به نام خدایی که هستی از اوست
سلام دوستان، اکرم هستم راهنما
شب نیست، ولی نمیدانم چرا تاریکی تمام وجودم را در بر گرفته است. تمام وجودم یخ زده؛ نه تاب دارم و نه توان ادامهی زندگی. دیگر هیچ امیدی برای زنده ماندن ندارم.
خدایا، میشود بلیطم را پس بگیرم؟ مقصد را اشتباه آمدهام… من این دنیا را نمیخواهم، انتخابم اشتباه بود.
تمام زندگی من خلاصه میشد در اشکهایی که میریختم. درونم مثل پاییز بود؛ برگهای آرزوهایم یکییکی زرد شده بودند. سینهام پر از درد و خانهام ویرانهای شده بود که دیگر هیچ چیز از زندگی را درک نمیکردم.
خدایا، مگر من چند سال دارم؟ سنم کم بود برای درک این همه سختی و مشقت… خدایا چرا من؟
اعتیاد جلوی روزنهی نور و امیدم را گرفته بود و دنیا برایم به آخر رسیده بود. روزهای تلخ و تاریک یکی پس از دیگری سپری میشدند، بدون اینکه لحظهای از زندگیام لذت ببرم. همیشه با خدای خودم راز و نیاز میکردم:
خدایا، میشود روزی این غم به پایان برسد؟ دیگر توان ندارم، خودت یک معجزه نشانم بده.
اما چون به حکمت خداوند ایمان داشتم، میدانستم که او همیشه مرا در آغوش میگیرد و راهی برایم نمایان میکند. تا اینکه بهمن سال ۸۹ آن معجزه رخ داد و من وارد جمع مهربانیِ کنگره شدم.
در آن مکان مقدس از واژهی «همسفر» سخن گفتند و به من گفتند: شما از این به بعد یک همسفر هستید. یکباره بال پرواز گرفتم و فهمیدم مسئولیت عظیمی بر دوش من است. من آفریده شده بودم برای یک رسالت؛ رسالتی که باید بهدرستی انجامش میدادم.
من همسفر مسافرم شدم؛ سفری از ظلمت به نور، از قهر به مهر، از نادانی به دانایی. فرمودند سفر شما در کنار هم معنا پیدا میکند؛ مسافر و همسفر. با هم باید شهر ویرانمان را آباد کنیم.
این بهترین سفری بود که در طول این سالها از آن لذت بردم و به ارتقا رسیدم.
در کنگره آگاه شدم که درمان فقط برای مسافر نیست، بلکه این تفکر من است که باید درمان شود. این من هستم که باید تغییر کنم. یاد گرفتم همسفر بودن فقط همراهی نیست؛ فهم است، صبر است، حمایت بدون دخالت، عشق بدون توقع، محبت، رشد و درست ایفا کردن نقش و همقدم شدن در مسیر درمان.
یاد گرفتم نوع رفتارم، گفتارم، کردارم و حتی نوع سکوتهایم باید تغییر کند. آموختم مسئول کارهای خودم هستم، نه نجات دیگری.
در کنگره فهمیدم که در این جهان هستی و در این حلقهی حیات آفرینش، من یک اسطوره هستم که باید با صبر و استقامت، با تلاش و کوشش، با علم و ایمان به راهم ادامه بدهم تا به مقصدم که بهشت برین است برسم.
همسفر بودن ساده به دست نمیآید. شاکر خداوند هستم که واژهی همسفر بودن را به من عطا کرد. واژهی همسفر زیباست.
تبریک و تهنیت عرض میکنم به تمامی همسفران، بهویژه همسفرانِ مادر که پابهپای مسافرانشان بودند و توانستند از این دوران سخت عبور کنند. تبریک به شما که با صبر و دانایی، با عشق و محبت عاشقانه به راهتان ادامه دادید و امید را در دلتان زنده نگه داشتید.
تبریک به شما که آنقدر سختیها را تحمل کردید که تبدیل به الماسی باارزش و گرانبها شدید. الماس با تراشیدن میدرخشد، اما همسفران با تلاش و کوشش درخشیدند.
و تبریک میگویم به خانم آنی، اولین همسفر کنگره ۶۰؛ که اگر ایشان از خودگذشتگی نمیکردند، امروز من در جایگاه همسفر نقشی نداشتم. امیدوارم مزد این کار بزرگشان را از ایزد منان دریافت کنند.
نویسنده: راهنما همسفر اکرم
رابط خبری:راهنمای تازه واردین همسفر فاطمه
ارسال و ویرایش: همسفر مرجان رهجوی راهنما همسفر سمیرا (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی شهباز
- تعداد بازدید از این مطلب :
38