جلسه دوازدهم از دوره چهلوپنجم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ، نمایندگی دانیال اهواز، با استادی ، مسافر حسین، نگهبانی مسافر محمد و دبیری، مسافر مجید، با دستور جلسه «وادی یازدهم و تأثیر آن روی من»، در تاریخ ۱۴۰۴/۹/۳۰ ساعت ۱۷:۰۰، آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد.
سلام دوستان حسن هستم، یک مسافر. از نگهبان محترم جلسه تشکر میکنم که امروز اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم، و همینطور از دبیر محترم جلسه بابت گزارش عملکرد جلسه قبل قدردانی میکنم.دستور جلسه این هفته «وادی یازدهم و تأثیر آن روی من» است. آقای مهندس همانطور که قبلاً توضیح داده بودند، فرمودند که وادیها مانند راههایی هستند که میتوانند مسیر زندگی را برای من روشن کنند. این مسیر میتواند مسیر درمان در کنگره باشد و همینطور میتواند مسیری باشد که من بتوانم مشکلاتم را در زندگی حل کنم؛ بهگونهای که مشکل برای من تبدیل به یک سنگ جلوی پای من باشد که فقط آن سنگ را ببینم، بلکه راهحلی برای جابهجا کردن آن سنگ داشته باشم.
در متن وادی آمده است: «چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند.»
آقای مهندس چهارشنبه صحبت کردند و فرمودند که چشمه باید خودش جوشش داشته باشد و زمانی فوران میکند که یک منبع قوی پشت آن باشد. آن منبع قوی، من فکر میکنم اگر آن را در دل خود کنگره ببینم، برای یک مسافر سفر اولی بسیار مهم است. منبع قوی درون یک سفر اولی، همان خواست است.
من زمانی میتوانم به حرکتم ادامه بدهم و زمانی میتوانم نسبت به درمان و حرکتم رضایت داشته باشم که خواست قلبی داشته باشم. خواست من باید قوی باشد. اگر خواست درون من قوی شود، در نهایت از وادی بیرون میآیم و حرکت میکنم. زمانی که حرکت کردم، آن خروشانیِ رود به وجود میآید. وقتی رود خروشان باشد، هر چیزی که در مسیرش قرار بگیرد یا از آن عبور میکند یا اگر نتواند عبور کند، دورش میزند، اما بالاخره مسیر خودش را ادامه میدهد.

این موضوع را باز هم به سفر اول ربط میدهم. یک سفر اولی نباید دنبال بهانه باشد. خود من همیشه این را برای خودم گفتهام و انجام دادهام؛ همیشه میگفتم: «خدایا اگر سنگ هم از آسمان بیاید، من به مسیرم اعتماد دارم، من به کنگره اعتماد دارم و خودم را سپردهام دست کنگره. اگر سنگ از آسمان بیاید، من میروم؛ اگر حالم بد است میروم، اگر حالم خوب است میروم، اگر تگرگ هم بیاید میروم.» هیچچیزی را در این مسیر قبول نکردم که بخواهد جلوی حرکتی را که در آن هستم بگیرد.
یک سفر اولی اگر آگاه باشد، میتواند با آن نبردی که درونش به وجود میآید روبهرو شود. این نبرد همیشه وجود دارد و زورش برخلاف مسیر یک رهجو و برخلاف آن صراط مستقیمی است که ما داریم طی میکنیم. این زور، یک سد ایجاد میکند. یک سفر اولی از درون بههم میریزد و این کاملاً هم طبیعی است. اگر آن آگاهی پشتش باشد، من میتوانم از این سد عبور کنم و هی خودم را بکشم بالا، بکشم بالا. البته بهراحتی هم نیست. این آگاهی باید کشدار باشد.
این آگاهیها از کجا به دست میآیند؟ از کنگره، از آموزشها، از سیدیهای آقای مهندس. زمانی که به بحر و اقیانوس میرسیم، آن رهایی و آن درمان برای من اتفاق میافتد. رهایی هدف من میشود و درمان همان کلمهای است که هزاران معنا پشت آن است. دیگر ترک نیست؛ یک کلمه بدون معنا نیست.
درمان یعنی دیگر نیازی نیست توپ بازیام را عوض کنم، زمین بازیام را عوض کنم، یا از جایی که دوستانم بودند فرار کنم. این میشود درمان؛ یعنی انگار نه انگار من یک مصرفکننده بودهام. مسیری را طی کردهام، بهدرستی هم طی کردهام و از آن عبور کردهام.
آن گذرگاههای سخت، همان گذرگاههایی هستند که من باید به سختی از آنها عبور کنم. اسمش رویش است: کنگره، یعنی گذران سخت. سفر اولی مسیر سختی در پیش دارد؛ باید قوی باشد، باید مصمم باشد، باید پیگیر کار خودش باشد و باید مراقب حسهایش باشد. نیروی منفی از طریق حس وارد میشود و حس را خراب میکند؛ پس باید مراقب حسهایش باشد.همه اینها را مدیون روش DST و آقای مهندس هستیم و امیدوارم سالهای سال سایه آقای مهندس بالای سرمان باشد و پایدار بماند و ما بتوانیم زیر پرچم ایشان حرکت کنیم.ممنون از توجهتان به صحبتها.
سایت نمایندگی دانیال اهواز
عکس و تایپ: مسافر امین: (لژیون هفتم)
ارسال خبر: مسافر محسن (دبیر سایت)
- تعداد بازدید از این مطلب :
101