هشتمین جلسه از دوره سی و دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60؛ نمایندگی چالوس با استادی مسافر پژمان، نگهبانی مسافر حمید و دبیری مسافر آرش با دستور جلسه «وادی ششم و تأثیر آن روی من» و جشن پنجمین سال رهایی کمک راهنمای محترم، مسافر علیرضا روز پنجشنبه بیست و چهارم بهمنماه 1398 ساعت 17 آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
صورتجلسه امروز مربوط به وادی ششم است. «حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نماییم.»
هدف اصلی کنگره ۶۰، تحقیقات علمی و کاربردی بهمنظور شناخت انسان و مواد مخدر و ارائه طریق به مصرفکنندگان مواد مخدر و خانواده آنها برای رهایی از اعتیاد است. بخش عمدهای از آموزشهایی که کنگره در اختیار ما قرار میدهد در درون وادیها و بخش دیگر در آموزشهای جهانبینی و دیگر متون مربوط به آن است. وادیهای کنگره نقش بسیار مهم و حیاتی در شناخت ما نسبت به خودمان به عهدهدارند. وقتی به وادیها نگاه میکنیم، میبینیم تمام آنها روی مقوله انسان فرود میآیند. در این وادی ما با دو پارامتر اساسی با صور پنهان انسان روبهرو میشویم، عقل و نفس.
جناب مهندس نفس را به سه قسمت تقسیم کردهاند. اول نفس اماره: نفس اماره نفسی است که دستور به انجام اعمال ضد ارزشی میدهد، در این مرحله از نفس، وقتی انسانها کار ضد ارزشی انجام میدهند، عذاب وجدان ندارند و با خیال راحت به کار خودشان ادامه میدهند.
دوم نفس لوّامه؛ مرحله بعدی نفس لوّامه است. در نفس لوّامه درعینحال که ممکن است انسان عمل خطایی انجام بدهد و دچار اشتباه شود، عذاب وجدانهایی هم او را همراهی میکند، در اینجا نفس لوّامه سرزنشگر است و به انسان تلنگری بابت کاری که انجام داده وارد میکند.
سوم نفس مطمئنه؛ مرحله بعدی نفس مطمئنه است که در کتاب، مهندس بهعنوان فرمان عقل از آن یاد میکند، نفس مطمئنه یعنی انسان بهفرمان عقلش نزدیک شود. جناب مهندس میفرمایند کسی نمیتواند عقل کل باشد، یعنی بهصورت صد درصد بهفرمان عقل برسد، فقط میتواند به آن نزدیک بشود.
اگر بخواهم در قالب مثال توضیح بدهم باید بگویم من زمانی که مواد مخدر مصرف میکردم باید یک مسافت طولانی میرفتم تا به مواد برسم، در این مسافت همیشه با خودم در حال جنگ بودم که این کاری را که انجام میدهم کار اشتباهی است و عاقبت ندارد، یعنی در حین انجام آن کار خودم را هم سرزنش میکردم، اما چون در مسیر سقوط و رو به پایین درحرکت بودم، کار من بهجایی رسید که مواد مخدر مصرف میکردم و از نفس لوّامه هم گذشته بودم، هیچگونه عذاب وجدانی هم نداشتم و از نفس لوّامه به نفس اماره رسیده بودم.
اما وقتیکه وارد کنگره ۶۰ شدم با آموزشهایی که در اینجا گرفتم متوجه شدم که باید بهصورت صعودی حرکت کنم.
یعنی من پژمان که در مرحله نفس اماره قرار داشتم و هیچگونه ناراحتی از کاری که انجام میدادم، نداشتم بهمرورزمان وارد نفس لوّامه شدم و به مرحلهای رسیدم که دومرتبه چیزی درونم به من تذکر میداد و مرا از انجام کارهای ضد ارزشی و کارهای اشتباه سرزنش میکرد. در کنگره ۶۰ آموزش میگیریم که بهمرورزمان بهفرمان عقلمان نزدیک بشویم، یعنی اگر ما تا قبل از کنگره میدانستیم و عمل نمیکردیم امروز باید بدانیم و درعینحال بهفرمان عقلمان عمل کنیم. در این صورت است که میتوان به مرحله شو شودی که جناب مهندس میفرمایند نزدیک بشویم.
این در مورد صورتجلسه امروز اما در مورد تولد آقای علیرضا مرادی راهنمای عزیز بنده که خیلی برای این شعبه زحمتکشیدهاند. زمانی که چنین وظیفه خطیری به من واگذار شد تا در مورد آقا علیرضا صحبت کنم خیلی فکر کردم که از کدام وجه ایشان صحبت کنم، کجا صحبتهایم را تمام کنم که حق مطلب را ادا کرده باشم.
طبیعتاً مهمترین وجه ایشان همان ایستادگی، پایمردی و پایداری است؛ شعبه ما یکزمانی بهجایی رسیده بود که میخواستند در اینجا را ببندند. از چهار راهنمای مسافر به دو راهنمای مسافر رسیده بودیم؛ یعنی دو راهنمای عزیز بار سنگین شعبه را به دوش میکشیدند. من با چشمهای خودم شاهد این بودم که هزاران مشکل را تحمل میکردند و حتی زمانهایی بود که لژیون ایشان بیش از ۲۰ رهجو داشت. اگر ایشان یکلحظه شانه خالی میکردند و کم میآوردند شاید امروز من پژمان به رهایی نمیرسیدم، گفتنش بسیار ساده است، اما معلوم نبود که چه آخر و عاقبتی در انتظار من بود.
ایستادگی ایشان باوجوداین همه مشکلات و حضور بهموقع در هر سه جلسه هفته حاکی از محبت و عشقی است که به همنوع خود و به کنگرهدارند.
علاوه بر اینها آقای علیرضا مشاور بسیار خوبی هستند و برای من بارها پیشآمده که دچار چالشهایی شدهام و به هر طریقی فکر میکردم به نتیجه نمیرسیدم، اما زمانی که با ایشان مشورت میکردم به طرز عجیبی با زوایایی از این قضایا مواجه میشدم که به ذهن خودم نمیرسید.
و در آخر همانطور که در پیام ایشان آمده درخت آقای علیرضا سالهاست که میوه میدهد و من امیدوارم ایشان و خانوادهشان سالهای سال برقرار باشند و ما بتوانیم از درخت پر میوه ایشان بهرهمند باشیم.
اعلام سفر کمک راهنما مسافر علیرضا:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر با تخریب بیش از ۱۲ سال وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک، به مدت ده ماه به روش دی اس تی با داروی اوتی با کمک راهنمای خوبم جناب یادگاری سفر کردم، رشته ورزشی در کنگره والیبال، در حال حاضر پنج سال و پنج ماه است که آزاد و رها هستم. در ضمن سفر سیگار داشتم، ده ماه سفر کردم به روش دی اس تی با آدامس نیکوتین به کمک راهنمایی آقای عبد، رهایی از بند نیکوتین دو سال و پنج ماه و پانزده روز.
آرزوی مسافر علیرضا:
امیدوارم روزی برسد که شعبه چالوس هممکان مستقلی برای خودش داشته باشد و زمین بخرد و شروع به ساختوساز کند.
سخنان مسافر علیرضا:
از خداوند سپاسگزارم که به اینجا رسیدم و این جشن برگزار شد. این امر برای من رؤیا بود، حتی یک سال رهایی افرادی که جشن میگرفتند برای من رؤیا بود، اما گذشت و بسیار زود هم گذشت.
امیدوارم روزی برسد که جبران کنم برای همه شما و همچنین روزی را برای تکتک شماها ببینم، این امر بسیار برای من خوشحالکننده است.
در سفر اول شاید برای ما بسیار سخت بگذرد و آن سختی کار نیروهای بازدارنده است، ولی خیلی کوتاه و گذرا است، مثل دوران خدمت میگذرد. وقتی تمام میشود یکمرتبه میبینید زمان زیادی از خدمتتان گذشته و شما اصلاً گذر زمان را حس نمیکنید.
برای من دقیقاً به همین صورت بود. امروز واقعاً جای حسین آقا ایجنت محترم ما خالی است و نبودنشان واقعاً قابل احساس است. من از ایشان بسیار تشکر میکنم، برای زحمتهایی که برای ما میکشند. از آقای جهانگیری بنیانگذار این شعبه هم تشکر میکنم و از مابقی عزیزانی که زحمت کشیدند و الآن حضور ندارند. ما مدیون این عزیزان هستیم، زیرا که از خیلی از مسائلشان گذشتند تا چراغ اینجا روشن بماند. امیدوارم که بتوانیم ذرهای از محبت این عزیزان را جبران کنیم و بزرگترین قانونی هستی که عشق بدون شرط است را جبران کنیم، زیرا اگر به این صورت نباشد ما باحال خوش کنگره نمیرسیم چون عشق بدون قید و شرط آنها باعث شد که ما اکنون در کنگره باشیم و به حال خوش و به رهایی برسیم وزندگیهای ما حفظ بشود.
امیدوارم که بتوانم روزی رهایی تکتک شمارا ببینم. از همسفرانم بسیار سپاسگزارم که در این مدت مرا همراهی کردند و از خانم اسیستانت گرامی تشکر میکنم که از راه دور تشریف میآورند و به شعبه ما شکل زیبایی بخشیدند.
سخنان اسیستانت همسفر مریم:
سلام دوستان مریم هستم کمک راهنما و یک همسفر، من خدا را شاکر هستم که امروز در این جایگاه حضور دارم و به من این فرصت را داد تا لیاقتم را ثابت کنم.
در مورد این جشن باشکوه، من به مشارکتهای همه عزیزان گوش میدادم و این به ذهنم رسید که داشتن یک زندگی شاد و سالم چیزی نمیخواهد جز تلاش تماموقت.
یعنی اگر میخواهید حال خوب داشته باشید و زندگی سالمی داشته باشید، باید تلاش کنید. اگر خانم زهره و آقای علیرضا این خانواده به این زیبایی در کنار ما هستند و پنجمین سال رهایی از دام اعتیادشان را جشن میگیریم باهم تلاش کردند تا به این نقطه رسیدند و بر روی خودشان کارکردند. با خیلی از نیروها مبارزه کردند تا امروز کنار ما هستند. عزیزان قدیمی حتماً به خاطر دارند که خیلیها آمدند اما نماندند؛ اما افرادی بودند که استواری کردند و محبت بیقیدوشرط داشتند و صبوری کردند. آقای علیرضا هم چهار سال خدمت بیقیدوشرط به نمایندگی چالوس داشتند و استادان زیادی را تحویل کنگره دادند و این بستر را از دیدگاه من خانم زهره مهیا کردند و این بستر با دو فرزند مهیا بود که ایشان توانستند خدمتشان ادامه بدهند. چون داشتیم مسافرانی که به دلیل نداشتن محیط خانهای که آرام باشد خدمت را نیمه رها کردند و رفتند. از صمیم قلبم برای خانم زهره عزیز آرزوی توفیق دارم و برای ایشان هم نوشتم که در درونشان آتشفشانهایی هستند که فقط باید به آنها اجازه حرکت بدهد که بتواند در دنیای بیرون هم غوغا به پا کند. امیدوارم لژیون پربار و رهجو و استادان بزرگ تحویل کنگره بدهد و برای جمع خانوادگیشان همآرزوی توفیق میکنم. این روز بزرگ را در رأس به جناب مهندس و استاد امین و خانم آنی بزرگ تبریک میگویم.
همینطور به جناب یادگاری که زحمت بیقیدوشرط ایشان بر هیچکس پوشیده نیست و امروز جای ایشان بسیار خالی است. به همه اعضا تبریک و خدا قوت میگویم.
خلاصه سخنان همسفر خانم زهره:
سلام دوستان زهره هستم یک همسفر، من هم از آقای مهندس تشکر میکنم و این روز عزیز را به ایشان تبریک میگویم.
از آقای یادگاری بسیار سپاسگزارم، واقعاً جای ایشان امروز خالی است و همچنین از راهنمای خوب خودم تشکر میکنم و از مسافر خودم که واقعاً با صبر و استقامتی که داشت نتوانست به این جایگاه برسد.
من در طول راه که به کنگره میآمدیم به مسافرم گفتم که در این مدت آنقدر برای من جبران کردهای که من هیچچیزی از تاریکیها به خاطر ندارم و تنها چیزهایی که به خاطر دارم، خوشیها و روزهای خوبی است که برای ما بهجای گذاشتهای.
از همه خدمتگزاران و اعضای شعبه چالوس متشکرم.
عکاس: مسافر عیسی
گزارش: همسفر صدیقه
- تعداد بازدید از این مطلب :
1163