English Version
This Site Is Available In English

برای تغییر، باید اول خودم حرکت کنم

برای تغییر، باید اول خودم حرکت کنم

خدا را هزاران بار شکر که در مسیر کنگره۶۰ قرار گرفتم. وقتی گذشته‌ام را با امروز مقایسه می‌کنم، می‌بینم چه حال و روز خرابی داشتم. از همه جا، حتی از خودم و ادامه دادن زندگی‌ ناامید بودم. هر روز آرزوی مرگ داشتم و مدام از زمین و زمان، از خدا و عدالتی که گمان می‌کردم وجود ندارد، گله و شکایت می‌کردم و می‌پرسیدم چرا مرا با این همه درد و گرفتاری تنها گذاشته است.

هیچ چیز برایم معنا نداشت؛ انگار تمام درب‌ها به روی من بسته شده بود و در تاریکی مطلق گیر افتاده بودم. خدا را به‌ طور کامل از زندگی‌ام کنار گذاشته، دور خود دیواری کشیده و ارتباطم را با همه، حتی با خودم، قطع کرده بودم. در سکونی مطلق فرو رفته بودم و هیچ‌ چیز برایم معنا نداشت. باید کاری انجام می‌دادم؛ ولی بلد نبودم و بیشتر به عمق تاریکی فرو می‌رفتم.

وسواس فکری زیادی داشتم، دچار بی‌قراری و سردردهای مداوم بودم و برای تسکین دردهایم قرص مسکن می‌خوردم. برای اینکه بتوانم کمی بخوابم قرص‌های آرام بخش مصرف می‌کردم؛ ولی بعد از مدتی دیگر اثری نداشتند. مصرف قرص‌هایم زیاد شده بود و روزانه هفتاد عدد قرص می‌خوردم. مدام خواب بودم و به مصرف سیگار هم روی آوردم. تخریب روی تخریب و به خاطر این موضوع افسردگی شدید پیدا کردم. در همین حین دچار سکته مغزی شدم و چندین بار دست به خودکشی زدم.

اما این سهم من از زندگی نبود و خداوند راهی روشن پیش پایم گذاشت. مسیر کنگره۶۰ همان نور بود؛ ولی من آن را حس نمی‌کردم، چیزی نمی‌فهمیدم و به خاطر تخریب‌های زیاد تمام حس‌هایم بسته شده بود. به اجبار پدر و مادرم وارد کنگره شدم و ادامه دادم. هفت سال به این مکان می‌آمدم؛ ولی تمام حس‌هایم بسته بود و درکی از مسیر نداشتم. بدون نظم، انضباط‌ و کاملاً بی‌برنامه سر لژیون حضور پیدا می‌کردم. سی‌دی‌های زیادی می‌نوشتم؛ ولی متوجه محتوای آنها نمی‌شدم.

بلاخره با آموزش‌های کنگره۶۰ و فرمان‌برداری از راهنما تعداد قرص‌هایم را کم کردم. با آموزش‌های راهنما درک بهتری از مطالب پیدا کردم و با نوشتن سی‌دی‌ها فهمم از این مسیر زیبا و نورانی بیشتر شد. من با کسب آگاهی در این مسیر، فهمیدم تمام تخریب‌ از خودم آغاز می‌شود و باید اول خود را تغییر دهم. تازه متوجه شدم در اشتباه بودم که فکر می‌کردم باید مسافرم تغییر کند و در واقع این من بودم که باید تغییر می‌کردم. همیشه در زندگی مشکلات وجود دارد و در دل همان مشکلات، راه‌حل نهفته است.

یاد گرفتم اول باید فکر کرده و بعد عمل کنم و صفات خودم را تغییر دهم؛ چون زندگی همیشه جاری و قابل تغییر است. هنگامی که حرکت کنم، هستی هم با من حرکت کرده و به تلاشم پاسخ می‌دهد.

با تفکر در مسیر درمان نیکوتین قرار گرفتم و در حال درمان هستم. درک کردم برای رهایی، اول باید ببخشی و این‌گونه بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. هر کاری نیازمند طی کردن زمان خاص خود است و طی زمان مشخص، جسم، روان و جهان‌بینی من بازسازی می‌شود.

خدا را شکر که قشنگ‌ترین لحظه‌ها و زیباترین ثانیه‌ها در این مسیر برایم رقم خورد. چندین سال بود خندیدن را فراموش کرده بودم؛ ولی الان با تمام وجودم می‌خندم. اگر با مشکلی مواجه شوم با تفکر، نسبت به راه‌حل درست اقدام می‌کنم. حال خوب خود را مدیون استاد بزرگوار، مهندس حسین دژاکام هستم. از خداوند خواستارم عمر با عزت به ایشان و خانواده محترمشان عطا کند؛ چرا که آنها از زندگی خود گذشتند تا مسیر برای امثال من هموار شود.

من بهشت را در جهنم خود پیدا کردم. از راهنمای خود همسفر نسیم، سپاسگزارم که بدون چشم‌داشت به من کمک کردند و راه را برایم هموار ساختند تا قدم به قدم پیش روم.

رابط خبری: راهنما همسفر نسیم (لژیون چهارم)
نویسنده: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر نسیم (لژیون چهارم)
عکس: همسفر شقایق رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون بیست‌وششم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی شیخ‌بهایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .