English Version
This Site Is Available In English

منیت خود را بپذیرم

منیت خود را بپذیرم

جلسه سیزدهم از دوره پنجم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دماوند به استادی راهنمای‌تازه‌واردین همسفر سارا، نگهبانی همسفر زینب و دبیری همسفر رؤیا با دستور جلسه «وادی یازدهم (چشمه‌های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند.) و تاثیر آن روی من» روز سه‌شنبه ۲ دی‌ماه ۱۴۰۴ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:


هر کسی که در این جایگاه استادی می‌‌نشیند، یک مسئولیت سنگینی بر عهده دارد؛ زیرا اول آموزش برای خودش است، که آموزش بگیرد و آن گره‌هایی که در زندگی دارد، از این دستور جلسه برای خودش بردارد. این مسئولیت است، که من حرفی برای گفتن داشته باشم؛ زیرا وقت عزیزانم را می‌گیرم و صحبتی که مفید است را بتوانم برای آن‌‌ها ارائه بدهم.  در رابطه با دستور جلسه قسمتی از زندگی خودم را که شاید برای شما مفید باشد را بازگو کنم.

هرکدام از ما به شخصه یک داستانی در زندگی‌مان داریم، در مسیر زندگی چالش‌هایی را داشتیم، روزها و لحظه‌هایی را گذرانده و شاید هرکدام از ما که بخواهیم صحبت کنیم خیلی حرف‌ها برای زدن داشته باشیم؛ ولی خدا را شکر که امروز این میکروفون در اختیار من است. من در سن ۱۳ سالگی پدر و مادرم از هم جدا شدند و من فرزند طلاق هستم و اینکه سه تا برادر دارم و تک دختر بودم. در خانواده پدرم همیشه مثل یک پسر با من رفتار می‌کرد و من همیشه فکر می‌کردم که چقدر پدر من آدم بدجنسی است، که چرا پدرم با من این رفتار را می‌کند، چرا مثل پدران دیگر من را محبت نمی‌کند، من را نازونوازش نمی‌کند و خیلی جدی مثل یک آدم ارتشی با من رفتار می‌کرد و واقعاً من آن زمان خیلی از دستش ناراحت می‌شدم؛ اما گذشت و در مسیر زندگی پدر و مادر من از هم جدا شدند. ما واقعاً با چالش‌های زیادی روبرو شدیم.

بعد از اتفاق بزرگی که در زندگی من افتاد فهمیدم، که آن درس‌هایی که آن موقع پدر من به من می‌داد در قسمت واقعی زندگی، چقدر به د‌رد من می‌خورد. من همیشه به این روش زندگی می‌کردم خیلی نسبت به هم‌سن‌وسال‌های خود و هم‌جنس‌های خودم قوی‌ترم، مثل یک پسر بزرگ شدم و هر اتفاقی یا مسئله‌ای که سر راه من قرار بگیرد من می‌توانم آن‌ها را حل کنم؛ اما جلوتر که آمدم دیدم، زندگی همیشه در یک ریتم نمی‌ماند. من به خاطر تجربه‌ای که داشتم می‌گفتم مسیر زندگی من همین است و من از پس همه کارها برمی‌‌آیم، خیلی دانا، آگاه، عاقل و..‌... هستم.

در مسیر زندگی عاشق شدم و ازدواج کردم. زندگی من در یک مسیر دیگری قرار گرفت، یعنی ۱۸۰ درجه عوض شد. چه‌ چیزهایی سر راه من قرار گرفت؟ کارهایی نیامد که من در آن‌ها قوی بودم، درس‌های جدید باید یاد می‌گرفتم، باید مسائل جدیدی را حل می‌کردم که تا آن روز با آن‌ها روبرو نشده بودم. این‌جا بود که باید خودم را نشان می‌دادم که چه چیزی در کوله بار زندگی برای خودم جمع کردم. اول به هر حال سعی کردم کنار بیایم؛ اما به یک جایی رسیدم که من واقعاً زانو زدم دیگر نتوانستم ادامه بدهم و آن‌جا جایی بود که واقعاً اگر یک راهنما دست من را نمی‌گرفت، می‌توانستم خیلی پرت بشوم، نقش راهنما خیلی مؤثر برای من بود.

فهمیدم دانش و آگاهی که به دست آوردم در زندگی به درد من می‌خورد، هیچ موقع نباید متوقف بشوم و بگویم: که من دیگر نیازی ندارم، دانشم را بالا ببرم آگاهی را بالاتر ببرم و از پس همه چیز برمی‌آیم. آن زمان بود که واقعاً من ضربه بزرگی در زندگی خوردم و فهمیدم که من باید به صورت روزانه دانش و آگاهی‌ام را نسبت به مسائلی که در زندگی من است را بالا ببرم؛ زیرا اگر دانش خود را بالا نبرم متوقف می‌شوم. من آمدم، به یک سنگ بزرگی رسیدم و متوقف شدم‌‌. حالا آدم کی می‌تواند از پس آن سنگ بزرگ بربیاید، متوقف نشود، عبور کند و حرکت کند و زندگی‌اش را بتواند ادامه بدهد همان‌جا ماندم.

چه زمانی انسان می‌تواند از کنار سنگ بزرگ عبور کند،  متوقف نشود، حرکت کند و زندگی خود را ادامه بدهد؟ اول اینکه من منیت خود را بپذیرم و اینکه احتیاج دارم آموزش بگیرم. من در کنگره فهمیدم هیچ چیزی نمی‌دانم، همین که به این نقطه رسیدم جای شکرگذاری دارد و نقطه ضعف من احساسی بودنم بود، از این‌جا ضربه خوردم، آسیبی که عزیز من می‌دید و من کاری برایش نمی‌توانستم انجام دهم. من دست راهنمای عزیزم را می‌بوسم؛ زیرا آن‌جا بود که من حرکت کردم و انرژی پشت آن بود برای مثال؛ چگونه یک رود خروشان می‌شود؟ با انرژی، قدرتی که در پشت آن قرار دارد. از کجا این انرژی و قدرت می‌آید، از آن دانش و آگاهی که به دست می‌آوریم.

نکته‌ای که من با آن درگیر هستم، نیروهای منفی نسبت به این‌‌که‌ ما دانش و آگاهی خود را بالا می‌بریم آن‌ها خودشان را آبدیت می‌کنند؛ به خاطر این‌که ما را از مسیر منحرف کنند، سعی می‌کنند از ما خیلی جلوتر باشند، می‌آیند به ما حقه‌های مختلف می‌زنند، ما را دعوت می‌کنند به سمت مسائل منفی که با اختیاری که داریم می‌توانیم به سمت آن‌ها برویم و یا نرویم. نیروهای منفی وقت ما را می‌دزدند و نمی‌توانیم سی‌دی بنویسم؛ زیرا سی‌دی نوشتن یکی از راه‌های افزایش آگاهی است و ما خیلی چیزها یاد می‌گیریم. نیروهای منفی می‌آیند و افکار ما را به سمت کارهای دیگر سوق می‌دهند و این من هستم که آسیب می‌بینم و نیروهای منفی به هدف خود رسیدند، که ما دانش و آگاهی خود را نتوانیم بالا ببریم.

من باید بتوانم که در زندگی خود تمرکزم را حفظ کنم، صدا و القاء نیروها را تشخیص بدهم، که ما را فقط دعوت می‌کنند، ما خودمان انتخاب می‌کنیم و قدرت اختیار مربوط به خود انسان است، که چه کارهایی را در طول روز انجام بدهد، آن دانش و آگاهی که به دست آوردیم از آن استفاده کنیم و در زنذگی کاربردی‌ کنیم؛ زیرا اگر کاربردی نکنیم درس‌هایی که قرار است از آن‌ها استفاده کنیم را فراموش می‌کنیم. در آخر همه چیز در کنگره است و بیرون از کنگره به قول راهنما چیزی نیست و با فرمان‌برداری از راهنمایی‌های راهنما می‌توانیم دانش، آگاهی و حال خوب را به دست آوریم و در زندگی بهترین اتفاق‌ها را رقم بزنیم.

مرزبانان کشیک: همسفر زهره و مسافر یوسف
تایپیست: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون اول)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون اول)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون اول)
همسفران نمایندگی دماوند

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .