زمانیکه وارد کنگره۶۰ شدم، چند جلسه با مسافرم به کنگره آمدیم؛ اما بعد از ۵ یا ۶ جلسه دیگر نیامد. او هر بار میگفت از این شنبه میآیم و شنبههایی که یکی پس از دیگری میگذشت و خبری از آمدنش نبود و من همچنان تنها به این مسیر ادامه دادم.
سال قبل جشن همسفر بود، با نبود مسافرم آنقدر حالم بد بود و بیشتر زمان جلسه، را اشک ریختم که تنها و بدون مسافر بودم. بهتر است بگویم در آن زمان تنها همسفر بدون مسافر شعبه من بودم.
جو برای من سنگین و غیر قابل تحمل بود بعد از جشن به خودم لعنت فرستادم که چرا رفتم و حال خودم را خراب کردم. آن روز هم گذشت و جلسات دیگر که همچنان تنها میرفتم.
مدت یکسالونیم است که میگذرد. در این مدت آرامش من بیشتر شد خیلی چیزها را یاد گرفتم و خیلی چیزها هنوز مانده است که یاد بگیرم. بارها با همسرم دچار مشکل شدم؛ اما باز هم ادامه دادم. نمیدانم قرار است چقدر طول بکشد که شنبههای پیدرپی تمام شود. اصلاً آیا قرار است تمام شود و اذن ورود همسرم صادر شود؟
کنگره۶۰ برای من دلگرمی است. وقتی خسته و ناامید از همهجا و همهکس به شعبه میروم، آرامش و آغوش گرم خواهران خوبم باعث آرامش من میشود.
خدا را سپاس در کنگره۶۰ راهنمایانی هستند، که بسیار خوب آموزش دیدهاند و بهترین راهنما برای ما هستند. آنها لحظه به لحظه ما را زندگی کردهاند و بالاتر از آن خدا را سپاس گفتند، که مرد بزرگی این کارناوال را هدایت میکند.
او مردی باگذشت و صبور است؛ چرا که برای احیای انسانها تلاش میکند. از خداوند بزرگ پایداری و سلامتی ایشان را خواستارم. کاش برسد روزی که همه کسانیکه به دنبال آرامش هستند، کنگره۶۰ را پیدا کنند و بدانند جایی هست برای آرامش روح و جسمشان. به امید آن روز
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم( لژیون دوم)
رابطخبری: همسفر ساحره رهجوی راهنما همسفر لیلا( لژیون اول)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا( لژیون اول)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر لیلا( لژیون اول)
همسفران نمایندگی دماوند
- تعداد بازدید از این مطلب :
29