نهمین جلسه از دور هفتادوچهارم کارگاههای آموزشی مجازی کنگره 60؛ در شعبه آکادمی با استادی مسافر محمدحسین، نگهبانی مسافرداوود و دبیری رحیم ، با دستور جلسه «سیگار» دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 17 آغاز به کار کرد.
سخنان استاد :
سلام دوستان محمدحسین هستم یک مسافر، ابتدا از آقای نگهبان و راهنمای خودم تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم. صحبتهایم را با یک جمله از دانشمند بزرگ آقای لویی پاستور شروع میکنم، همین که ما یک میکروب را بشناسیم حتی اگر ندانیم چطور میشود با آن مقابله کرد، پنجاه درصد راه را رفتهایم. در بیشتر مسائل زندگی این سخن جاری است. در مورد سیگار هم صدق میکند. من تا زمانی که ندانم سیگار با من دارد چه کار میکند، نمیتوانم با آن مقابله کنم.
وقتی دستور جلسه اعلام شد، در اینترنت تحقیق کردم که از لحاظ روانشناسی چه میشود کرد، دیدم شاید بعضیها به کار ما در کنگره نزدیک شده بودند که جایگزینی با نیکوتین است ولی اکثرا مقالهها همان روشهای سنتی بود که توجهی به آن جایگزینی نمیشد.
اگر بخواهم ساده و کوتاه بگویم نیکوتین جایگزین یکی از موادی میشود که در زمان عصبانیت و استرس در بدن من ترشح شده و باعث آرام شدن میشود. من خودم وقتی سیگار میکشیدم بلافاصله بعد از استرس و عصبانیت دنبال پاکت سیگار میگشتم.
من ندیدم جایی اینطور اعتیاد به نیکوتین را مهندسی معکوس کنند که باعث شود نیکوتین در بدن من تولید شود و هرچه میگذرد، من حال خوشتری پیدا میکنم. آدامس نیکوتین باعث میشود نیکوتین به بدن من برسد. چون سیگار همان نیکوتین است که باید به بدن من برسد و غیر این نیست؛ اما با سیگار 4700 نوع سم وارد بدن من میشود بدون اینکه من به آن توجه کنم. واقعاً با پسته و آبنبات چوبی که قدیم میگفتند اصلاً قابل درمان نیست.
خدا را شکر میکنم که چیزی در من حل شد که ده سال برای من مثل خوره شده بود. من در دوران بچگی واقعاً از سیگار متنفر بودم و حتی سیگار کشیدن پدرم برایم آزاردهنده بود، وقتی خودم درگیر سیگار بودم حس میکردم تمام آدمها نسبت به من همچین حسی دارند و این به لحاظ روانی مرا اذیت میکر.بعد از چند بار ترک ناموفق از درمان سیگار ناامید شده بودم. این باعث شده بود، مثل خوره روح مرا بخورد و من در تاریکی فرو بروم.
در آخر صحبتهایم میخواهم از کسی تشکر کنم که اصلاً نمیداند من مصرف کننده بودم و رها شدم و شخصیت الهام بخش زندگی من بوده است. آن شخص مادرم هست. خیلی وقتها در سفر اولم، از ایشان به دلیل استوار بودن در سختیها الهام گرفتم و به خودم امید دادم که من هم فرزند همین مادر هستم. انشاالله تولد اولین سال رهاییم دعوتش میکنم اینجا و میگویم من هم توانستم مشکلی که برایم پیش آمد را حل کنم.
چند وقت پیش داشتم با مادرم قدم میزدم ازشان بابت خیلی چیزها معذرت خواهی کردم، اما مادرم گفت همین که تو سینه ستبر داری و سرحال هستی و مثل خیلی جوانها که داخل پارکها میبینم نیستی، همین باعث افتخار است. من این نعمت را از کنگره دارم. از راهنمای خودم و هم لژیونیهایم که کمکم کردند تشکر میکنم.
عکس و ضیط و تنظیم: مسافر مرتضی لژیون پنجم
پیاده سازی: مسافر احسان لژیون 19
- تعداد بازدید از این مطلب :
885