چیزی که من را خیلی اذیت میکند این است که نمیتوانم تفکراتم را با عملکردم هماهنگ کنم، این قضیه قبل از ورودم به کنگره وجود داشت حالا هم ادامه دارد مدت بیستوپنج روز هم هست که در کنگره سفر میکنم؟
باید بگویم که با بیستوپنج روز که اتفاقی رخ نمیدهد، چند وقت پیش یک نفر به من میگفت اگر یک آدم تمام تفکراتش و عملکردش با همدیگر بخواند میشود پیغمبر. دیدم واقعاً راست میگوید اگر همهچیزی که در صور پنهان دارد در صور آشکار هم داشته باشد و یکی بشود فکر میکنم حتماً پیغمبر میشود. یک همچنین چیزی از عهده انسان خارج است که یک انسان بتواند تفکراتش را با عملکردش همه را یکی کند، ولی ما در کنگره تلاش میکنیم صد در صد این کار را انجام بدهیم. درراه که داشتم میآمدم در ماشین سی دی زیرساخت را گوش میدادم آقای مهندس راجع به همین موضوع صحبت میکردند و گفتند ما یکچیزی را میگوییم قرار است به آن چیز عمل کنیم که در بخش اول صحبت از راستگویی و درست زندگی کردن و تدبیر بود. قرار نیست که من هر چیزی را که میدانم و فکر میکنم را انجام هم بدهم، قرار نیست من هر چیزی را که انجام میدهم راجع به آن موضوع فکر کرده باشم، اصلاً به این صورت نیست. همه شما وقتی مصرفکننده شدید مگر راجع به اعتیاد آشنایی نداشتید؟ کدامیکی از شما آشنایی نداشتید؟ همه شما میدانستید اعتیاد چی هست؛ میدانستید مواد مخدر چی هست؛ میدانستید اگر مصرف کنید چه اتفاقی میافتد؛ میدانستید که باید پنهانش کنید، ببینید چقدر فکر کرده بودید؟ ولی چقدر راحت رفتید مصرف کردید، به همین راحتی. قرار است ما بیاییم آموزش بگیریم یواشیواش این دوتا را درصدی رویهم قرار بدهیم که بتوانیم از آن استفاده کنیم. پس ما فکر میکنیم به فکر کردن کارهایی که ما از پس آن برمیآییم، شروع میکنیم کارهایی را انجام میدهیم که راجع به آن موضوع فکر کرده باشیم. شما در کنگره قرار نیست که فکر کنید قرار است که حرفگوشکنید، ببینید چی به شما میگویند آنها را انجام بدهید و فکر نکنید چی درست است و چی غلط است و یا چهکار کنم یا چهکار نکنم، خیلی ریز و ساده آن چیزی را که از شما میخواهند انجام بدهید.
چرا یک مسافر گریز میزند، راهحل چیست؟
اولاً در کنگره ما لغت گریز را نداریم، آقای مهندس اسمش را گذاشته بودند حماقت که آن را هم برداشتند و گفتند اصلاً این هم کار درستی نیست. گریز زدن برمیگردد به سؤال قبلی، هنوز فرد به مرحله گوش کردن و عمل کردن نرسیده است ما که در کنگره میآییم میگوییم آموزش، شما وقتی میروید مدرسه دوازده سال درس میخوانید مدرک دیپلم میگیرید کل دوازده سال را جمع کنید چقدر چیز یاد گرفتهاید؟ در حد یک دیکته نوشتن و یک روخوانی و چهارتا ضرب و تقسیم و... را یاد گرفتید همه دوازده سال را رویهم جمع کنید می ببینید کار سه ماه هم نیست ولی دوازده سال پای کلاس درس مینشینید بعد اسمتان را میگذارند یک آدم باسواد، باسواد منظور آن جبر و مثلثات و فارسی و انگلیسی و... نیست، باسواد آن روش آموزشی است که شما تربیت میشوید. تربیت در کلاس نشستن، تربیت به حرف استاد گوش دادن، تربیت اینکه من دانشآموز هستم، اینکه اگر به من مشق میگویند من مشق بنویسم، اینکه مشق چقدر خوب است یا بد به آن دید نگاه نمیکنم، در دوران مدرسه به همه ما مشق میدادند مشق فقط مخصوص دوره دبستان نیست شما تا پایان تحصیلات مشق نوشتن رادارید، مشق برای این است که شما یاد بگیرید برای اینکه یادگیریتان بهتر بشود، نه اینکه من بلد هستم، من هر چیزی را میخوانم میفهمم، پس بنابراین این کار هم برای این است که شما یاد بگیرید و برای یادگیری زمان لازم است بنابراین برای گریز نزدن هم راهحلش کنگره آمدن است به حرف راهنما گوش دادن است با کنگره بودن است، سی دی گوش دادن و نوشتن است اگر در خانه هستید خودتان را با کنگره مشغول کنید کسی که خودش را با کنگره مشغول بکند دیگر سر کوچه نمیرود با رفیقهایش جمع نمیشود.
تصاویر منفی ذهن را چگونه میتوان مدیریت کرد؟
شما اگر میخواهید تصاویر منفی نداشته باشید (البته در ذهن تصویر نیست فکر هست)، شما باید تصویر نداشته باشید. شما اگر یک صحنه تصادف ندیده باشید خوابش را نمیبینید، اگر با یک نفر کلکل نکنید شب اعصابتان به هم نمیریزد یعنی باید تصاویرتان را کم بکنید تا ذهنتان پاک بشود. سعی کنید نگذارید چیزهای بد وارد ذهنتان بشود. خب ذهن است دیگر، اصطلاحاً ذهن دمدستی است مانند اینکه میگویند حافظه کامپیوتر رم یا هارد دارد. رم میشود حافظه کوتاهمدت و هارد میشود حافظه بلندمدت، پس در حافظه دمدستیتان چیزهایی بریزید که بهدردبخور است، اگر شبها مینشینید اخبار میبینید خب حافظهتان از اخبار پر میشود و این اخبار در گوشه ذهنتان جمع میشود، یا با یک نفر موضوعی دارید که بحث میکنید پس تا آنجایی که میشود چیزهایی را که نباید ببینید را نبینید. شما میتوانید اخبار را نبینید، یا دو نفر در خیابان دارند جروبحث میکنند را نبینید، اینها چیزهایی است که میشود آنها راندید. فوری نروید دنبال هر چیزی و ببینید و بگویید کارم اینطور است. در کار شما که دائم تصادف و دعوا و بگومگو که نیست در کارتان که مدام اخبار ندارید، پس تا جایی که میتوانید کارهایی را که نباید ببینید را نبینید تا ذهنتان یک مقدار خالی بشود، ذهن خالی جا برای چیزهای خوب دارد.
من هفت ماه است که از سفرم میگذرد در حال حاضر هر وعده یک و نیم سیسی OT مصرف میکنم و خدا را شکر حالم خوب است، کار و اشتهایم خوب است آیا برای ترک سیگار الآن زمان خوبی است؟
ترک سیگار در سفر اول خوب است، ترک سیگار باید در سفر اول انجام بشود. من صد در صد به این موضوع اعتقاددارم نگذارید برای سفر دوم. ما موقعی که مواد مصرف میکردیم را کاملاً یادمان هست میگفتیم سیگار میطلبد، آره سیگار میطلبد برای فرد سیگاری سیگار میطلبد. من مدت سیوپنج سال سیگار کشیدم خیلی هم با سیگار حال میکردم، خیلی هم سیگار را دوست داشتم، هنوز هم گاهی دوست دارم، من هنوز هم وقتی کسی سیگار میکشد با حسرت نگاه میکنم، ولی از سیگار جدا شدم، دلیل نمیشود آدم چیزی را که دوست دارد حتماً برود سراغش نه همچنین چیزی درست نیست. من بنزهایی را که در خیابان رد میشوند را خیلی دوست دارم ولی اصلاً سمت آن نمیروم، حتی نزدیکش هم نمیشوم، حتی به آن دست هم نمیزنم، فقط دوستش دارم. من چیزهایی که به نظرم خوب است را دوست دارم من سیوپنج سال سیگار کشیدم مگر میشود دوستش نداشته باشم، بعدازآن دیدم سیگار نکشیدن را چقدر دوست دارم از اینکه سیگار نمیکشم یک لذتی میبرم، یک حالی میکنم وقتیکه دیگران سیگار میکشند و من نمیکشم، ترک لذت خودش لذت است. یک لذتی را انجام نمیدهی خیلی لذت میبری، اینیک چیز خیلی باحالی است که بتوانی انجام بدهی، حالا میگویم ضرر دارد اینجور میشود یا آنجور من اصلاً به این چیزها کاری ندارم بههرحال بدی دارد حال هم دارد. من در سن نوجوانی سیگار میکشیدم وقتی پیرمردها از کنارم رد میشدند نصیحتم میکردند و میگفتند من سی سال است که میکشم تو دیگر نکش من هم گوش نمیکردم، الآن هم هر کس به من میگوید سیگار میکشم میگویم بکش نوش جانت من سیوپنج سال سیگار کشیدم مثل تو حال کردم. واقعاً هم همین است مگر قرار است کسی با نصیحت و پند و اندرز من کاری بکند. حالا او هم بکشد من سیگار کشیدم تا لحظه آخر هم لذت بردم آنهایی هم که میکشند لذت ببرند ولی از اینکه سیگار نمیکشم یک لذت جدیدتری میبرم، به قول آقای مهندس نوشیدنی فقط آب پرتغال نیست، نوشیدنیهای دیگر هم هست و دارم آنها را هم امتحان میکنم.
ساختار چیست؟
ساختار همین است که در وادی اول به ما میگوید، با تفکر ساختارها آغاز میشود، شما یک کاری را که میکنید ساختار در ذهنتان باید شکل بگیرد. ساختار یعنی پایه یعنی همین چیزیهایی که در سی دی زیرساختها میگویند. میگوید اگر شما میخواهید یک ساختمان صد طبقه بسازید باید پانزده طبقه پی زیرزمین را بکنید. بله شما باید زمینه یکچیزی را فراهم کنید. ساختار یعنی الآن اینجا نشستهاید در سفر اول هستید و دارید ساختار رهایی را به وجود میآورید، این ساختار یازده ماه دیگر شکل میگیرد. دو سال بعدازآن تبدیل به ساختمانی میشود حالا یک نفر دوست دارد چندطبقه میسازد و یک نفر برج میسازد پس سعی کنید ساختمان محکم و قوی را بسازید.
چند وقت بعد از رهایی میتوانیم ازدواج کنیم؟
آقای مهندس همیشه میگویند بعد از یک سال، چونکه ازدواج جزء تصمیمگیری و مسئولیتهای بزرگ انسان بهحساب میآید؛ بنابراین میگویند بگذارید ذهنتان باز باشد، درمانتان کاملاً شکلگرفته باشد، یک سال بعد از رهایی بهترین زمانش است.
ازدواج مجدد که پنهانکاری باشد چه نتیجهای دارد ازنظر کنگره؟
کنگره در این مورد هیچ نظری ندارد، من نظر شخصی خودم را میگویم بهپای کنگره نگذارید، ازدواج مجدد به نظر من خیلی بیمعنی است، حالا اگر شخصی به هر دلیلی همسرش را ازدستداده و میخواهد ازدواج بکند آن چیز دیگری است.
لطفاً به مسافرها بفرمایید مانع آمدن همسفر ها به کنگره نشوند، تنها جایی که باعث آرامش و آسایش میشود همین کنگره است علت اینکه مانع میشوند چیست؟
مسافرها حق ندارند جلوی آمدن همسفران به کنگره را بگیرند. مگر اینجا جای بدی است؟ چرا یک جای به اینخوبی را میخواهید فقط برای خودتان بردارید و همسفرتان همراهتان نباشد؟ فکر کنم یک جای کارتان میلنگد درست است؟ کسی که اینجوری باشد یک جای کارش میلنگد. جایی که خوب است برای همه خوب است دیگر، جایی که خوب است دوست داریم همه بیایند از آن استفاده کنند و آموزش بگیرند. اگر همسفرها بیایند آموزش میبینند صد در صد به نفع مسافر است، به این موضوع شک نکنید، بنابراین نهتنها جلو آمدنشان را بگیرید بلکه تشویقشان هم بکنید.
مشکل من این است که وقتی کسی منزل ما میآید حس بدی به من دست میدهد خودم هم نمیدانم چرا اینطوری میشوم در ضمن مجرد هم هستم؟
حس بد کلاً عمومی است، حس بد اسمش حس است دست شما نیست آن به سراغ شما میآید، آن به شما میگوید که چهکار بکنید یا چهکار نکنید و این را باید با تمرین درست کنید. من هفته گذشته در آبادان بودم من این موضوع را خیلی سال پیش از کنگره متوجه شدهام معده من همیشه مشکل داشت و این در خانواده ما بهصورت ارثی بود بعد یواشیواش توجه کردم دیدم که وقتی به مسافرت میروم معدهام کمتر درد میکند، میروم در یک محیطی قرار میگیرم که آن محیط و آدمهای آن محیط حس خوبی دارند معده من کمتر اذیت میشود، یکبار خواستم طرح ترافیک را رد کنم آن زمان پلاک پوشاندن نبود شاید بیست سال پیش، من که میخواستم افسر را بپیچانم میپیچاندم رد هم میشدم ولی بعدازآن معده دردم شروع میشد، دیدم اگر من یواشیواش کارهای خوب بکنم درجاهای خوب قرار بگیرم، با آدمهای خوب باشم حسم هم خوب میشود. ما در این چند روز که در آبادان بودیم یکی از بچههای کنگره مشکل کولیت روده داشت و عمل کرده است و هر وقت حالش را میپرسم از مشکلش میگوید و میگوید فلان مواد را بخورم معدهام اینجوری و آنجوری میشود و از این داستانها، در آن چند روز که در آبادان بودیم همهچیز خورد و طوری هم نشد. به او گفتم که اعتقاد پیدا کردی که محیط و آدمها روی معده انسان هم تأثیرگذار است. بله اگر ما حسمان خوب باشد همهچیز را خوب میبینیم و همهچیز خوب میشود، اگر فردی میآید منزل شما حال شما خراب میشود به این دلیل است که حس شما خراب است. اگر از یک آدمی بدمان میآید به خاطر این است که حس ما خراب است. اگر یک نفر زشت است به خاطر این است ما زشت میبینیم، اگر یک آدمی خوشگل است به خاطر این است که ما آن را خوشگل میبینیم. هیچچیزی غیرازاین نیست، یا این مثال که به یک نفر میگویند خوشگل شدی؟ میگوید چشمانت خوشگل میبیند. یا یکی که میگوید زشت شدی میگوید چشمانت زشت میبیند. درواقع این آدمها هستند که زشت و زیبا میبینند، این آدمها هستند که خوب و بد میبینند. این آدمها حس هستند و حسشان این کار را میکند، پس حستان را عوض کنید و شروع کنید به خوب و زیبا دیدن.
اعتماد همسفر به مسافر در مورد گریز چگونه است؟
شما تنها کاری که میکنید رهایشان کنید. مسافرها حسشان خراب است و نسبت به همهچیز بدبین هستند، اگر همسفر مسافر را بپاید مسافر فکر میکند که بازرس و پلیس است چون حسش اینگونه است و این قضیه در مصرفکنندگان آمفتامین، الکل و شیشه بیشتر است. پس بنابراین شما با یک آدمی که مریض است زندگی میکنید و بههرحال مریض است و ما در کنگره او را درمان میکنیم، پس لازم است که با او مدارا کنیم تا بیفتد روی غلطک و زمان هم خیلی میبرد. توقع نداشته باشید در عرض یک یا دو سال که به کنگره آمدهاید درست بشود چه همسفر و چه مسافر، من کسی را سراغ دارم که ده سال است که به کنگره میآید کلکسیون سیدیهای کنگره را دارد ولی هیچچیزی بلد نیست گوش دادن که مهم نیست انجام دادنش هم مهم است ولی کمکم درست میشود.
ارتباط راهنمای مسافر با همسفر چگونه است؟
ما اصلاً مورد خاص نداریم که بخواهیم راهنمای مسافر و همسفر را ببینیم، شما دارید زندگی میکنید زندگی بیرون از کنگره با زندگی کنگره قاطی میشود همسفر بیاید مشکلش را بهعنوان راهنمای مسافر به من بگوید من باید با کوهی از مشکلات از این در بیرون بروم درصورتیکه به من هیچ ربطی ندارد من میتوانم بروم سر لژیون راجع به یک موضوع خاص صحبت کنم، آداب و معاشرت را یادتان بدهم و... ولی مشکلات شخصی را نمیتوانم راجع به آن صحبت کنم، اصلاً حلش هم نمیکنم. مشکل اگر با ایجنت ربط دارد میتوانم با ایجنت صحبت کنم ولی مشکلات شخصی به من ربطی ندارد که بخواهم حل کنم من دخالت نمیکنم من که از کنگره بیرون میروم راجع به کنگره اصلاً فکر نمیکنم، بچههای قدیمی همه میدانند، من تلفن هیچکسی را جواب نمیدهم گوشی دارم هر وقت دوست داشته باشم جواب میدهم، کی پشت خط است برایم مهم نیست من در خانه از ساعت نه و نیم تا ده شب به بعد تلفن هیچکسی را جواب نمیدهم. از ساعت ده به بعد هم تلفن را خاموش میکنم تا کسی زنگ نزند و تا صبح خاموش است. رهجو اصلاً نباید خارج از کنگره باراهنما در ارتباط باشد، راهنما سر لژیون و سر جلسه غیرازآن نباید ارتباط داشته باشید.
در کنگره میگویند مواد مخدر عادت است، بعد از مرگ ترکش سخت است و نمیشود حل کرد، بعد از مرگ آب و غذا خوردن هم عادت است بعد از مرگ چه جوری میشود آن را ترک کرد؟
اگر اینور ترک نکنید آنطرف کمپ هم هست، کمپهای آنطرف هم صور آشکار و پنهانش یکی است؛ یعنی بیچاره میشوی. اعتیاد عادت نیست، عادت مثل غذا خوردن است، عادت مثل ورزش کردن است، عادت مثل یک کاری انجام دادن است، وقتی یک کاری را انجام نمیدهی صور آشکار و پنهانت به هم نمیریزد. کدامیک از شما غذا نخورید گوشواره را از گوش بچهتان درمیآورید میروید ساندویچ میخورید، اصلاً اینها شبیه هم نیست فکر نکنید اینها عادت است، کدام یکی از شما به خاطر مواد سر مادرتان را از تنش جدا میکنید اصلاً اینها شبیه هم نیست. اعتیاد عادت مصرف دارد ولی صور پنهانش درگیراست برای همین دنیا در درمانش مانده است برای همین آقای مهندس کشف کردهاند که چهکار باید بکند و درمان یعنی جسم، روان و جهانبینی، اگر به ترک کردن بود اینهمه آدم میرود در کمپ میخوابد ترک میکند یا میرود دکتر و با قرص و شربت و متادون درمانی ترک میکند پس چرا هیچکسی نمیتواند؟ چون کسی به اصل بازی پی نبرده است، شما باید از دست صور پنهانتان رها بشوید. بله با اعتیاد از دنیا بروید پایتان برسد به آنطرف باید بروید دنبال جنس، جنس هم به این راحتیها گیرتان نمیآید. چیزی است که باید درستش کنید اگر درستش نکنید با خودتان میبرید و میآورید و با خودتان میآورید و خیلی عذاب میکشید.
در سفر دوم هستم اما پرش افکار زیادی دارم که من را به هم میریزد، لطفاً راهنمایی کنید؟
پرش افکار در سفر دوم هیچچیز غیرطبیعی نیست، شما الآن فکر میکنید من الآن هیچ پرش افکاری ندارم، هیچ مشکلی ندارم، با هیچکسی هیچ موضوعی ندارم که مثلاً استرسی باشد، هیجانی باشد که من آن را اذیت کنم و او هم من را اذیت کند، نه همهچیز خیلی خوب است نه از این خبرها نیست، من از صبح تا شب با آدمهایی سروکار دارم که پایشان را کنگره نگذاشتهاند. بیرون از کنگره را میگویم، کارم، شغلم، رفتوآمدم، رانندهها، ماشینها و آدمهای جورواجور این من هستم که نگاهم را به آنها عوض کردم. راجع به آنها هم اصلاً فکر نمیکنم، الآن اگر یک کارتنخواب در خیابان میبینم خیلی هم دوستش دارم با خودم میگویم این قبل من است، حالا با خودم بگویم نه این آدم نمیشود، خوب نمیشود، این دو بار کنگره آمده خوب نشده دیگر خوب نمیشود، اگر من نگاهم را درست بکنم اینجوری نمیشود. همهچیز در درون ماست بیرون هیچ کاری از دستتان برنمیآید، هیچکدامتان نمیتوانید بچهتان را آنجوری که دلتان میخواهد تربیت کنید چون پدرهای شما هم نتوانستند. همه پدرهای شماها دلشان میخواست شما دکتر و مهندس بشوید کدام شما دکتر یا مهندس شدید. کدامتان به حرف پدرتان گوش کردید، کدامتان به حرف معلمتان گوش کردید هیچکدام. شما با رفتار و عملکردتان دارید راه را به بچهتان نشان میدهید، به همسرتان، به همکارتان یاد میدهید، زور نزنید حرف بزنید، زور بزنید عمل کنید. پدر من به نظر خودش خیلی آدم روشنفکری بود و همه تلاشش را کرد که من یککارهای بشوم ولی من در اولین فرصت عملی شدم. از روزی که عقلم رسید رفتم کارهایی را که دوست داشتم انجام دادم. اگر عملکرد شما خوب باشد حداقلش این است که شما خوب هستید دیگر بچهتان هم هر طوری بشود دیگر شده و با خودتان میگویید من هر کاری از دستم برآمده کردهام من که چیز بدی به او یاد ندادهام.
من تازهوارد سفر دوم شدهام، روزی یک وعده قهوه میخورم و یکجورهایی عادت کردهام، آیا اعتیادآور است و در آزمایش نشان میدهد؟
نه در آزمایش نشان نمیدهد ولی به چیزی هم عادت بکنی خوب نیست. من خودم قهوه میخورم اما هر وقتگیرم بیاید میخورم، در خانهمان قهوه نداریم. ولی در دفتر کنگره بچهها درست میکنند من هم میخورم ولی آنقدر نمیخورم که تغییری را در خودم احساس کنم؛ و چون نمیفهمم که چی میشود و چون نمیفهمم که چی میشود نخورم هم نمیفهمم چی میشود پس زیاد دقت نکن به قهوه خوردن، یا من قهوه میخورم پشت فرمان خوابم نبرد با این دید به موضوع نگاه نکنید.
چگونه ترس و استرس اجتماعی خود را کاهش دهیم؟ و خواب شب باید از چه ساعت تا چه ساعتی باشد؟
خواب باید از ساعت ده شب باشد تا شش الی هفت صبح، بیشتر از هشت ساعت هم خواب خوب نیست. برای سن کم هشت ساعت خوب است ولی من اگر شش ساعت هم بخوابم معمولاً کافی است و به بیشتر از آن احتیاجی ندارم؛ و این به سن مربوط میشود انسان که سنش بالا میرود خوابش کم میشود؛ و در مورد استرسهای اجتماعی را نباید ببینید یا اگر میبینید اهمیت ندهید چون اگر ببینید و اهمیت بدهید به خودتان استرس وارد میکنید، یک روز که در سفر اول بودم، در خیابان با ماشین همراه آقای مهندس میآمدم، افتادم در یک چاله، من یکحرفی به شهردار منطقه زدم آقای مهندس گفتند اینجوری حال خودت را خراب میکنی من گفتم اگر به شهردار فحش ندهم چهکار باید بکنم؟ گفت اگر تو از چاله خوشت بیاید به شهردار فحش نمیدهی. دیدم واقعاً راست میگوید و دیدم چقدر از چاله خوشم میآید از آن موقع هر وقت میافتم توی چاله میگم یادم باشد دفعه بعد هم رد میشوم بیفتم تو این چاله، یک حالی میدهد وقتی میافتی توی چاله، من یک مسیری را که رد میشوم دنبال چاله میگردم اگر چالهها را پرکرده باشند شاکی میشوم بله اشکال ندارد میشود چاله را هم دوست داشت. یواشیواش همه ما یاد میگیریم.
همسفری که احساس میکند دارد از مسیر ارزشها برگشت میکند چهکار باید انجام بدهد تا به سمت ارزشها برود؟
ببینید اینهایی که ما میگوییم و این سؤالات چیز خاصی ندارد که من یک مورد خاص را به شما بگویم انجام بدهید. من همیشه میگویم در کنگره ما آموزش میبینیم، خود من حدود هفده سال و نیم است که در کنگره هستم، روزی که آمدم من هم این سؤالات را داشتم مثلا چهکار کنم که عصبانی نشوم، چهکار کنم استرس نداشته باشم، چهکار کنم که در خانه پرخاش نکنم، چهکار کنم که صبح زود از خواب بیدار شوم، چهکار کنم که کارم را خوب انجام بدهم، نه اینها با چهکار بکنم درست نمیشود. شما میآیید در مسیر قرار میگیرید، کارهای خوب میکنید یواشیواش همهچیز درست میشود، کار خاصی نیست، ما در فلان خیابان داریم موسسه کنترل خشم، من نمیدانم موسسه کنترل خشم چهکار میخواهد انجام بدهد، شاید میگوید هر وقت ناراحت شدی تا عدد ده بشمار، آقا من تا ده شمردم ولی باز فحشهای دیگر یادم افتاد، تازه مشتهایم را هم گره میکنم و با حرص میزنم. ما اگر بخواهیم خشممان را کنترل کنیم خیلی باید روی خودمان کارکنیم، باید آدمها را دوست داشته باشیم، نسبت به هیچچیز ناراحت نباشیم، فلانی حرفی زده نه منظوری نداشته، نه اصلاً با من نبوده باید به اینها اهمیت ندهیم در کنگره باشیم انشالله درست میشود ولی من راهکار خطی یا به اصلاح نقطهای سراغ ندارم.
کسی که بازگشت کرده و بد سفرکرده بود الآن به خاطر همسرش تصمیم گرفته بیاید و درست سفر کند اما میگوید حرفها و کتابها و سیدیها تکراری شده است و جذبش نمیکند آیا میتوان امیدی به سفرش داشت؟
بله صد درصد همه ماقبل از اینکه به کنگره بیاییم صدبار ترک کرده بودیم، همه سعیمان را کرده بودیم ولی نشد. ولی سفر در کنگره کار جدید و موضوع جدیدی بود که امتحان کردیم؛ به کنگره به موضوع نو و جدیدی نگاه کنیم و حرکت کنیم چیز عجیبوغریبی نیست. گذشته را کنار بگذارید من اشتباهاتی که درگذشته کردهام را نه به آن نگاه میکنم و نه به کار درستم و نه به کار نادرستم اصلاً نگاه نمیکنم. از این به بعد هر کاری را که به من میگویند انجام میدهم. این را که میگویم هر کار خوب. من خودم در کنگره هستم اگر شما یک راهنما دارید من بیستتا راهنما دارم، واقعاً هم بیستتا راهنما دارم، من با شعبهای که سروکار دارم باید حرف ایجنت آن شعبه را گوش کنم و قبول کنم، وای به حال آن بالادستیهای من که خود آقای مهندس و دیدهبانان و در رابطه باکارهای دیگر است. من عادت ندارم فکر کنم به من بگویند انجام بده انجام میدهم درست است، غلط است به من ربطی نداره من اگر نیازمند موضوع خاصی هستم میگویم چشم، شما آمدید اینجا میخواهید رها بشوید هر چی به شما میگویند باید بگوئید چشم. شما حق اظهارنظر در کار راهنما را ندارید، اینجا کم است آنجا زیاد است، چرا اینجا را اینجوری میکنند آنجا را اینجوری میکنند. دوست نداشتید میتوانید بروید ولی اگر ماندید سر به زیر بمانید هرچه به شما گفتند بگوئید چشم، چرا چون بر مبنای نیاز شما دارد به شما دستور داده میشود، کسی چیز شخصی از شما که نمیخواهد هر چیزی را که میگویند برای رهایی شماست. پس بنابراین اگر لازم باشد فکر نکنید خودبهخود درست میشود.
احساس میکنم بعضی از کارهایم را باید دوباره و دوباره انجام بدهم ممنون میشوم کمکم کنید، خواب شبم هم یک مقدار نامیزان است لطفاً راهنمایی کنید؟
دوباره و دوباره که اصلاً چیزی نیست چون بعضی کارها را باید صدبار انجام بدهید تا درست بشود و این تکرار خیلی خوب است، یک کارتن دو یا سه هفته پیش آمد به نام صلح روح، کارتن خیلی قشنگی است من در عرض سه هفته گذشته پنج مرتبه دیدهام و پنج بار دیگر هم میبینم، نمیدانم من خنگ هستم یا نمیفهمم. من اگر کتاب میخرم باید پنج و یا شش بار آن کتاب را بخوانم و شاید برای مدت ده سال سالی یکبار آن را بخوانم، چون متوجه نمیشوم فکر میکنم نمیفهمم. تکرار خیلی خوب است من اگر نمینشستم سر بساط و مدام تکرار نمیکردم که عملی نمیشدم. آنقدر نشستم پای لژیون تا رها شدم، فکر میکنید با یک یا دو جلسه سر لژیون نشستن نتیجه میگیرید؟ نه شما اگر یکبار سر بساط هم بنشینید عملی نمیشوید باید چند بار بنشینید آموزش بگیرید و یواشیواش میبینید چندین سال گذشت و شما کارتنخواب شدهاید، همینجوری شما معتاد نمیشوید پس تکرار خیلی خوب است و سعی کنید کارهای خوب را تکرار کنید و موفق میشوید. راجع به خواب شب هم که مربوط به رفتار ما میشود اگر همهچیز جور باشد باید رفتار خواب را هم درست کنیم، باید صبح بهموقع بیدار شوید تا شب بهموقع بخوابید، پس سر ساعت بیدار شوید، ساعت بگذارید برای بیدار شدن. اگر زود بیدار بشوید زود هم میخوابید، اما اگر بخواهید بخوابید بعد بیدار بشوید نمیشود، نه من اول باید زود بخوابم که صبح زود از خواب بیدار شوم. من دیشب ساعت دو خوابیدم صبح هم میخواهم زود بیدار شوم. نه اگر شما هرروز ساعت شش صبح بیدار شوید غیرممکن است دیگر شب خوابتان نبرد، ولی بهشرط اینکه در روز اصلاً نخوابید حتی یک چرت نزنی بگذارید بدنتان ازنظر خواب خسته باشد و این کار را باید مدام تکرار کنید تا روی غلتک بیفتید شاید یک سال طول بکشد تا عادت کنید، اگر یک روز زیادتر بخوابید برنامه را خراب میکنید. خواب رفتار است رفتاری که سالیان سال با آن عادت داشتید و خرابش کردید، اگر درستش نکنید بلافاصله تو خواب برگشت میکنید.
مشکلات عصبانیت مسافر در آخر سفر مقداری طبیعی میباشد اما چقدر زمان میبرد که کاملاً برطرف شود؟
بستگی دارد که در چه حد و اندازهای است، بعضیها میآیند خیلی بههمریخته هستند و در آخر سفر میبینیم اصلاً این خوب نیست، ولی میبینیم نسبت به تخریبی که داشته خیلی هم خوب است. ما هر چیزی را در جای خودش میسنجیم، هرکسی را با شرایط خودش میسنجیم آنجوری نیست که همه باید در آخر سفر یکجور باشند، ولی اگر رشد کرده پیشرفت کرده حتماً خوب است.
چهار ماه است سفر میکنم، مگر قرار نبود که همسفر باراهنما در ارتباط نباشد؟ خودتان گفتید اگر دوربین روشن باشد راه کج میشود؟ پس راهش را بگوئید؟
راهنما با همسفر در ارتباط نباید باشد، ما در کنگره کاری نداریم که بگوییم راهنما با همسفر در ارتباط باشد من بهعنوان راهنما میگویم چون مدت شانزده الی هفده سال است که راهنما هستم در هر شعبهای هم بودم همسرم هم راهنما بوده، من در همین شعبه ایجنت بودم همسرم هم ایجنت بوده، رهجوی مشترک هم باهم زیاد داشتیم بنا به اجازهای که داشتیم، در هر شعبهای که میرفتم همینجور بود و همهمان هم خیلی کنگرهای بودیم و بازهم با رهجوهای خودمان کاری نداشتیم و طوری نبود که با رهجوی من صحبت کند یا من با رهجوی او صحبت کنم، در این رابطه هیچ صحبتی با همدیگر نداشتیم. من فکر میکنم اگر من یکچیزی را میخواهم خارج از قوانین حل بکنم احتمالاً دارم به بیراهه میروم، قوانین میگوید نه حالا اگر من فکر میکنم صلاح است پس من اشتباه میکنم. چون قوانین میگوید نه پس تمام میشود، من فکر نمیکنم چه راهنمای مسافر و چه راهنمای همسفر فرقی نمیکند هرکدام از اینها بخواهد بیاید با طرف مقابل صحبت بکند کار قشنگی نیست. اصلاً نبینید شما چهکار دارید که مسافر چهکار میکند و چهکار نمیکند، چهکار دارید که سفر میکند یا نمیکند. یک نصیحت به شما میکنم شما آمدهاید اینجا خودتان رها بشوید اصلاً با مسافرتان کاری نداشته باشید اصلاً، اگر حواستان به مسافرتان گرم شود سرخودتان کلاه میرود، چیزی را که خودتان باید به دست بیاورید به دست نمیآورید و این خیلی بد است. مسافر آدم عملی است خدا را هم میپیچانند، جدی میگویم خدا را هم میپیچانند، آنوقت شما فکر میکنید میتوانید این فرد را بپایید، پلیس با آن آگاهی و آن تشکیلات دو تا معتاد میگیرد دو تا قاچاق فروش میگیرد تازه میفهمد جا ساز کجا هست. خودش نمیداند جا ساز کجا است. بیخودی خودتان را اذیت میکنید که چی گیر میدهید بگذارید به عهده خودش، شربتش را بگذارید خودش بخورد، کم یا زیاد میخورد اشکال ندارد، شما نبینید، نفهمید و یا خودتان را بزنید به نفهمی، کاری به کارش نداشته باشید،
از شما خواهش میکنم به پسرم کمک کنید، پسرم خیلی خوب است ولی دوستانش نمیگذارند فقط از شما کمک میخواهم؟
ما به هرکسی که بیاید و چهارچنگولی به کنگره بچسبد کمک بخواهد کمک میکنیم، کمک خواستن از طرف شماهاست باید چهارچنگولی به کنگره بچسبید، اگر کسی آمد سر لژیون نشست من جوابش را میدهم ولی اگر ننشست من جواب سؤالش را نمیدهم. اگر کسی اینجا نشسته من میتوانم جوابش را بدهم ولی اگر کسی در خانه باشد من کاری نمیتوانم بکنم. فقط به او بسپارید تشویقش کنید که به کنگره بیاید.
من چهکار باید بکنم تا بتوانم مشارکت کنم؟
چشمهایت را ببند دستهایت را بالا ببر، واقعاً به همین راحتی. کاری که روز اول آقای مهندس به خود من گفت من ردیف اول نشسته بودم در آکادمی و سفر اولی بودم، آقای مهندس برگشتند و گفتند هر کس میخواهد مشارکت کند و بار اولش است و میترسد چشمهایش را ببندد و دستش را بگیرد بالا، من هم این کار را کردم، چشمم را بستم دستم را بالا گرفتم، مهندس گفتند میکروفون را بدهید به این، من همین الآن هم موقع مشارکت دستهایم میلرزد بچهها هم میدانند ولی آن روز تمامهیکلم میلرزید، صدام میلرزید، همهچیز از یادم رفت نفهمیدم چه طور خودم را معرفی کنم، همه به من خندیدند ولی در کنگره هیچکسی برای تمسخر به کسی نمیخندد، اینجا میخندند شاد بشویم. کلاً خنده اینجا همینجوری است میخندند به تو انرژی بدهند، من هنوز هم که هنوز است همینجوری هستم روزی که رهایی دارم و همراه رهجویم میروم بالا پیش آقای مهندس صدایم میلرزد و پیش آقای مهندس نمیتوانم صحبت کنم. حالا شما هم میخواهید مشارکت کنید، کی شده بود که میکروفون را دستتان بگیرید و جلوی دویست نفر مشارکت کنید، ولی اینجا یاد بگیرید مشارکت کنید و خیلی راحت حرف بزنید، فکر نکنید چی میخواهید بگویید میکروفون را دستتان بگیرید و شروع کنید به صحبت کردن.
همسر من به من میگوید تو بعد از دو سال و نیم که به کنگره میروی تغییری نکردهای، چهکار کنم که همسرم از من راضی باشد؟ خودم فکر میکنم تا حدودی خوب شدهام ولی از دید همسرم تغییر نکردهام؟
یک موقع آن توقع است شما خوبید که همسرتان خوب باشد؟ شما تغییر کردهاید تا همسرتان همتغییر بکند؟ من اگر خوب باشم خوب میبینم، اگر خوب نباشم خوب نمیبینم. این را امروز چند بار تکرار کردم؛ شما خوبید که خوب ببینید. خوبی از دید شما چی هست که توقع دارید طرف مقابلتان آنجوری خوب باشد؟ پس بنابراین سعی کنید باز خودتان، خودتان و خودتان از خودتان راضی باشید.
در مورد مصرف سیگار این را متوجه شدهام که سیگار را در سفر اول باید ترک کرد ولی مصرف قلیان هم برای سفر ضرر دارد؟
بله ضرر قلیان هم وجود دارد چون بههرحال دود است. دود هر جوری باشد ضرر دارد هم ازنظر جسمی و هم بیماری ضرر دارد.
من حدود چهار سال است که در کنگره هستم ولی احساس میکنم که به کنگره وصل نیستم و بهزور میآیم، دوست هم ندارم که از کنگره بروم؟
چه جوری است که چهار سال است در کنگرهای ولی بهزور میآیی و دوست هم نداری از کنگره بیرون بروی؟ نه اتفاقاً تو خودت دوست داری، بهقولمعروف یک مقدار علایقت را تغییر بده، خدمت کردن خیلی به انسان کمک میکند. اگر جلسه ساعت چهار شروع میشود تو ساعت سه در شعبه باش و خدمت بگیر حالا هر خدمتی که هست. این کارها را انجام بده حالت خوب میشود، خدمت کردن باعث میشود حال شخص خوب بشود، سعی کنید حتماً خدمت فیزیکی که حضور دارید و خدمت مادی که بخشش است را انجام بدهید، به دیگران کمک کنید، به یک سفر اولی که وارد میشود جواب سلامش را بدهید و با لبخند از او استقبال کنید همه این کارها خدمت است.
انسانی که به بددلی دچار میشود نسبت به همسرش آیا راهکاری هست، محبت کنید توضیح دهید؟
شما میگویید بددلی، یعنی یکچیزی که من فکر میکنم و در دل من است، من یکسری کتاب خیلی سال پیش خواندم، شما یکسری کارها را میگویم بروید انجام بدهید اگر انجام ندهید چیزی یاد نمیگیرید. شما هر کاری را اگر به آن اعتقاد ندارید، اگر بهش حس بد دارید، حستان را عوض کنید و راه عکس را بروید. شما از یک نفر خوشتان نمیآید ولی ادا شو دربیاورید که خوشتان میآید؛ این را مدام تکرار کنید اگر بعد از پنج بار فهمیدید که بازهم از آنطرف بدتان میآید. این عادت رفتاری است، خیلی ساده است، دید که آدمها میگویند بچه آدم خوشگلترین بچه دنیا است. هرکس ازنظر خودش بچهاش زیباترین بچه دنیا است، مقدار زیبایی به نظر و دید من برمیگردد در مورد دوست داشتن موضوع من بچهام را خیلی دوست دارم چون بچهام خیلی خوشگل است، ولی چرا همه ما فکر نمیکنیم همسرمان هم همینقدر خوشگل است، چون آنقدر دوستش نداریم. حالا اگر خیلی دوست داشته باشیم فکر نمیکنید همسرتان خوشتیپترین همسر دنیاست، ببینید به همین سادگی است. کارتان هم همینطور است، ماشینتان هم همینطور است، همسایهها هم همینطو ر است، بقال سر کوچه هم همینطور است، همهچیز همینطور است، اگر شما خیلی دوستش داشته باشید خیلی خوشگل میشود، اما اگر کم دوستش داشته باشید کمتر خوشگل میشود.
چطور فکر و ذکرم رهایی باشد و مثبت اندیش باشم و یا درواقع راهکارهایش چی هست؟
شما باشید و کارهایی را که باید انجام بدهید انجام بدهید. در هفته لااقل یک سی دی مینویسید، اگر نمینویسی از الآن هفتهای یک سی دی بنویس تازه شاید یک سال دیگر جواب این سؤال را پنجاهدرصد بگیری، اگر خیلی بجنبی و در کنگره باشی و سی دی بنویسی و هر چه راهنمایت گفت انجام بدهی و شروع کنی به عمل کردن، هر چه گفتند یادت باشد، یک سی دی را که مینویسی چهار بار هم گوش بدهی و کمکم شروع کنی در کارت و مشارکتت و رانندگی و همهچیز رعایت کنی اگر رعایت کنی و همان جور که مهندس در سی دی مثلث محبت میگوید دیگران را دوست داشته باشید، دیگران را دوست داری؟ بله چه جوری؟ آیا فقط دوست داشتی، یا کمکش هم کردی دوست داشتن را در عمل هم نشان دادی، اگر رفتی دیدی یک نفر بهقولمعروف یک مشکل دارد در جهت حل مشکلش کاری کردی یا فقط نگاهش کردی؛ بنابراین کاری است که فقط باید در ادامه به نتیجه برسد.
میخواستم بپرسم در زمان سفر و استفاده از داروی OT ما که مصرفکننده هستیم، فرق ما در سفر اول با فردی که در بیرون از کنگره مصرفکننده است چیست؟
سفر اولی کسی است که به کنگره میآید، مسافر کسی است که در جهت درمان حرکت میکند، کسی که بیرون است اسمش معتاد است. نه شما مریض هستید و آمدید بیمارستان و زیر نظر دکتر دارید دارو میخورید، دیگر مصرفکننده نیستید و خودتان را هم به چشم یک مصرفکننده نگاه نکنید. حالا مصرفکننده همان معتاد است که ما آن لغت را به کار نمیبریم شما دیگر مصرفکننده نیستید، شما آمدید کلاس آموزش میبینید درس میخوانید و دارید یاد میگیرید و شروع کنید نگاه خودتان را عوض کنید.
من نامزد کردهام و سفر اولی هستم، برای شروع زندگی مشترک چه زمانی بهتر است و آیا شما صلاح میدانید؟
سفر اولت تمام شود تولد یک سال رهاییات را هم در اینجا بگیر. انشاالله تا آن موقع همسفرت هم هست بعد از یک سال رهایی میتوانی زندگی مشترک را شروع کنی. باید به همسفرت بگویی که سفر اول باید تمام بشود و وارد سفر دوم بشوی و بعد از یک سال که از رهایی گذشت بعد سر فرصت جشن بگیر.
من کارم نوبتی است و خواب شب ندارم آیا در طول سفر مشکلی پیش میآید یا نه؟ در ضمن سردردهای گاهوبیگاه هم دارم؟
نه کسی که نوبت شب هم هست باید دارویش طبق روال باشد، ساعت مصرف دارو را تغییر ندهد. ببینید میگوییم دارو شما اگر بروید دکتر به شما آنتیبیوتیک بدهد شما نمیتوانید بگوئید من نوبت شب هستم و هشت ساعت یکبار نمیتوانم بخورم، دارو است و باید سر ساعت مصرف شود. اگر دقیق و درست مصرف بکنید و شکل و نظم نوبت شب را هم درست بکنید مشکلی نیست.
اگر کسی ازدواجکرده دچار مشکلات متعددی باهم هستند و هر دو در درست شدن مشکلات همکاری نمیکنند آیا باید با آن فرد برای ادامه زندگی ادامه داد یا جدا شد؟
آیا اگر من بگویم جدا شو تو جدا میشوی؟ شما که نمیتوانید با حرف من جدا شوید آدمی که جدا میشود سر این موضوع آدمی است که کم آورده، آدمی است که پای انتخابش نایستاده، بهقولمعروف اگر میخواهی نایستی و کم آوردهای بسمالله. ولی اگر باید بایستی بمان دیگر، من گفتم شما حتی نمیتوانید بچهتان را آنجوری که دلتان میخواهد تربیت کنید حالا میخواهی زنت را آنجوری که دلت میخواهد درست کنی، شوهرت را درست کنی آنجوری که دلت میخواهد؟ اگر آنجوری که هست قبولش بکنی کار درست میشود نه آنجوری که شما فکر میکنید، زن و شوهر باهم مختلف هستند اختلاف ندارند، هیچ مردی شبیه هیچ زنی نمیتواند فکر کند و هیچ زنی هم شبیه هیچ مردی نمیتواند فکر کند. صدای زن در گوش مرد گوشخراش است، شنوایی مرد به صدای زیر واکنش نشان میدهد و اذیتش میکند. زنها یکچیزی را که میگویند چون صدایشان درر گوششان اذیتشان نمیکند خیلی هم با صدای خودشان حال میکنند آن چیز را چهار مرتبه میگویند، بعد همسر هم میگوید کی میشود صدای این زن بند بیاید، کاری هم از دستش برنمیآید، مردها به ریزهکاریها نه توجه دارند و نه میبینند، شما به همسرتان به پدرتان به پسرتان میگویید برو از فلان کشو فلان چیز را بیرون بیاور آن آقا میرود سر کشو و میگوید من چیزی نمیبینم، یعنی شما از دور میبینید ولی یک مرد از نزدیک هم نمیبیند و این فرق نگاه است، پشت فرمان خانمها زوایای ماشین را جور دیگری میبینند و آقایان یکشکل دیگری میبینند. فاصله دید خانم و آقا باهم متفاوت است، اینها چیزهایی است که نگاه است فکر است و گوش کردن و حرف زدن و... است ولی ما میآییم یکهو همهچیز را خراب میکنیم و میگوییم چرا آن چیزی که من میگویم را انجام نمیدهد، چرا کاری را که میخواهم انجام نمیدهد، اگر اینها را درک کنیم ما باهم مختلف هستیم نه اینکه اختلاف داریم و این مختلفی خیلی قشنگ است اگر همه شبیه هم باشند که اصلاً نمیشود شما باید فکر کنید با همسرتان، فکر کنید با زوجتان، فکر کنید با آدمهایی که سروکار دارید و... فکر کنید همه عین شما بودند میبینید که چه دنیای بیریختی میشد، مثلاً میشد هزارتا کوروش شبیه هم. پس باید این اختلافها باشد و این اختلافها زیبایی کار است. اگر شما هر چیزی را بگویید و طرف مقابل همهچیز را تائید کند خودتان هم بدتان میآید، دلتان را میزند، همهاش تائید و تشویق همهچیز تکراری میشود، بنابراین خیلی خوب است من یک پیراهن پوشیدهام نارنجی است میروم در خیابان هرکسی میبیند میگوید این چی است که تو پوشیدهای، خجالت نمیکشی به سنت نمیخورد، رنگ نارنجی همرنگ است، بابا من خریدهام برای خودم، تو از رنگ نارنجی بدت میآید چرا زور میزنی به من ثابت کنی رنگ نارنجی بد است، این نظر شخصی من است من دوست دارم در غذایم نمک بریزم یک نفر میگوید غذا شور است چه جوری نمک میریزی من نفهمیدم مزه دهان من باید با شوری دهان او یکی باشد. دیدید یک نفر فلفل میخورد میگوید تند است یک نفر دیگر میخورد میگوید نه تند نیست، چه جوری این تند هست مرد حسابی بابا این زبان است، پس مزه دهان هرکسی یکجوری است. ببینید چقدر ساده است مختلف بودن با اختلاف داشتن اگر این دوتا را درک بکنیم موضوع یککم راحتتر میشود. مادر من 86 سال سن دارد هنوز هم گاهی اوقات به من گیر میدهد پسر جان مگر قرار نبود فلان کار را انجام بدهی چون هنوز همفکر میکند کاری که ازنظر او درست است را من باید انجام بدهم. میگویم مادر چیزی که من پسند میکنم با چیزی که شما پسند میکنید متفاوت است، نگاهها فرق میکند، سلایق فرق میکند، خود من یکزمانی بادمجان دوست نداشتم ولی الآن خیلی دوست دارم، الآن پسرم بادمجان نمیخورد میگویم بخور ببین چقدر خوشمزه است میگوید اصلاً هم خوشمزه نیست چون من هم همسن اون بودم دوست نداشتم ولی الآن عاشق همه نوع بادمجان هستم. ولی دقیقاً در سن پسرم بودم دوست نداشتم، خوب آدمیزاد اینگونه است دیگر مزه دهانش فرق میکند، حسش تغییر میکند، ولی اگر حستان خوب باشد همهچیز خوب میشود.
تایپ: رابط وبلاگ همسفر الناز لژیون ششم
نمایندگی: همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
5401