English Version
This Site Is Available In English

حرکت در بیکران هستی

حرکت در بیکران هستی

ارابه‌ها را در بیکران هستی به حرکت درآورید. گاهی در زندگی به‌جایی می‌رسیم که انگار همه چیز ایستاده است. دل انسان خسته می‌شود، چشم‌ها اشک‌آلود می‌شوند، قدم‌ها می‌لرزند و انسان فکر می‌کند دیگر نمی‌تواند، دیگر راهی پیش رویش نیست؛ اما درست در میان همین لحظه‌ها از ژرفای وجود، صدای آرامی برمی‌خیزد، صدایی کوچک، اما راستین که می‌گوید: حرکت کن؛ حتی آهسته، حتی با گریه، فقط حرکت کن.

برای منِ همسفر، این جمله یعنی راه بسته نیست؛ یعنی دنیا آن‌قدرها هم که می‌پنداری تنگ نیست. خدا قهر نیست، زندگی با تو دشمنی ندارد، فقط باید دل زخم‌خورده‌ات را بر ارابه‌ات بگذاری و با همان دست‌های لرزان، آن را به پیش برانی. همین‌قدر ساده، همین‌قدر واقعی.

وقتی گفته می‌شود «در بیکران هستی»، گویی خداوند می‌گوید: تو کوچک نیستی، در هیچ‌ جایی گیر نکرده‌ای و جهان از غم‌هایت بزرگ‌تر است. تو هنوز هزار راه نرفته در پیش داری، هزار نور ندیده، هزار شادی که تو را فرا می‌خوانند، فقط باید قدم بر‌داری؛ حتی اگر کوچک باشد.

گاهی گرد‌وغبار زندگی چنان انبوه می‌شود که جلوتر را نمی‌بینی؛ اما همین حرکت کوچک و قدم لرزان، تو را به‌جایی می‌رساند که هرگز تصورش را نمی‌کردی، به آرامش‌هایی که گمان می‌بردی سهم تو نیستند؛ اما هستند و منتظرت‌ تو هستند.

این جمله برای من یعنی: اگر زمین خوردی، برخیز؛ اگر گریه کردی، اشک‌هایت را پاک کن؛ اگر تنها شدی، بدان که خدا همراه تو است؛ اما ایستادن، نه. ایستادن یعنی خاموشی‌ آرام و ما برای خاموشی ساخته نشده‌ایم. ما برای رفتن، روشن شدن و بازآفرینی خویش آفریده شده‌ایم.

همسفر بودن یعنی آموختن یافتن نور در میانه تاریکی‌ها، یعنی پرکشیدن امید از ژرفای دردها، یعنی وقتی همه چیز سخت می‌شود، باز هم بگویی: «من هستم، ادامه می‌دهم و پیش می‌روم».

«ارابه‌ها را به حرکت درآورید». برای من یعنی نمی‌گذارم تلخی‌های دیروز، امروزم را تباه کند. نمی‌گذارم ترس‌هایم پاهایم را به بند کشند. نمی‌گذارم سخنان مردم من را از مسیرم دور کنند. من راه می‌روم؛ حتی با پاهای خسته و دلی اندوهگین، زیرا می‌دانم هر قدمی که برمی‌دارم، گامی است به‌سوی آرامش و نوری که حق من است.

این جمله یعنی: تو توانش را داری و تو قوی‌تر از آنی که می‌پنداری، گاهی فقط باید ارابه‌ات را در مسیر بگذاری؛ حتی اگر ندانی پایان کجا است؛ حتی اگر مطمئن نباشی که همه چیز درست می‌شود، فقط با اندکی امید، امیدی که چون شمعی فروزان است و پیوسته زمزمه می‌کند: حرکت کن، خدا پشت تو است.

منِ همسفر، هر بار که این جمله را می‌شنوم، گویی فرشته‌ای از آسمان در دلم نجوا می‌کند: راهت باز است، فقط آغاز کن و من باقی راه را برایت می‌سازم.

همین می‌شود دلیلی که هنوز ایستاده‌ام، هنوز می‌روم، هنوز با همه‌ خستگی‌ها ادامه می‌دهم؛ زیرا می‌دانم هر حرکتی که می‌کنم، من را به‌سوی روزهایی روشن‌تر می‌برد، به‌سوی خودِ راستینم و آرامشی که جایی در این بیکران هستی آرمیده و منتظر من است.

نویسنده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کوروش آذرپور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .