دلنوشته مسافر امیر حسین از لژیون دوم:
در ارتباط با وادی یازدهم : چشمه های جوشان و رود های خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند، به این فکر میکنم که یک رود خروشان هستم؟ یا یک فاضلاب جوشان؟ رود خروشان را به منبع آن میشناسند؛ کوهستانی سر به فلک کشیده و سرشار از برف و منابع خالص آب .دوم اختلاف ارتفاع. چشمه برای زاده شدن و رود شدن نسبت به کوهستانش در پایین دست است. چشمه هر قدر عظیم و رود هر قدر طویل باشد، زندگی خود را مدیون کوهستانش است. زمانی که چشمه فرمان بردار کوهستانش شد، آنگاه سرشار میگردد و تبدیل به رودی رونده میشود.
سپس رود خروشان میرود و میرود و به زمین های خشک، زندگی میبخشد و به درختان مرده جانی تازه میدهد و با لطافت خود سنگ های سخت را میشکافد و با شور و شوق به جستوجوی معشوق میشتابد. رود خروشان خدمتگزار و بخشنده است و سبزی و زندگی را با خود به همراه میآورد. گویی خلق را با صوتی خوش به خود میخواند و میگوید: بیایید ای تشنگان بیایید و از آب خالصی که من با خود میآورم سیراب شوید. این هدیه ایست که کوهستانم به من بخشیده پس من نیز آن را همچون هدیه ای به شما میبخشم. من به سمت معشوق در حرکتم، او عظیم است و پاک و پاک کننده. بیایید رنج ها، غصه ها، آرزو ها و تیرگی های خود را در من بشویید تا رنج هاتان شادی، غصه هاتان آواز، آرزو هاتان برآورده و تیرگی هاتان روشن میگردد. رود خروشان بنده ی نور و روشنایی ست و سبزی و زندگی میبخشد .
اما فاضلاب جوشان از دل تیرگی ها سر بر میآورد. او زشت و متعفن است اما اگر مدتی کنار او بمانی، کم کم زشتی او را نخواهی دید و به تعفن او عادت خواهی کرد، چنانکه بوی خوش آزارت خواهد داد و زیبایی ها را زشت خواهی دید. او بنده ی تاریکی ست و حامل مرگ. فاضلاب جوشان گرم است، اما از گرمای او بخار های سمی و ابر های اسیدی زاده میشوند که هر سبزی را سیاه، هر درخت را پوسیده و هر زندگی را میمیرانند.
فاضلاب جوشان هم آوازی دارد، اما آوازی سرشار از دروغ و فریب. او تشنگان را به خود میخواند و به جای آب به آن ها زهر میخوراند . شادی او در رنج دیگران است و رنج او در شادی دیگران. زمین های تخت اختیارش همه متعفن و موجوداتش مریض و میراثش تباهیست .در میان تصورات تیره و متعفن فاضلاب، این مصراع همچون روزنه ی نوری راه خود را به ذهنم میگشاید :آنچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو.
فردای ما، سر انجام همان گونه خواهد شد که به آن می اندیشیم و امروز ما، نتیجه ی افکار دیروزمان است. من نمیدانم امروز چه هستم، راستش را بخواهید شاید فاضلاب باشم، اما حال که کوهستان عظیم من را به خود پذیرفته، با تلاش و امید فرمان برداری را خواهم آموخت و با آموزش و صبر سرشار خواهم شد رودی خواهم شد رونده، بخشنده و خدمتگزار و هر کجا که پا بگذارم، سبز خواهد شد و هر کجا تیرگی دیدم پاک خواهم کرد و هر کجا تشنه ای تمنا داشت، او را با آب خالصی که از کوهستانم میآورم سیراب خواهم کرد و سر انجام، اگر خدا بخواهد به معشوق ملحق خواهم شد.
سایت نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
119