سلام دوستان، من امیر هستم؛ یک مسافر
آنتیایکس: شیشه و تریاک
روش درمان: DST
داروی درمان: شربت OT
مدت سفر: دو ماه
راهنما: آقا حمید، لژیون ۵
ورزش در کنگره: والیبال
شعار من: ناامیدی ممنوع، پیروزی ار آن ماست.
اینجا ایستادهام، در آستانهی پلی که یکسوی آن پرتگاه است و سوی دیگرش بوی زندگی میدهد. پلی که نامش را «انتخاب» گذاشتهام.
صدایی درونم، همان صدای کوچک و لجباز، هنوز گاهی زمزمه میکند. مدتها بود که سایهام از خودم سنگینتر شده بود؛ آنقدر که چراغ خانه را خاموش کرده بودم تا کسی نبیند چقدر از مسیر روشنایی دور افتادهام.
اعتیاد، دزد چراغخاموش نیست؛ جادوگریست چیرهدست. اول همهچیز را از تو میگیرد، بعد در گوشت زمزمه میکند: «با من باش، بدون من هیچ نیستی.»
اما اینبار، وقتی سایه آمد، به تصویرم در آینه نگاه کردم. به قاب عکسی که مادرم همیشه کنار تختم میگذاشت.
از خودم بیزار بودم؛ از اینکه همیشه قربانی باشم، همیشه بازنده. خسته بودم از اینکه هر بار زمین میخورم، تقصیر را گردن دیگران بیندازم.
حقیقت این است: من با دستان خودم، با سایهی اعتیاد، بزرگترین ظلم را در حق خودم کردم. چون بلد نبودم خودم را دوست داشته باشم، بلد نبودم به خودم احترام بگذارم.
حالا اما، در مسیر بازگشت هستم. وادی به وادی، پله به پله، مثل کوهنوردی که نفس کم میآورد اما باز هم بالا میرود.
گاهی برگشتن، به اندازهی پیشروی در تاریکی ترسناک است. اما حالا میدانم: امید فقط یک حس نیست، یک تصمیم است.
و من این تصمیم را گرفتهام.
میدانم زخمهایم عمیقاند. میدانم اعتماد دیگران به من بارها شکسته و ترمیم شده. اما به حکم محبت، به من فرصت دهید.
فرصت دهید تا با هر عمل، با هر کلام صادقانه، با روحی که به پاکی خداست، ثابت کنم:
اینبار، بهجای زخم، هزاران امید در من جوانه زده است.
من برای دیگران میجنگم، برای پدر، برای مادر، و برای خودم.
راه شاید طولانی باشد، اما اینبار قدمهایم محکمتر و استوارترند.
این تلاش، تقدیم به تمام کسانیست که هرگز تسلیم تاریکی نمیشوند.
تایپ:مسافر رضا
تنظیم:مسافر امیر
- تعداد بازدید از این مطلب :
59