English Version
This Site Is Available In English

جشن ایثار

جشن ایثار

رهجوهای راهنما همسفر زهرا (لژیون چهاردهم) در دلنوشته خود نوشتند:

همسفر مریم

تو رفتی در کنگره تا خود را بیابی و من ماندم تا باور کنم؛ عشق هرگز از دست نمی‌رود، سال‌ها خانه‌ ما با بوی گس ترس و دود پنهان آمیخته بود هر شب، سایه‌ای را در آغوش می‌کشیدم که نه شبح بود و نه انسان؛ نیمه‌جانی بود که سایه‌به‌سایه از من دور می‌شد هر بار که قول «آخرین بار» را می‌شنیدم، قلبم می‌لرزید؛ لرزشی از جنس تعلیق بین امید واهی و سقوط حتمی. حالا... حالا روزها است که بوی دود نیست روزها است که صبح‌ها، سایه‌ای که بر آینه‌ دلمان افتاده بود کنار رفته. دستانی که زمانی لرزان بودند، حالا محکم‌اند؛ نه برای پنهان کردن، بلکه برای گرفتن دست من. رهایی؛ فقط رهایی تو نبود، رهایی من هم بود رها شدم از اضطراب زنگ در، از نگاه‌های قضاوت‌گر بیرون، رها شدم از نقاب «همه‌چیز خوب است» که به صورتم می‌زدم؛ حالا ما در حال یادگیری زندگی دوباره هستیم؛ یادگیری حرف زدن بدون کنایه، خندیدن بدون ترس از توقف ناگهانی، این درمان معجزه نیست؛ تلاشی است از جنس فولاد که تو در اعماق تاریکی برای خودت رقم زدی و من؟! من شاهد زیباترین تولد دوباره‌ انسان بودم! من در کنار تو در تبعیدی خاموش زندگی کردم هر خانه، هر اتاق، تبدیل به سلول انفرادی ما شده بود؛ سلولی که دیوارهای آن از دروغ‌های کوچک و قول‌های بزرگ ساخته شده بود. رهایی تو مثل یک تابستان ناگهانی بعد از زمستان‌های کشدار بود، آرامش کنونی، خون‌بهای آن روزهای سخت است من بخشیده‌ام، نه برای تو، بلکه برای خودم تا بتوانم دوباره آزادانه عشق بورزم. شکرگزارم برای بازگشت تو به زندگی و شکرگزارم که توانستم از دل خاکستر، دوباره روی این زمین بایستم.


همسفر سارا

در روزی که نام آن با «همسفر» گره خورده است، گویی آسمان نیز جامه‌ای نو بر تن می‌کند؛ خورشید باوقارتر می‌تابد و نسیم، پیام‌آور سپاس و عشق می‌شود،  این روز نه‌تنها یادآور همراهی و همدلی است، بلکه تجلی حقیقتی است که در ژرفای جان انسان می‌درخشد: حقیقتِ بودن در کنار دیگری، در مسیر دشوار اما پرشکوه رهایی. همسفر، واژه‌ای است که از جنس نور و صبر ساخته شده؛ کسی که در تاریک‌ترین شب‌ها، فانوس امید را در دست می‌گیرد و در سخت‌ترین گذرگاه‌ها، با نگاه و حضور خود راه را روشن می‌سازد جشن همسفر، جشن ایثار است؛ جشن کسانی که بی‌هیچ چشم‌داشتی، بار سنگین سفر را بر دوش کشیده‌اند و با عشق، همدم و هم‌پای رهجویان بوده‌اند. این روز، روز ستایش دل‌هایی است که خسته نشدند، روز تقدیر از کسانی که با ایمان و مهر، پل‌های شکسته را دوباره بنا کردند. روزی است که باید قامت همسفران را به‌مثابه ستون‌های استوار امید ستود؛ آنان که در سکوت دعا کردند، در اشک لبخند آفریدند و در رنج، عشق را زنده نگه داشتند. ای همسفر، تو خود قصیده‌ای هستی که در کتاب رهایی نوشته شده‌ای؛ هر گام تو، بیتی است از شعر جاودانگی و هر نگاهت، استعاره‌ای از وفاداری جشن امروز، نه‌تنها برای تو، بلکه برای همه‌ ما است؛ چراکه بودن تو، معنای تازه‌ای به زندگی بخشیده است.

رابط‌خبری: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفرزهرا (لژیون چهاردهم)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون یازدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی شفا مشهد
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .