English Version
This Site Is Available In English

قدردانی یعنی بدانم کجا بودم و کجا رسیدم

قدردانی یعنی بدانم کجا بودم و کجا رسیدم

جلسه ششم از دوره سی‌وسوم کارگاه‌های آموزش خصوصی همسفران کنگره ۶۰، نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر، با استادی همسفر مهوش، نگهبانی همسفر نرجس و دبیری همسفر محبوبه، با دستور جلسه «در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی می‌کنیم»، روز یکشنبه ۲۳ آذرماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۷: ۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خیلی خوشحالم که خداوند به من توفیق داد که بتوانم خدمت کنم و در این جایگاه قرار بگیرم. از ایجنت، مرزبان و نگهبان شعبه تشکر می‌کنم که به من اعتماد کردند و من را شایسته این جایگاه دانستند. تشکر ویژه‌ای هم دارم از راهنمای خوب خودم که با وجود تمام حال خرابی‌های من، به من اعتماد کرد و اجازه داد در این جایگاه خدمت کنم. همچنین سپاسگزار آقای مهندس هستم که این جایگاه را برای ما فراهم کردند تا بتوانیم به درمان و آرامش برسیم.

در مورد دستور جلسه «چگونه قدردانی کنیم»، زمانی که سی‌دی‌ها را گوش می‌دادم، به این نکته رسیدم که مهم‌ترین مسئله این است که ابتدا بدانم در گذشته کجا بوده‌ام و امروز به کجا رسیده‌ام. اگر بخواهم به قبل از ورود به کنگره برگردم، زندگی ما به‌گونه‌ای بود که مسافرم از صبح زود که از خواب بیدار می‌شد، او را نمی‌دیدم. به پشت‌بام می‌رفت و مشغول مصرف می‌شد تا حوالی ظهر که می‌آمد غذایی برمی‌داشت و دوباره بالا می‌رفت؛ تا ساعت ۵ صبح. حتی کنار یک سفره هم با هم نمی‌نشستیم.

شرایط به حدی سخت بود که اگر کارت بانکی گم می‌شد، آن‌قدر دعوا و تنش ایجاد می‌شد که شاید چند ماه طول می‌کشید تا بتواند صبح زود برای گرفتن کارت اقدام کند. یادم هست زمانی که دخترم عمل لوزه داشت، تمام استرسم این بود که چگونه ساعت ۷ صبح باهم به بیمارستان برویم، چون برای او بسیار سخت بود صبح زود بیدار شود. به او گفتم شب زود بخواب، اما گفت نمی‌توانم بخوابم و تا صبح مصرف می‌کنم تا همان موقع آماده رفتن باشم.

یکی از تلخ‌ترین خاطراتم مربوط به شب فوت پدرش است. تماس گرفتند و گفتند حالش خیلی بد است و سریع خودتان را به بیمارستان برسانید. صدایش زدم، بالای پشت‌بام بود. وقتی گفتم پدرت حالش بد است، گفت نیم ساعت مصرف می‌کنم و بعد می‌آیم. آن لحظه برایم قابل‌درک نبود. امروز می‌فهمم که مصرف‌کننده چقدر درونش پر از خرابی است و حس‌هایش یخ‌زده. وقتی رسیدیم، پدرش فوت کرده بود. تازه بعد از مراسم خاک‌سپاری، عمق این فقدان را درک کرد.

بعد از مدتی، خودش با پای خودش گفت می‌خواهد برای درمان به جایی به نام کنگره ۶۰ برود. از همان زمانی که وارد کنگره شد، تغییرات بزرگی در زندگی ما ایجاد شد. فقط سه ماه بعد، ما که در ۱۲ سال زندگی مشترک حتی یک‌بار هم با هم بیرون نرفته بودیم، باهم به سفر شیراز رفتیم. خوابش منظم شد و امروز کسی که نمی‌توانست صبح زود بیدار شود، با انرژی کامل برای خدمت و ورزش از خواب بلند می‌شود.

نعمت‌هایی که کنگره به زندگی ما داد، آن‌قدر زیاد است که قابل بیان نیست. گاهی شب‌ها که سه‌نفری دور یک سفره شام می‌خوریم، در دل خودم می‌گویم: خدایا شکرت. هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم چنین لحظه‌ای را تجربه کنم. کنگره حس‌های ما را به هم نزدیک کرد و فرکانس زندگی‌مان را تغییر داد.

حالا که مسافرم درمان شده و در سفر دوم هستیم، دوست دارم با تمام توان خدمت کنم. خدمت در سایت را شروع کرده‌ام؛ ابتدا برایم سخت بود، اما وقتی پذیرفتم، دیدم چقدر برایم آسان‌تر شد. با حضور منظم، احترام به اعضا و خدمت کردن، می‌خواهم قدردانی خودم را از کنگره نشان بدهم.

کنگره از من، «مهوشِ قبل از کنگره»، یک مهوش جدید ساخت. از همه شما سپاسگزارم و امیدوارم بتوانم خدمتی انجام دهم تا تازه‌واردی که وارد کنگره می‌شود، روزی همین حال خوب و آرامشی را که من تجربه کردم، به دست بیاورد؛ همان‌طور که دیگران برای من کاشتند و من امروز از آن بهره‌مندم.

برگزاری آزمون:

مرزبان کشیک: همسفر زهرا
تایپیست: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
عکس: مرزبان خبری همسفر زهرا
ویرایش و ارسال: همسفر رها رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .