگزاری قطعاً به کلام هم هست. حال قدردانی از کنگره۶۰ برای هرکسی متفاوت است برای مثال شخصی میگوید من با شرکت در لژیون مالی و عضو شدن در لژیون سردار، دنور یا پهلوان قدردانیام را به کنگره نشان میدهم و شخص دیگری میگوید من با حضور مرتب در جلسات و مشارکت کردن و گوش دادن به حرف راهنمایم قدردان هستم که همه اینها کاملاً درست و صحیح میباشد و سپاسگزار بودن مسئلهای است که از طریق آگاهی بهدست میآید و هر چه انسان آگاهتر باشد قدردانتر است.
من چند مثال دیگر اضافه میکنم، از نظر من قدردانی از کنگره؛ یعنی خدمت کردن و احترام گذاشتن به قوانین آن؛ یعنی احترام به تمام لحظات و آموزشهایی که در این مسیر به من داده شده است؛ یعنی درک اینکه کنگره فقط یک مکان برای درمان اعتیاد نیست؛ بلکه جایی است که ما را به انسانیت خودمان برمیگرداند و از همه مهمتر قدردانی از کنگره یعنی در حاشیه نبودن و دخالت نکردن در کارهایی که به من ارتباطی ندارد؛ مجموع اینها میشود یک رهجوی قدردان و اینکه برای مثال من عضو لژیون مالی باشم؛ ولی از آنطرف به حرف راهنمایم گوش ندهم و سیدی ننویسم یا اینکه در صحبتها و مشارکتهایم مدام از آقایمهندس و این سیستم تشکر و قدردانی کنم؛ اما در عمل مدام در حال درست کردن حاشیه و دخالتهای بیجا باشم اینها هیچکدام فایدهای ندارد وقتی میگویم من ۵ سال است که به کنگره میآیم باید رفتار و حرکاتم نیز اندازه آن ۵ سال باشد اگر آنطور بود من یک رهجوی قدردان هستم که توانستهام قوانین، حرمت و آموزشهای کنگره را اجرا کنم و خدای ناکرده طوری نباشد که بهجای کنگرهایتر شدن با دست خودمان این مکان را از خود دور کنیم.
من فکر میکنم از این مکان جایی مقدستر و زیباتر پیدا نمیکنیم حتی گفته شده است این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت، هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت، جایی که همه همدرد هستیم، جایی که بدون هیچ ترس و قضاوتی میتوانیم حال دلمان را بیان کنیم و جایی که وقتی از غمهایمان گفتیم بهجای سرزنش کردن برایمان دست زدند و به ما یادآور شدند که چهقدر توانمند هستیم که دوام آوردهایم. در آخر امیدوارم همه ما آنطور که شایسته است قدردان این مکان باشیم مخصوصاً در سفر دوم مبادا فکر کنیم وقتی به رهایی رسیدیم کار ما اینجا تمام میشود خیر! بلکه کار اصلی تازه شروع میشود و وقت خدمت و جبران میرسد؛ البته که آقایمهندس دژاکام همیشه میگویند: «هیچ حق و دینی به گردن هیچکس نیست»؛ اما بالاخره ما که خودمان میدانیم با کمک کنگره۶۰ از کجا به کجا رسیدهایم.

مرزبانان کشیک: همسفر معصومه و مسافر عابدین
عکاس: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون دوم)
تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فائزه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ملایر
- تعداد بازدید از این مطلب :
234