English Version
This Site Is Available In English

همسفر؛ ای بال پرواز هفته‌ات پر شگون باد

همسفر؛ ای بال پرواز هفته‌ات پر شگون باد

می‌توان رویید در دل صخره و سنگ می‌توان خوب بود، می‌توان زیبا بود در جمع زشتی ها و آخر میتوان پیوست به دریا و اقیانوس ها

🌺تقدیم به تمام همسفران کنگره ۶۰🌺

 

صدای حقیقت...

چرا هرگز نشنیدم صدای مهر و دوستی میان خشم و نفرت‌ها؟ صدای غصه خوردن درکنار خندیدن‌ها صدای سوختن و ساختن در این دنیای وانفسا‌ 

صدای خم شدن زیر بار مشکل ها، صدای خُرد شدن زیر نگاه انسان ها

چرا هرگز نشنیدم؟؟؟ چرا هرگز نشنیدم صدای بی صدا گریه کردن ها

صدای عهد بستن ولی عهد شکستن ها صدای غرق شدن در قعر افکار

صدای چشم دوختن به دستگیره درها صدای قصه کودک در جمع عروسک‌ها

صدای بخواب نازم الآن از راه میاد بابا

چرا هرگز ندیدم آن خریدار محبت را که خود سرشار بود از عشق... ولی در بند نفرت‌ها

چرا هیچ گاه نمی‌دیدم آن عشق حقیقی را کنارم بود، لیکن هرگز ندیدم او را 

چرا هرگز ندیدم سال ها باد می‌کاشتم ولی تو با امید می‌رفتی پیٍ برداشت طوفان‌ها

به وقت مشکل ها چه بسا مشکل گشا بودی، به وقت درد به بالینم طبیب حاذقی بودی

کجا دیدی چنین عشقی که من زخم می‌زدم اما تومرحم می شدی بر روی آن زخم ها

زمانی که برای من دعا کردی، برای درد های من درمان ها کردی! ولی من به صف کردم برایت دردهای جانکاه را

چنین مردانگی را کس ندیده در جهان هرگز! که من ویران کنم اما تو مشغول ساختن ها....

هوا روشن، رَه و بی راه مشخص، نور با قدرت به میدان شد، صدای خوش محبت از پسِ پرده نمایان شد، هوای تازه وارد کالبدِ بی جان شد که ای از خود رمیده؛ می‌توان گُل شد میان خار و خاشاک‌ها

می‌توان رویید در دل صخره و سنگ می‌توان خوب بود، می‌توان زیبا بود در جمع زشتی ها و آخر میتوان پیوست به دریا و اقیانوس ها

🌺تقدیم به تمام همسفران کنگره ۶۰🌺

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .